هاشمی نسب پرسپولیسی، هاشمی نسب استقلالی.
چه اهمیت دارد؟ مگر آن چهار گل سرخ رنگ دربی را امروز کسی در یاد دارد که
دوباره ذهن این فوتبال را با روزهای تلخ رفتنش بیاشوبیم؟ آنهم در هیاهوی
«خاطره بازی» با روزهایی که هیچکس حوصله ندارد غبار را از سر و رویشان کنار
بزند؛ هیچکس حتی خودِ هاشمی نسب که عاجز از هر چه رنگ، خودش را کشانده تا
آنسوی مرزهای این فوتبال. او را یک بار به اتهام یاغی گری از پرسپولیس
راندند و بار دیگر در قامت یک ستاره، فراخواندند؛ بی آنکه مجالش بدهند تا
حداقل برای یک بار هم شده، همه خاطره هایش را از یاد بگذراند. مهدی هاشمی
نسب دوباره پرسپولیسی شد و دوباره رفت. این بار خیلی زودتر از تصور ما و به
حکمی که امضای دوباره سکونشین ها را پای آن می دیدیم.
انگار دوباره پیه هواداران پرسپولیس به تنت خورده!
اشکال
ندارد. من از هواداران چیزی به دل نمی گیرم. اصلا الان وقت به دل گرفتن
نیست. با خودم می گویم آنها هر کاری بکنند، حق دارند. به خودم که بگویند،
اصلا مهم نیست اما وقتی به خانواده ام چیزی بگویند، آنوقت آن حرف سنگین می
شود.
مهم نیست یا به این و رفتارها و توهین ها عادت کرده ای؟
من صبر و تحملم زیاد است و اینجور اتفاقها هم برایم تجربه شده. به آنها حق می دهم. هر چه باشد به تیمشان تعصب دارند.
یعنی اگر خودت هم جای آنها بودی هاشمی نسب را «هو» می کردی؟
هو
کردند دیگر! حتمن دوستم دارند که بعد از این همه سال هنوز از رفتنم شاکی
اند. شاید هم از اینکه من جلوی محمدخانی و پیوس بازی می کردم، ناراحت
بودند. من که اصلا روبه روی دهه شصتی ها به خودم اجازه نمی دهم پایم را
برای توپ دراز کنم! به حرمت آنها هم حرفی نزدم که کسی دلخور شود. وقتی پیوس
این چیزها را می بیند و می گوید به دل نگیر من چه حرفی می توانم بزنم؟ اما
متاسفانه بعضی ها بعضی چیزها را درک نمی کنند. اصلا یادشان نمی آید ما چه
کارهایی برای پرسپولیس کردیم. فقط همان گلی که در دربی زدم یادشان است.
البته بیشتر از آن گل، از غش کردنت ناراحتند!
من
وقتی سیلی بخورم یا می توانم تلافی کنم و یا نمی توانم. ولی وقتی به
خانواده ام بی احترامی می شود دیگر از خودم کاری بر نمی آید. کوتاه نمی آیم
ولی عزت برخورد با آنها را کسی دیگر به من می دهد. خب من هم دلم شکست وقتی
به خانواده ام توهین کردند. حالا بگذریم. گذشته ها دیگر گذشته.
چرا هیچوقت از خودت دفاع نمی کنی؟
من
برای استقلال فقط یک گل زدم اما برای این هواداران 4 گل. من یک بار دل
آنها را شکستم اما آنها بارها دل من را شکستند.اشکالی هم ندارد. همین که
مثلا در تمرین پیشکسوتان دو نفر می آیند می گویند حلالمان کن که بد و بیراه
گفتیم، خیلی معنی دارد. من هم حلال کرده ام. همه را حلال کردم اما الان
دیگر وقت این حرف ها نیست.
اتفاقا
شاید الان بهترین فرصت باشد برای اینکه دور از حال و هوای آن روزها با
هواداران رودررو شوی و استقلالی شدنت را از دلشان دربیاوری!
هواداران
واقعی پرسپولیس همیشه به من لطف داشته اند و دارند. همین دو روز پیش که من
هو شدم، حداقل 3- 4 هزار هوادار به کارگران آمده بودند. من رفتم سمت شان
اما کسی حرف توهین آمیزی نزد. فقط عکس انداختند و لطف و محبت شان را نشان
دادند. فقط یک نفر گفت چطوری روت شد بیای! گفتم ببخشید، عذر می خواهم.
واقعا نباید می آمدم ولی برو از آنها که بودند و دیدند، بپرس که من برای
پرسپولیس چکار کردم. البته منتی نیست. باز هم می گویم اشکال ندارد. هر کسی
می تواند هر حرفی بزند. مهم وجدان است. مهم این است که پیش خودم راحتم که
الان پدر و مادرم خوب زندگی می کنند. آنهایی که باید، همه چیز را می دانند.
بقیه هم بگذارید هر چه می خواهند پشت سرم بگویند.
ببخشید ولی من قانع نشده ام؛ به پرسپولیس و استقلال کاری ندارم ولی این بی تفاوتی و اینکه نمی خواهی از خودت دفاع کنی عجیب نیست؟
من
فقط می خواهم یک چیزی از هواداران بپرسم. منظورم همان هواداران واقعی و
دوآتشه ای است که وقتی دربی مساوی می شود، یا وقتی پرسپولیس می بازد و یا
قهرمان نمی شود، اشک می ریزند. می خواهم بدانم آنها پدر و مادرشان را بیشتر
دوست دارند یا پرسپولیس را؟ اگر پرسپولیس را به پدر و مادرشان ترجیح می
دهند، پس من اشتباه کردم رفتم. اگر هم نه که من نوکرشان هستم، پس بپذیرند
که برای آرامش خانواده ام رفتم.
جالب است که نه تو حرفی از مقصران رفتنت می زنی و نه دیگر هواداران او را مقصر می دانند!
من
نه با کسی مشکل داشتم و نه انتقامی در کار بود.اصلا دنبال این چیزها
نبودم. من آرامش پدر و مادرم را می خواستم وشاید هم بیشتر از حقم از این
فوتبال گرفتم. الان هم فقط می گویم به من حق بدهند. دیگر همه چیز تمام شده.
پرسپولیس و استقلال تمام شده.من که در مورد پیشکسوت بودن ادعایی ندارم و
اگر هم کاری کردم، وظیفه ام بوده ولی پیشکسوتان و قدیمی ها همه تعصب شان را
برای پرسپولیس خرج کرده اند و هنرشان را در زمین نشان داده اند. یکسری حرف
ها هم که دیگر گفتن ندارد.
علی پروین یک بار از پرسپولیس بیرونت کرد و خودش هم به تیم پیشکسوتان دعوتت کرد؛ واقعا انتظارش را داشتی؟
من
که خودم را در حد پیشکسوتان پرسپولیس نمی دانم ولی اتفاقا چون به دعوت
پروین بود، آمدم. علی آقا خیلی به من لطف داشت و چقدر هم تحویلم گرفت. حرف
هایی زد که من واقعا شرمنده شدم.
ولی در عوض از لیست خط خوردی!
به
خدا اگر ذره ای ناراحت شده باشم. آنقدر که در این سه روز خوش گذشت، آن سه
سال که در پرسپولیس بازی کردم خوش نگذشته بود. خاطره های زیادی برایم زنده
شد. کنار بازیکنانی تمرین کردم که اسطوره ام بودند، رفیقم بودند.دیدن پروین
و کرمانی و محرمی و محمدخانی و خوردبین و رهبری فر برای من کافی بود. همین
سه روز، خاطره سه سال را برایم زنده کرد.
حالا واقعا چون پروین دعوت کرد رفتی یا دلت برای ورزشگاه کارگران تنگ شده بود؟
همه
اش به یک اندازه. باورتان نمی شود ولی روز آخر تازه برایم عادی شده بود.
قبل از آن مثل افسرده ها فقط دور و برم را نگاه می کردم. هر گوشه از
ورزشگاه یک خاطره را به یادم می آورد. قبل از بازی های مهم 7- 8 هزار
تماشاگر می آمد سر تمرین. این سه روز تمرین همه چیزش عالی بود.
علی پروین چطور؛ مثل همان موقع جدی بود؟
رفتارش
اصلا فرقی نکرده بود. می دانی، پروین از آن آدمهایی است که فقط با فوتبالت
می توانی از او تشکر کنی. او خودش از احساس من خبر دارد و من هم عادت به
زبان بازی ندارم.
ولی علی پروین دعوتت کرد و خطت زد؛ البته گفته نمی خواسته روز بازی حرمت ها بشکند و توهین بشنوی!
من
هم که گفتم اصلا ناراحت نیستم. ناراحتی ندارد. پروین من را دعوت کرد و فقط
هم خودش می توانست بگوید دیگر نیا. مگر بازی با عربستان در مقدماتی جام
جهانی نبود که آنقدر بد و بیراه شنیدم؟ گله ای هم نکردم. بازی با فولاد را
هم که دیگر حتما یادتان هست. آن روز فکر کنم سه تا استقلالی هم در ورزشگاه
بودند. من برای همه گل پرتاب کردم. هم برای آن چند هزار هوادار پرسپولیس و
هم برای استقلالی ها اما یک دفعه همه چیز عوض شد. پرسپولیسی ها همه چیز
یادشان رفت. تا تکان می خوردم می گفتند می خواده برود استقلال. کدام
استقلال؟ به خدا همه اش حرف بود. آنقدر از من مصاحبه دروغ چاپ کرده بودند
که خودم هم باورم نمی شد. من اینها را یادم نرفته ولی از کسی دلگیر نیستم.
توقعی هم ندارم. در این چند روز آنقدر به من خوش گذشت که دیگر به این چیزها
فکر نکنم.
اما
شاید اگر بازی می کردی خیلی چیزها عوض می شد؛ می توانستی برایشان گل ببری و
با آنها آشتی کنی، یا مثلا گل بزنی و همه آن اتفاق ها را از دلشان
دربیاوری!
ای بابا مگر آن موقع
که 4 تا گل در دربی زدم اتفاقی افتاد؟ یا امروز کسی یادش هست که پرسپولیس
با گل من به دور دوم جام باشگاهها صعود کرد؟ فکرمی کنید به پیرمردهای میلان
گل بزنم چه اتفاقی می افتد؟ هیچی!
برایشان کری هم نمی خوانی؟ یک زمانی خوب کری می خواندی!
کری را باید برای کسانی بخوانی که زبانت را بفهمند و جوابت را بدهند تا تو تحریک شوی و بیشتر کری بخوانی. اینجوری که فایده ای ندارد!
بازی را که پیش بینی می کنی؟
بازی
زیاد مهم نیست. هر چند با این بازیکنانی که من دیدم، مساوی هم برای ما
باخت است. باید تمرین ها را می دیدید تا بدانید چه می گویم. همه اعصاب خراب
بودند! یک توپ که از دست می رفت همه می خواستند تلافی کنند. انگار بازی
رسمی بود.
در عوض پرسپولیسی ها همه اضافه وزن دارند و میلانی ها آماده اند!
خب
آنها سالی چند بار بازی می کنند ولی ما همین 4- 5 هافبک مان روی هم یک تُن
وزن دارند! شاید این شکم ها و چربی های اضافه اجازه ندهد پیشکسوتان بازی
کنند ولی تعصب شان را که دارند. فوتبال هم یادشان نرفته. باید ببریم این
بازی را. اینجوری نمی شود.
گفت و گو: زهرا اسدی