شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۲۹۵۵
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۲۲
تا حالا مشکلمان این بود که حافظه تاریخی نداریم، اما بعد از جریان مذاکرات «ژنو» مساله این شده که نه تنها حافظه تاریخی نداریم که حتی آدم ها را با هم اشتباه می گیریم. مثل این پیرمردهای توی پارک که آدم را می بینند صدا می کنند: «پسرم ماشالا چه بزرگ شدی.»

بعد از «ژنو» هم جواد ظریف را صدا می کنند مصدق. البته شبیه هم هستند. جفتشان هم کم مو هستند هم دکتر. اما اگر قرار بود هر دکتر کم مویی را مصدق صدا کنیم که ثبت احوال دچار مشکل می شد. بعد هم حالا ظریف یک کار ظریفی کرده، یعنی باغچه را شخم زده، دانه را کاشته، اما شش ماه طول می کشد ببینیم چه گلی کاشته. مثل اینکه از الان اسم بچه را بگذاریم رستم. به همه هم بگوییم رستم توی راه است، خیالتان راحت.

خب وقتی 9ماه دیگر به دنیا آمد و دیدیم به جای رستم، باید صداش کنیم فلامک، آن وقت چه کنیم؟ البته ما تا الان در منقبت ظریف بسیار نوشتیم و اصولا ظریف کاری اش را هم در «ژنو» دوست داشتیم. ولی بگذارید چندتا مثال بزنیم.

خوش وقت و خوش بخت

اگر جزییات توافق را با درنظرگرفتن اینکه چقدر رسیدن به توافق پس از دیپلماسی ناجور گذشته و نتایج و تحریم های حاصل از آن سخت بوده، بررسی کنیم متوجه می شویم درست است که بعد از «ژنو»، «خوش وقت» هستیم اما «خوش بخت» نشدیم هنوز. یعنی به قول شاعر زندگی حرکتی است در چرخه دوار و معلوم نیست توی شش ماه پیش رو چندتا قل می خوریم و چطوری به نتیجه می رسیم.

گل قرن

البته ما هم از «خوش وقتی» خود خوشحالی کردیم. منتها بعضی دلاوران کاری را که ظریف کرد به عنوان «ظرافت قرن» نام نهاده اند. مثل گلی که حمید استیلی به آمریکا زد و گفتند «گل قرن» را زده. این نامگذاری یعنی یا گل ندیدیم یا فوتبال بلد نیستیم یا همین که با لباس ورزشی وارد زمین شویم را دستاورد ملی محسوب می کنیم.

قطعنامه دان قرن

یا بعضی از دلاوران همین نتایج اخیر والیبال را گفتند خیلی خوب است چون ممکن بود بدتر از این هم باشد. حالا نتایج چه بود؟ به روسیه و برزیل 3 بر هیچ باخته بودیم. مثل قطعنامه هایی که هرچقدر توی این سال های اخیر گرفتیم منجر به «پاره شدن قطعنامه دان» طرف مذاکره نشد.

امیرکبیر قرن

بعد هم ما قبل از اینکه مثلا ظریف را بگوییم مصدق است، باید صبور باشیم که فردا قصه نشود. مثلا می گفتند احمدی نژاد امیرکبیر یا مصدق زمان است. حالا تنها شباهت احمدی نژاد با امیرکبیر و مصدق این بود که اصلا شباهتی به هم نداشتند.

والا. مثلا خود من، اگر خالکوبی کنم بهم بگویند جهان پهلوان تختی بامزه است، اما وقتی بروم روی تشک و دور تشک بدوم که ضربه فنی نشوم، آدم نظرش نسبت به تختی هم عوض می شود.

قطب قرن

حمایت کردن بد نیست، اما بی گدار هم نمی شود به آب زد، چون آدم بعدا توش می ماند. مثل قطبی، که گفتند قطب فوتبال جهان است، آمد گل بکارد دسته گل به آب داد و گذاشت رفت. بعد هم که تیم ایران با برزیل بازی کرد و 3 بر هیچ باخت، مجبور شدیم بگوییم: «واااااو... چه باخت هوشمندانه ای. خیلی خوب شد. همین که هفت تا نخوردیم یعنی پیروز میدان شدیم.»

چکمه قرن

والا. یا مثلا ایران با «آ ث رم» ایتالیا بازی کرد و 7 بر یک شکست خورد، گفتیم دمش گرم، چون نقشه کشور ایتالیا شبیه چکمه است و ما همین که با کفش کتانی توانستیم مقابل چکمه مقاومت کنیم و هفت تا بخوریم یعنی کارمان درست است.

یا استقلال به «جوبیلوایواتا» ژاپن 2 بر یک آن هم در وسط تهران باخت. شما خیال کن شش تا قطعنامه با هم برایمان صادر کرده باشند.

معجزه قرن

البته الان ما منکر نیستیم که وضعیت دیپلماسی فرنگی مان خوب شده است. اصلا بر منکرش لعنت. چرا؟ چون یادمان است آقای احمدی نژاد موقع جام جهانی گفته بود باید ایران یکی از چهارتیم برتر جهان شود. نتیجه اش چه شد؟ اصلا صعود نکردیم.  دوتا بازی را باختیم، یک بازی را هم با آنگولا مساوی کردیم. دقیقا مثل اتفاقی بود که توی سیاست خارجی می افتاد. یعنی اروپا و آمریکا را باختیم، با اندونزی و ونزوئلا مساوی کردیم.

کارخانه قهرمان سازی

به نظر ما مهم ترین تولید داخلی ما «قهرمان سازی» است که در این صنعت به خودکفایی رسیدیم. اینطور هم که مشخص است همه شاغل کارخانه قهرمان سازی هستیم و هفته ای یک قهرمان جدید می سازیم و یک قهرمان قدیمی را از چرخه خارج می کنیم. امیدواریم بتوانیم تا آخر امسال به صادرات برسیم و به تمام جهان قهرمان صادر کنیم مثل دُر تا جهان از قهرمان سازی ما شود پُر.

**کیهان:شانس

گفت: یکی از ضد انقلابیون فراری در صفحه فیس بوک خود نوشته است؛ چند ماهی است که این ضرب المثل فارسی را با خودم زمزمه می کنم و آن را بازگو کننده شرایط کنونی خودم و همه اپوزیسیون می دانم.

گفتم: کدام ضرب المثل را؟

گفت: نوشته است ضرب المثل «چی فکر می کردیم چی شد»! را.

گفتم: چرا؟! واسه چی؟!

گفت: نوشته است؛ اول که وارد انگلیس شدیم فکر می کردیم به یک زندگی لوکس و بی دردسر رسیده ایم ولی حالا می بینیم دولت انگلیس هر روز برایمان یک مشکل درست می کند و اداره مهاجرت پشت سر هم احضارمان می کند و...

گفتم: یارو اول هر ماه وارد بانک می شد و در حالی که قبض قسط را پرداخت می کرد، زارزار هم گریه می کرد. پرسیدند دیگه چرا گریه می کنی؟ گفت؛ از شانس بد! همه کیف پول پیدا می کنند ولی من یک کیف پر از قبض قسط پیدا کرده ام.

منبع: شرق
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار