امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان :
در
گرما گرمِ گريه هايِ بي حسـابِ من
وقتي
نَرمْناي دِلنوازي هات ـ
وادارم
مي كرد / بيشتر عاشقي كنم
نمي
دانم چرا / فكر مي كردم ـ
صدايِ
تو / بابِ اين مهرباني ها نيست !
(
اصلاً ـ
مِثلِ
اينكه كسي به من گفته بود : با آن پيرهنِ سبزِ كِلُوشَت ـ
كوچه
ها را / تنگِ قدم هام مي كني )
تو
حالا ـ لااَقل ـ
به
اندازه ي يك سيگار كشيدن / معطّلم بِشُو !
دنيا
كه اينقدرها هم سازگارِ اين كج خُلْقي ها نيست !
آنوقت
ها / كه صدايَم ـ
زلال
/ مِثلِ حيران ترين نگاهِ كودك يي بود
خوب
تمامِ گيسواِنِ شَبْرَنگي اَت / خيسِ اشك مي شد !
و
از شبِ شيطان / تا پگاهِ خدا ،
نبشِ
روشن ترين كوچه / معطلّم مي ماندي !
به
اندازه ي روشن كردن يك سيگار ـ
پشتِ
پايت بنگر !
ببين
چقدر ها پسينِ چهارشنبه از من حرام كرده اي !
اصلاً
ببين ـ
زير
اين آبي سوخته
كسي
هست / شيرين تر از من ـ
پاينده
ي اين راهِ خفته باشد !؟
ماه
گُل !
تو
بايد گريه هات را
به
خاكِ آنهمه دُور نمي بُردي / كه بُردي !
حالا
ديگر
چه
فرق مي كند / كه ماه ـ
سايه
ات را رُويِ كدام شانه ي مَخملِ آب نشان دهد!
راستش
، بي تكلّف بگويمت : ـ
تا
حال كه نيامدي / حالا هم نيا !
من
مي خواهم از نو بندگي كنم
و
قبله ام ، صدايِ زخميِ رُود باشد !
و
باز هم مي گويم : اي كاش / همينجا ـ
پيشِ
خودم گريه هات را مي كردي ،
تا
بينابَيْنِ چشمِ خودت / لا شَم پُر تب ميشد!
حالا
نه
به جانِ خدا
كه
گلويِ بُريده ي رعناترين بيدِ مجنون هم قَسَمَ ت باشد ،
سخت
باور مي كنم ـ
رُو
به خانه ي من / زلف هات را شانِه مي زني !
………
امّا
/ هر چه باشد
به
اندازه ي خواندن يك دوبيتي ،
يا
لا اقل
به
فاصله ي يك سجده ي دِلْبِخواه / و يك كُفرِ ناگهاني ـ
پاينده
ي درگاهِ خانه ام باش !
ـ
شايد هم بندگي را گذاشتم براي وقتي دست به زُلفت مي شوم ـ
…
و
آي ماه گُل !
كاري
مي كني كه در به رُويِ خدا هم نگشايم !……پ