شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۶۲۱
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۱۷
شوشان ـ  سید علی حمیده کیش  :

در بعد از ظهر مورخ۱۳۷۳/۶/۱۵ در قرارگاه تیپ  ۴۸ فتح در سردشت حضور داشتم که جناب سرهنگ رحمانی جانشین گردان مرکزی سیدالشهداء با بی سیم به بنده اطلاع دادند که در خط حد و منطقه مسئولیتی گردان  در جنوب شرقی سردشت،  محدوده ی روستای زیر مرگ، ضدانقلاب خودروی حامل یکی از مهندسین سازمان جغرافیایی که با حضور در منطقه، ماموریت اصلاح و بروزرسانی نقشه عمومی منطقه را داشت، در جاده به شهادت رسانده و خودروی ایشان را به آتش کشیده است و با آنها درگیر شده اند.
ضمن دستورات ، ملاحظات تاکتیکی و عملیاتی به جناب رحمانی ، سریعاً با اعلام آماده باش به گردان یازهرا (س) تحت فرماندهی برادر عزیزم ؛ سیدعباس فلاحی به او ابلاغ کردم با اتخاذ تدابیر امنیتی و تاکتیکی عازم منطقه در گیری شوند و با من در تماس باشند.
مجددا جناب سرهنگ رحمانی به بنده گزارش دادند که درگیری ادامه دارد،خودش زخمی شده و مهمات آنها رو به پایان است.
برابر روش جاری معمولاً بنده و سردار شهابی فر در دو شیفت مخالف در مسئولیت معاون عملیات یگان انجام وظیفه می کردیم، در آن زمان در موعد تعویض شیفت هر دوی مان در منطقه حضور داشتیم . با ایجاد ارتباط  با ایشان ، متوجه شدم که خارج از یگان حضور دارند ، با اعلام گزارش وضعیت پیش آمده ، به او گفتم که با توجه به وضعیت موجود و ضرورت کار، خودم با یک گروه ویژه به منطقه می روم، شما به همراه گردان حضرت زهرا (س) که در حال آماده شدن است، به منطقه بیایید .
به فوریت با گروه ویژه عازم منطقه درگیری شدم ، در بین راه متوجه شدم که سردار شهابی فر همراه با جناب سرهنگ خورشیدی جانشین اطلاعات تیپ دارند به ما ملحق می شوند . با ناراحتی با ایشان گفتم، قرار بود که با گردان حضرت زهرا(س) بیایید، چرا به اینجا آمدید؟
 سردار شهابی فر با پوزش و التماس که خاص ایشان است، خواهش کرد که من با گروه ویژه به منطقه درگیری بروم و شما خود با گردان حضرت زهرا بیایید.
 در آن موقع همانند آن داستان مشهور،که دو زن بر سر یک بچه اختلاف داشتند که امام علی (ع) در آن جا از عاطفه مادری برای تشخیص مادر واقعی بهره بردند ، چرا که مادر واقعی برای حفظ جان فرزندش حاضر شد از خود بگذرد، تا فرزندش زنده باشد و با شناختی که از سردار شهابی فر داشتم که برای حضور در درگیری سر از پا نمی شناخت و با امعان نظر به وضعیت پیش آمده ؛ پذیرفتم که به منطقه برود(چرا که در همه درگیری ها خود با نیروهای جلودار میرفت)، مشروط به اینکه در هر شرایطی ارتباط بی سیمی خود با من را قطع نکند و نقطه دقیق درگیری را به منظور برنامه ریزی عملیاتی و جلوگیری از حضور نابهنگام در درگیری به بنده گزارش نمایند، زیرا که مشخصه اصلی جنگ در کوهستان، دشواری در حرکات است که سرزمین کوهستانی آنرا به نیروی رزمی تحمیل کرده و فرماندهی صحنه نبرد را  نسبت به بکارگیری تجهیزات و امکاناتی که می تواند بکار برد ، محدود  می نماید.
بی شک موفقیت عملیات در کوهستان بیش از اینکه به قدرت واحدهای رزمی مربوط باشد به نحوه ی تطبیق تجهیزات به زمین و البته ابتکار، رهبری و اداره ی عده های زیر دست است که اهمیت مضاعفی دارد. از طرفی کوهستان برای جنگجوبان نامنظم بویژه چریک های محلی بدلیل اشراف و شناخت منطقه بسیار مساعد است.
طولی نکشید که گردان یاز هرا سررسید و به ما پیوست، بنحوی برنامه ریزی گردید که تیم پدافندی همراه گردان ، متشکل از تویوتا وانت و نفربرهای بنز که حامل سلاح ضد هوایی 23 میلیمتری دو و چهار لول بودند ، به منظور  استفاده در درگیری نابهنگام احتمالی و کمین در بین ستون جاه نمایی گردد .
با همین تدبیر به سمت منطقه ی درگیری حرکت کردیم ، خود با خودروی جیپ همراه با جناب سرهنگ بیگدلی مسئول حفاظت یگان جلوی ستون بودیم . هرچه سردار شهاب را صدا زدم، بگوش نشد. چون نقطه دقیق درگیری را نمی دانستم ، به برادر فلاحی گفتم: به فرماندهان گروهانها و تیم پدافندی همراه ، دستور لازم برای آمادگی در درگیری احتمالی را متذکر شوند.
 هنوز به محدوده ی روستای زیرمرگ نرسیده بودیم که مورد هجوم تیم تامین ضد انقلاب قرار گرفتیم که الحمدالله با عکس العمل بموقع و موثر تیم پدافندی همراه ستون مواجه گردیدند.
 سریع ستون متوقف و گردان به پشت یالی که در آن قرار داشتیم برای برنامه ریزی عملیاتی هدایت شد.
با نگاه به منطقه ی درگیری ، مانور گردان را طوری طرحریزی کردیم که دو گروهان ارتفاعات جناحین  منطقه درگیری را محاصره و گروهان سوم به عنوان احتیاط نزدیک؛ با هماهنگی و حسب دستور وارد عمل شود، زیرا که  تصرف ارتفاعات سرکوب در کنترل حرکات چریک ها و همین طور معابر وصولی و فرار آنها از صحنه نبرد اهمیت بسزایی داشت.
جناب سرگرد بادام فیروز معاون عملیاتی گردان با گروهان اول مامور اشغال ارتفاعات سمت چپ(زیرمرگ) و مشرف به تنگه شلماش و تامین تنگه و بستن یکی از راههای فرار ضدانقلاب شد.
جناب سرهنگ محسن رشیدی جانشین گردان همراه گروهان دوم مامور اشغال ارتفاعات سمت راست و کنترل معابر وصولی منتهی به دره و تنگه شلماش و راه فرار دیگر ضد انقلاب گردید.
خود نیز  بهمراه جناب فلاحی از وسط با تیم ویژه ی گردان در زیر آتش سنگین تیم پدافندی و تیربارچی های گروهان احتیاط با اجرای آتش و حرکت با هدف اشغال تپه ای که درگیری در آنجا مشهود بود ، حرکت کردیم که با جناب سرهنگ رحمانی که مجروح شده بود، مواجه شدیم .
 با اخذ اطلاعات از ایشان در مورد منطقه درگیری و سردار شهابی فر، دستور داده شد که او را از منطقه خارج کنند.  
خوشبختانه بدون هیچ تلفاتی ارتفاعات اشغال و منطقه درگیری و ضد انقلاب درون کیسه ای در وسط دره بصورت کامل محاصره گردید. چرا که گروهانهای مامور جناحین، نیز عقبه ضد انقلاب و راههای فرار آنها  را با دید و تیرمستقیم و موثر بستند.
 دسته ادوات بدلیل اهمیت زیاد آتش بویژه اینکه دارای اجرای تیر قائم می باشد و قادر است واحدهای پیاده را در کوهستان بخوبی  پشتیبانی نماید، در همان تپه ای که مرکز درگیری بود و با اجرای آتش موثر و اجرای عملیات گروه ویژه ، منجر به فرار ضدانقلاب و تصرف شده بود، در کنار بنده و برادر فلاحی مستقر گردید.
تبلیغات گردان که با نصب بلندگو بر روی خودرو در منطقه ی عملیات حضور داشت ، با پخش مارش عملیاتی و سرودهای حماسی محلی، جنگاوران را تهییج می کرد.  
نتیجه اینکه آماده اجرای عملیات نهایی بودیم و شرایط برای موفقیت و انهدام ضد انقلاب کاملا فراهم بود.
تیم پدافندی نیز در نقاطی که بتواند آتش موثر داشته باشد؛ جاه نمایی و استقرار یافت. اما از آنجایی که سردار شهابی فر در درون دره محل حضور ضد انقلاب قرار داشت و درگیر بود ، نمی توانستیم از آتش ادوات و پدافند استفاده کنیم، این در حالی بود که کم کم به تاریکی شب نزدیک می شدیم .
 محدودیت وقت و از طرفی حضور سردار شهابی فر در آن دره، شرایط بسیار سختی را پیش روی ما ایجاد کرده بود. چرا که به محض رسیدن تاریکی، بهترین فرصت برای فرار ضد انقلاب بود که اشراف کاملی هم بر منطقه داشتند .
در آن شرایط سخت و ترس از تلفات در وضعیت پیش آمده و عدم آگاهی از سردار شهابی فر، به رغم مخالفت سردار فلاحی و دوستانش مبنی بر اینکه این کار یعنی رفتن به محل درگیری در ته دره  در این شرایط خطرناک و خودکشی است و در واقع حرف عقلانی و درستی هم بود و حتی التماس می کردند، به ناچار برای خلاصی از وضعیت پیش آمده و کمک به سردار شهابی فر و تیم همراهش، برای اطمینان از صحت انجام کار و جلوگیری از برخورد احتمالی نیروهای خودی در آن شرایط نامتعارف و گرگ و میش ( تاریکی) ، خود همراه چند نفر از جنگاوران گردان از جمله سید حاکم حسینی، به سمت نقطه درگیری که وسط دره جریان داشت، با دقت هر چه تمام تر حرکت کردیم .
با توجه به استقرار سیاهی شب، تلاش ما بر این بود که تا زمانی که با چشم خود افراد مهاجم را نبینیم به سمت آنها شلیک نکنیم ، اما با صدای بلند و با زبان محلی ،سردار شهاب را صدا زدیم که داریم به کمک شما می آییم، تا آنها را هوشیار کنیم که همدیگر را هدف قرار ندهیم.
از طرفی با سر و صدا ها و با لهجه کردی که ضدانقلاب در انتهای دره داشت، آنها را زیر آتش شدید خود قرار دادیم و همین امر منجر به قطع درگیری و عقب نشینی آنها از منطقه ای که سردار شهابی فر در آنجا قرار داشت، گردید. و این از چگونگی درگیری و قطع آتش آنها  قابل فهم بود و الا با چشم هیچ چیز، قابل دیدن نبود .
بهمراه تیم چهار نفره بصورت نزدیک بهم و با شکل پیکانی به صخره ای  در ته دره رسیدیم ، در این هنگام متوجه شدم که شخصی به سمت ما می آید، باید اجازه می دادیم که کامل به ما نزدیک شود، تا مشخص شود که ضدانقلاب است یا خودی. سپس آن را با رگبار کوتاه از پای درآوریم.  
خود حبس نفس کرده و بصورت هجومی آماده شلیک بودم که یک مرتبه صدایش درآمد، شهابی فر بود و خورشیدی و تیم همراهان پست سرشان قرار داشتند.
با تشر او را خطاب قرار دادم و قصد دعوایش را داشتم، که با بغض؛ خود را به آغوش من انداخت، این در حالی بود که مهماتشان نیز به اتمام رسیده بود و رد گلوله ضدانقلاب بر روی شانه (لباسشان) خودش و خورشیدی مشخص بود.
در آن تاریکی شب از یک طرف خوشحال بودم و از طرف دیگر ناراحت، خوشحال از اینکه به شهابی فر و تیمش رسیده بودم و ناراحت، چرا که در غیر اینصورت با شرایطی عملیاتی و محاصره ضد انقلاب، اگر نگویم می توانستیم همه عناصر ضد انقلاب را از پای درآوریم و یا حداکثر تلفات را از انها بگیریم. اما متاسفانه وضعیت ایجاد شده؛ مانع آن شده بود.
ضدانقلابی که آرزوی دسترسی رویارویی مستقیم برای انهدامش را داشتیم و روزها کوه به کوه دنبال آن می گشتیم و برای چنین موقعی لحظه شماری می کردیم.اما آنها با اجرای عملیات کور (کمین) و با خزیدن در سوراخ ها و با رگبارهای پنهانی، دوباره مخفی می شدند و یا با مین گذاری جاده ها که هر کسی، حتی یک چوپان گله و یا پیرزن روستایی می توانست آن را انجام دهد، از ما تلفات می گرفتند.
به برادر فلاحی خبر دادم که با شهاب بطرف شما می آییم و با آتشباری ادوات و تیر بارهای گروهانهای که به دره مشرف بودند، آنها را زیر آتش قرار دهند، تنها کاری که در آن شرایط می شد، انجام دهیم .
به بالای ارتفاع که رسیدیم، بردران فلاحی و بادام فیروز به آقای شهابی فر اعتراض جدی داشتند، به آنها گفتم بحث بی فایده است و آنها را از ادامه بحث برحذر داشتم.
در این هنگام باید برای گزارش به قرارگاه حمزه و ایجاد آمادگی یکی دیگر از گردانهای رزمی برای ادامه عملیات در روز بعد، یکی از ما (من و شهابی فر) به قرارگاه تیپ می رفتیم‌.
چرا که سردار کوسه چی فرمانده محترم تیپ به سوریه رفته بودند و سردار دولت آبادی هم در مرخصی بود، با تمهیداتی، شهاب را مجاب کردم که خودش بروند و فردا صبح گردان سیدالشهداء (ع) را مامور نمایند که در محور دیگری که احتمال خروج ضد انقلاب می رفت، برای جلوگیری از فرار ضد انقلاب در مرز مستقر شود.
با رفتن شهابی فر قرار شد که نیروهای گردان در هر جایی که مستقر هستند به منظور اقدامات تامینی و تاکتیکی با اجرای پدافند دورادور، نا صبح حضور داشته باشند.
دستورات لازم توسط آقای فلاحی به گروهانها ابلاغ شد، پیش از آن ارکان گردان، تغذیه عملیاتی را رسانده بود. بعد از ساعت ها جنگ؛ گریز و تقلا، عوامل پشتیبانی گردان با چای داغ از ما پذیرایی کردند و عجب چسپید.
در اینجا باید از همه ارکان گردان اعم از فرمانده شجاعش و عوامل پشتیبانی اش تشکر کرد که مقدمات همه چیز را فراهم کرده بودند و همه چیز در دسترس بود آب، تغذیه عملیاتی، مهمات و  مهمتر اینکه کسری مهمات بار همراه تمام گردان برطرف شده بود.
بعد از پدافند نیروها و اطمینان از استقرار و تامین همه منطقه استقراری ، گپ ،گفتگو، تحلیل و طراحی عملیات تعقیب پیش رو در روز بعد و حتی هماهنگی برای زمان و محل استقرار گردان رزمی سیدالشهدا ، گردان ادوات  و دسترسی ارتباطی با گردان توپخانه برای پشتیبانی احتمالی آتش ، در وسط همان ارتفاع بلندکه تقریبا بر منطقه اشراف داشت، استراحت کردیم
بعد از ادای فریضه صبح ، پاکسازی منطقه درگیری شروع شد، یکی از کادرهای ضد انقلاب مجروح و در منطقه مانده بود، برادر فلاحی آن را به محل استقرار ما انتقال دادند . پس از سوال و جواب مختصر متوجه شدیم که گروه از جناح دوم حزب دمکرات موسوم به "لادر" به رهبری ملا عبدالله حسن زاده  بودند که درآن مقطع  بقول خودشان در اعتراض به رفتارهای تمامیت خواهانه  مصطفی هجری رهبری حزب، انشعاب کرده بودند و همان دیشب برای جلوگیری از به دام افتادن توسط جنگاوران ما از مرز دشت باژار خارج شده اند.
ضدانقلاب مجروح به سردشت انتقال داده شد، چون احتمال می دادیم که ضد انقلاب در منطقه مخفی شده باشد، به گردان ماموریت داده شد با اجرای عملیات گشت شناسایی با رزم ( گشت جوله)  به طرف مرز حرکت کند. جایی که قرار بود گردان سیدالشهدا (ع) به فرماندهی جناب سرهنگ سید شمسعلی رهبری آنجا را ببندد.
به عوامل پشتیبانی نیز دستور داده شد، به محلی که قرار بود در جهت  الحاق با گردان سیدالشهدا (ع) در ظهر به انجا برسیم ، رفته و زمینه ی پشتیبانی و ناهار ظهر را مهیا نمایند.
 مجددا هماهنگی عملیاتی با سردار شهابی فر بعمل آمد، بعد از اطمینان از حضور گردان ادوات در منطقه ، چرا که با اجرای آتشباری ۱۰۷ میلیمتری ، متحرک و می شد با آن  حتی نقطه را زد و با آتش خمپاره اندازها  بدلیل اجرای  آتش منحنی، امکان  پشتیبانی از گردان های رزمی در طول مسیر، دهلیز و درها فراهم می شد و تجربه درگیری های قبلی ما  نیز موید  ترس ضد شدید انقلاب از آتش ما بود.
همراه با برادر فلاحی و سایر عوامل گردان و دیدبانهای گردانهای ادوات و توپخانه ، پست سرگردان حرکت کردیم، هیچ ردی از ضدانقلاب به جز به جاه گذاشتن کفش یکی از آنها و زمین افتادن چند تیغه خشاب، پیدا نشد. این وضعیت نشان از ترس و فرار ضد انقلاب بود.
 منابع و مخبرین اطلاعات تیپ نیز فرار شبانه ضدانقلاب را تاییدکردند. با اینحال با نهایت دقت منطقه پاکسازی شد و به موقع اذان به نقطه ی الحاق رسیدیم .
از نکات قابل توجه استقبال اهالی روستایی یود که ارکان تیپ و گردان در آنجا مستقر شده بود؛ بویژه مادر یکی از شهدای روستا، که مویه کنان همه ما را به گریه انداخت که موید دلبستگی قوم کرد به ایران عزیز و نظام بود.
 نماز ظهر با پشتکار عوامل فرهنگی گردان در کنار روستا و با اقدامات تامینی برگزار شد.
بعد از صرف نهار، و خارج شدن گردان سیدالشهدا (ع) و نیروهای ادوات، گردان الزهرا(ع) نیز با رعایت اقدامات تامینی به قرارگاه تیپ بازگشتند. من و سایر عوامل پشتیبانی رزم تیپ شامل  عناصرمخابراتی و دید بانی ادوات و توپخانه  نیز جز آخرین کسانی بودیم که منطقه را ترک کردیم و تقریبا نزدیک اذان مغرب بود که به قرارگاه تیپ رسیدیم و با استقبال عوامل دژبانی مواجه شدیم .
فردای آن روز مجاهد شهید سردار احمد کاظمی فرمانده قرار حمزه (ع) به یگان تشریف آوردند و گزارش کامل عملیات ، تقدیم محضرشان شد.
از نکات قابل توجه، بعد از اجتماع کامل گزارش توسط اینجانب ، سردار کاظمی ضمن تحسین آن عملیات و روش برخورد با ضدانقلاب و اقرار به فرار مفتضحانه چریک های حزب منحله دمکرات برای اولین بار در چنین عملیاتی ،  با همان لهجه ی اصفهانی خودش، شهابی فر را به اسم کوچک صدا زد، و گفت: عوض ، بلند شو بگو چطور با ضدانقلاب درگیر شدی؟
سردار شهابی فر هم با صداقت و سادگی که مخصوص او بود، حتی نحوه ی گارد گرفتن در هنگام تیراندازی و رگبار بستن بر روی ضد انقلاب را توضیح می داد، از جمله اینکه گفت : مثل اینکه از این تفنگ، آب در می آمد.
در این هنگام، همه از جمله خود سردار کاظمی می خندیدند. بنده هم با ناراحتی به لهجه لری گفتم ، شهاب دیگه بسه، مگر نمی بینی که این نجف آبادی چطور می خنده ؟ متوجه شد و گفت که شما که لر نیستی، بلکه عرب هستی .کنایه به سیادت ما بود و البته با محبت خود، ما را شرمنده کرد و در هنگام خداحافظی تا پای هلیکوپتر دست بنده را از دست خود رها نکرد. سردارکمیل جانشین شهید کاظمی که در عملیات والفجر هشت از نزدیک شاهد رزم بی امان رزمندگان استان در فاو بودند، نیز از نحوه ی رهبری عده ها توسط اینجانب تقدیر کردند. زیرا که رزم در میدان واقعی ، آزمایش فرمانده است که بتواند رسته های مختلف را در عملیات مشترک برای رسیدن به هدف واحد هدایت نماید.
قابل ذکر است شهید کاظمی با همین رفتارهای بی ریا  سردار شهابی  فر بود ؛ که با او  بسیار خودمانی و نزدیک شد و در نهایت توسط خود ایشان به فرماندهی تیپ عملیاتی جوانرود منصوب شد و سپس فرماندهی تیپ ۴۸ فتح گردید.
لازم به یادآوری است که شهید کاظمی در اولین جلسه بعد از انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی در معاونت عملیات نیرو، در هنگام معرفی مدیران عملیات توسط سردار شهید مهتدی ؛ فرمودند: که من  بیشتر از شماها و از نزدیک این دوستان را می شناسم و سپس بنده را خطاب قرار دادند و گفتند که این آقای حمیده کیش را بدرستی می شناسم و با یادآوری ماموریت تیپ ۴۸ فتح در سردشت،  داستان این درگیری و درگیری دشت باژار را توضیح دادند و ازجمله فرمودند که اینها باید بجای ستاد نیرو ، به عنوان فرمانده یگان های رزم نیرو به عنوان مشت های جمهوری اسلامی در این شرایطی که امریکا یی ها عربده کشی می کنند، حضور داشته باشند.
 روح‌ شهید کاظمی و دیگر شهیدان وطن شاد  و راهشان یرروهرو باد
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار