شوشان ـ منوچهر برون : یکی از مهمترین زنگهای خطری که این روزها در مباحث جمعیتی کشور شنیده میشود، هشدار نسبت به آینده نسلی است که با سرعتی نگرانکننده در حال پیر شدن است. به تعبیر مژگان رضازاده، رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان، در آیندهای نهچندان دور با نسلی از سالمندان مواجه خواهیم بود که به دلیل کاهش ازدواج، افت نرخ فرزندآوری، و سستی روابط سنتی خانوادگی، بیپشتوانه و بدون شبکه عاطفی وارد دوران کهنسالی میشوند.
شوشان ـ منوچهر برون :
یکی از مهمترین زنگهای خطری که این روزها در مباحث جمعیتی کشور شنیده میشود، هشدار نسبت به آینده نسلی است که با سرعتی نگرانکننده در حال پیر شدن است. به تعبیر مژگان رضازاده، رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان، در آیندهای نهچندان دور با نسلی از سالمندان مواجه خواهیم بود که به دلیل کاهش ازدواج، افت نرخ فرزندآوری، و سستی روابط سنتی خانوادگی، بیپشتوانه و بدون شبکه عاطفی وارد دوران کهنسالی میشوند.
این هشدار فقط یک دغدغه عاطفی نیست، بلکه با لایههایی عمیقتر، بنیانهای اقتصادی، روانی و اجتماعی جامعه را هدف گرفته است. اگر خانوادهها کوچکتر و بیفرزندتر شوند، اگر نسبت جمعیتی بهسوی سالخوردگی متمایل شود و سیاستهای حمایتی نیز همگام با این تحولات بازنگری نشوند، باید منتظر بحرانهای پنهان اما عمیق نسلی باشیم؛ بحرانی که هم ریشه در انزوای فردی دارد و هم در ناکارآمدی ساختارهای حمایتی.
در مدلهای سنتی جامعه ایرانی، سالمندان همواره بخشی از نظام عاطفی خانواده بودهاند و حمایت عاطفی و مراقبتی فرزندان، مهمترین تکیهگاه آنان در دوران کهولت بهشمار میرفته است. اما نسل آینده سالمندان، با تجربه زیسته متفاوتی روبهرو خواهد بود؛ نسلی که ازدواج برایش به آرزو تبدیل شده، فرزندآوری را بهخاطر مسائل اقتصادی یا سبک زندگی به تعویق انداخته یا کنار گذاشته، و ارتباطاتش بیشتر با فناوری بوده تا با انسان. چنین نسلی، در مواجهه با تنهایی، نه به فرزند تکیه دارد، نه به خویشاوند، و نه حتی گاهی به همسر.
این وضعیت، افزون بر تنهایی و انزوای روانی، پیامدهای اقتصادی نیز خواهد داشت. کاهش جمعیت مولد، بار حمایتی بیشتری را بر دوش نسل جوان میگذارد؛ نظامهای بازنشستگی و بیمهای دچار کسری میشوند؛ تقاضا برای خدمات مراقبتی و سالمندمحور افزایش مییابد در حالی که عرضه انسانی و مالی آن کاهش پیدا کرده است. به عبارتی، نظام اجتماعی کشور با عدم تعادل جدیدی مواجه خواهد شد که حل آن بدون برنامهریزی بلندمدت، دشوار یا حتی ناممکن است.
در چنین شرایطی، تقویت ساختارهای حمایتی دولتی، راهاندازی نظام مراقبت غیررسمی محلهمحور، سیاستگذاری تشویقی برای ازدواج و فرزندآوری، و بازتعریف نقش سالمند در جامعه امری حیاتی است. این آینده را باید دید، نه صرفاً با دادههای آماری، بلکه با نگاهی انسانی و اجتماعی. نباید بگذاریم سالهای آینده، تصویر غالب ما از سالمندان، پیرمرد یا پیرزنی تنها در پنجرهای خاموش باشد که نه صدایی از خانهاش میآید و نه دستی برای گرفتن دارد.
آیندهی سالمندان را امروز میتوان نوشت؛ اگر آیندهنگرانه بیندیشیم، سیاستمدارانه برنامهریزی کنیم و اخلاقمحور تصمیم بگیریم. جامعهای که به فرزندانش بیتفاوت است، در پیری هم نمیتواند انتظار گرما و همراهی داشته باشد.
سیاستهای جمعیتی و حمایتی، باید امروز از این گسست پیشگیری کنند، پیش از آنکه فردا، آنچه میماند، تنهایی نسلی باشد که دیگر شنیده نمیشود.