امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
1)
تا
پیش از تو
من
مترجم زبان چینی بودم
اما
حالا جز نگاهت
هیچ
رمزی ، معنا ندارد.
در
بازگشت هایم همبشه
مردی
نشسته گوشه ی اتاقش
و
سرش را در کتاب ها می تکاند
دل
خوش از سبک سری ها ...
2)
در رویای من چه می کنی ؟
آن
روز که تو کیف مخملی ات را
روی
دوش انداختی و رفتی
و
بعد آمدی که :
عینکم
را جا گذاشتم ...
دیگر
نبودی !
و
من با کسی عینهو تو
در
خود زندگی می کردم .
اما
تو ، حالا ، این جا ، در این شب یک شنبه ...
قفل
رویا می جویم
و
ابرها شکلک در می آورند
و
من را نشان می دهند
با
خنده هایی صامت و بی معنی
اما
من نمی بینم
و
تنها با بند کیف تو ور می روم .
3) وقتی
که دیگر نفتی نباشد من
کنار تو در زیر نخل لم می دهم که
دنیا را دوره کنیم . مردان
بورِ بلند قد از
ما خرما می خرند و
ما از آن ها شیشه های خوشکل عطر . آن
جا ، ما نقطه ی خود را در
ختم تمام جمله ها می گذاریم و
همین طور که
ماشین های گنده زنگ می زنند شش
رطب ، افتاده بر زمین تا
با بوسه های ما برسند پا
نگذاشته در راه .