از چهره آفتاب سوختهشان پیداست که مدتها زیر آفتاب رکاب زدهاند ولی
اینقدر بر هدف خود استوار بوده و انرژی دارند که هیچ چیز مانع طی کردن مسیر
طولانی سفرشان نخواهد شد؛ حتی رانندگی خطرناک ایرانیان.
به
گزارش شوشان ، اگر از جمله کسانی باشید که طی روزهای اخیر، از صبح تا
عصر، مسیر منتهی به شیراز یا محور خروجی این شهر به سمت جنوب را پیموده
باشید، احتمالا این زوج دوچرخه سوار را دیدهاید که در حاشیه جاده با
دوچرخههای مجهز و احتمالا سنگینشان در حال حرکت هستند.
کوین و
لوسی، سرآشپز 44 ساله و انترن 35 ساله، زوج اسکاتلندی دوچرخه سواری هستند
که پس از مدتها رکاب زدن و پیمودن قاره سبز، مدتی پیش از مرز ماکو وارد
کشورمان شده و در مسیر خود شهرهای کوچک و بزرگی همچون تبریز و اصفهان را
پشت سر گذاشته و به شیراز رسیدهاند.
وقتی از ایشان درباره هدفشان
از این سفر طولانی میپرسیم، در کمال تعجب به جای بیان اهداف بزرگ و کلان،
«تفریح» و «مسافرت با دوچرخه» را عامل انگیزشی شروع این سفر ذکر کرده و
تاکید دارند که هنوز بخش زیادی از سفرشان باقیمانده است؛ از شیراز به جنوب
ایران و نهایتا بندر عباس، از آنجا پرواز به دوبی و سپس پرواز به توکیو و
رکاب زدن در جزیره خورشید تابان. بعد آن اینقدر دور و دراز مینماید که
ترجیح میدهند نگویند.
کوین
که کلاه روی سرش حفاظت بیشتری در مقابل نور خورشید برایش به همراه آورده،
جلوتر رکاب میزند و مدام در آینه بزرگی که روی سمت چپ فرمان دوچرخهاش نصب
شده، مراقب وضعیت همسرش هست؛ همسر خوشرویی که ترجیح داده تنها از عینک
دودی استفاده کند و به نظر جای نسوخته زیر عینکش به این زودیها با دیگر
نقاط چهرهاش همرنگ شود.
وظیفه نقشه خوانی با لوسی است و کنترل مسیر
با جیپیاس بر عهده کوین. البته راه اینقدر پر سر و صدا هست که امکان
برقراری کلام بین این دو ممکن نبوده و حتی امکان گوش دادن موزیک هم فراهم
نباشد اما جدای اینها، آنچه سوال بزرگ ذهن ما را شکل میدهد، علت اشتیاق
ایشان به تداوم چنین سفری است.
از کوین که آشپز است درباره غذاهای
ایرانی میپرسیم و هنوز سوالمان تمام نشده شروع میکند به شمردن؛ انگار
بارها و بارها در طول مسیر به این سوال پاسخ گفته یا درباره آن فکر کرده
است: کباب، دیزی، بریانی، گز، فرنی (این یکی را خیلی دوست داشتنی میداند) و
کوکو سبزی.
جالب اینجاست که برخلاف مایی که همه چیزمان در موبایل
خلاصه شده، کوین و لوسی تنها یک موبایل همراه دارند که در آن سیم کارت کشور
خودشان قرار دارد؛ یعنی نه در طول مسیر سیم کارت خریدهاند و نه نیازی به
داشتن تلفن در ایران احساس کرده اند.
از
آنها میپرسیم که اگر با مشکلی مواجه شده و یا نیازمند برقراری تماس با
سفارت کشورشان باشند، چه خواهند کرد؟ و در پاسخ میگویند: با ایمیل زدن در
جاهایی که توقف میکنیم، مشکلمان را حل خواهیم کرد.
و بلافاصله نقشه
را نشان داده و نام شهر بعدی مسیر را پرسیده و ادامه میدهند: میدانید
آنجا هتل هست یا نه؟ مسیرمان تا آنجا چطور است؟ سربالایی است یا...؟
کل
فکر و ذکرشان را مسیر پیش رو و محل استراحت شبانه فراگرفته چراکه برخلاف
گرمای شدید هوا در روزها (به زعم ایشان)، شبها خیلی سرد بده و ترجیح
میدهند خواب شبانهشان از ساعت هفت عصر هر روز را در هتل به انجام برسانند
تا در چادری که همراه دارند. البته با لبخند میگویند که منتظر شنیدن پاسخ
دقیقی به سوالات خود نیستند چراکه کل مسیر از مسطح بودن جاده و همواری آن
شنیدهاند ولی گاه به شیبهایی برخوردهاند (کوین با دستش سربالایی شدید را
ترسیم میکند) که برای دوچرخه سوار شبیه کوهنوردی است!
گفتوگو به
اینجا که میرسد، یادمان میآید درباره هموطنانمان که در طول مسیر با ایشان
مواجه شدهاند، بپرسیم؛ هر دو متفق القول معتقدند که ایرانیان هم نوع
دوستند و هم مهربان و محبت بسیاری به ایشان داشتهاند ولی نه در جاده.
کوین
که سعی دارد به سبک هموطنانش از حرکات دست و چهره برای رساندن منظور خود
بهره بگیرد، اشاره میکند که بسیاری از رانندگان وقتی از کنار ایشان عبور
میکنند، بوق ترسناکی به نشانه حالواحوال پرسی میزنند و گاه سرشان را هم
بیرون آورده و در سرعت زیاد و حین رانندگی خطرناک، چیزی هم میگویند:
«رانندگی شماها خیلی بد و خطرناک است».
اینجاست وقتی به ایشان
میگوییم که سالیان متمادی با همین رانندگی جایگاه نخست جان باختگان حوادث
جادهای در جهان را به خود اختصاص داده بودیم، اصلا شگفت زده نمیشوند که
شاید اگر میشدند، ریسک دوچرخه سواری در حاشیه جادههای کشورمان را
نمیپذیرفتند؛ هرچند ظاهرا آنها هم تا اندازهای تحت تاثیر شرایط قرار
گرفته و لزومی به استفاده از کلاه ایمنی در ایران نمیبینند!
لوسی و
کوین را ترک میکنیم با این اندیشه که براستی وقتی دوچرخه سواری اینقدر
میتواند برای دوستدارانش مفرح و جذاب باشد، چرا دوچرخه سواری در کشورمان
اینقدر مهجور مانده که به رغم آنکه طی سالهای گذشته وسیله نقلیه غالب
بسیاری شهرهایمان بود، حالا دیدن دوچرخهسوار حتی در شهرها برایمان به
ندرت رقم میخورد، چه برسد در جادههای بین شهری که هزار و یک خطر با آن
آمیخته است.