محمد فتاحي جوان برومندي از شهرستان گتوند معلمي بود با بيست و شش سال سنه در مدارس انديكا رياضي تدريس مي كرد.
عبدالرحیم سوارنژاد
خبر رسيد ملا جواد يزدان پناه رزمنده پير گتوندي و پدر دوست و همكار و همرزم گرامي علي نقي يزدانپناه دارفاني را وداع گفته است ، بنا بر وظيفه اخلاقي با جمعي از دوستان و كارشناسان آموزش و پرورش استان عازم شهرستان گتوند شديم تا در مراسم تشييع آن مرحوم شركت نماييم تا ضمن ابراز همدردي با خانواده اش بخصوص فرزندبرومندش كه سالها در عرصه آموزش و پرورش منشأ خير بوده و تلاشهاي زيادي نموده است و هم اكنون خادم فرزندان عشاير كشور مي باشد از خدمات ملاجواد در عرصه دفاع مقدس نيز قدر شناسي كنيم .
بعد از مراسم تشييع باشكوه آن رزمنده پيرگتوندي ،همكاران فرهنگي جهت تسليت به خانواده معلمي جوان به نام محمد فتاحي كه دارفاني را وداع گفته اند بسوي خانه آن مرحوم حركت كردند و من نيز همراه شدم و به رسم رايج امروز مشاهده بنرها و پلاكاردهايي كه براي عرض تسليت بر ديوار خانه نصب شده بود با نامها ي گوناگوني از افراد و نهادها، پرواز زودرس يك جوان موچب تأسف و تأثر مي گرديد .
پلاكاردها باور مرگ يك معلم جوان را به هرعابري ميدهد و يك حس همدردي است ولي يك كلمه گاهي عابري را متوقف مي كند و در اين درنگ دريايي واژه رادر تفكرش شكل مي دهد و پرسش هايي را بوجود ي آورد و مرور مي كند بودن را و احساس مي كند بدهي بزرگي به اهل اي خانه دارد و مديون آنهاست و براي اداي دين بايد بتواند با فراگيري عمق آن واژ ه ها زندگي بسازد و ارتباط انساني و مردم مدارانه را با نشر واژ ه ها كه گنجينه مهرباني هستندتقويت كند، روي يكي از پلاكاردها نوشته شده بود: جلوه اي از ايثار ، با اين جلوه باشكوه كه نمايش نشاط آوري و پويايي اجتماعي را عيان مي سازد با كلمه اي كه رمز خدا باوري انسان است درهمان لحظه توقف از عبور ، عابر در مي يابد سخن از مخلوقي است كه موسم جان باختن به ديگران جان بخشيد و آن گاه است كه عبور خود را مديون چنين رفتگاني مي بيند كه تصويرش لبخند مي زند و در لبخندش زندگي را نويد دهد و طلوع خورشيد را در موسم هر صبح با اهداجواني اش تقديم مي كند به آنان كه نمي شناسد ولي مي داند زندگي را دوست دارند.
محمد فتاحي جوان برومندي از شهرستان گتوند معلمي بود با بيست و شش سال سن كه درمدارس آموزش و پرورش شهرستان انديكا رياضي تدريس مي كرد و پدرش نيز كسوت معلمي داشت و هردو بايد درس مي دادند و چه خوب و زيبا درس دادند و زيباتر آن است تا ديگران نيز در فراگيري درس بتوانند قدرت درس پس دادن داشته باشند.
وي در سانحه تصادف بر اثر مرگ مغزي به كما ميرود و پس از چند روز خانواده اش كه مزين به فرهنگ و نام معلمي هستند به اهدا اعضاي بدن آن جوان به نيازمندان، رضايت مي دهند و موجب نجات جان 6 نفر ديگر از همنوعان مي گردد و به آنان زندگي مي بخشند تا با اين ايثار و فداكاري ،عظمت و شكوه معلمي را با زيبايي كه زيبا پسند خالق مي پسندد به نمايشي سرشاراز صدق بگذارد كه معلم هميشه و در همه حال با تأسي از معلم بزرگ انسانها حضرت اباعبدالله(ع) زندگي مي بخشد، در حيات ياد مي دهد چه بسازيم و كجا بايد رفت تا به بيراهه نيفتاد و به مقصود رسيد و با مرگ حركت و رمز نمونه شدن و چگونگي ترنم سرود زندگي و چگونه ساختن آهنگي براي زيستن و رفتن را ياد ميدهد و معلم ايثار مرحوم محمد فتاحي معلم جان گتوندي در تاريخ اين مرز و بوم ماند. وارد خانه اش كه شدم ،فاتحه اي خواندم ، تصوير معصومانه اش اشكهايم را جاري مي كرد ولي وي از درون قاب انگار مي خنديد كه خنديدن را به 6 انسان هديه داده است و به من مي گويد بايد بر خويش اشك بريزم و پنهاني اشكي مي ريزم.
پيشنهاد دادم كميته نامگذاري شهرستانها مدارسي را با نام مرحوم محمد فتاحي نامگذاري كنند تا هم شكوه معلمي را به تصوير در آورند و هم يك الگوي نمونه به جامعه ارائه نمايند ، هدف خلقت همين بوده است كه از آزمون خدمت به انسانها سربلند بيرون آييم و خانواده فتاحي چه زيبا گفتند و بيرون آمدند.
از گتوند كه بيرون مي آيم ، باخود مي گويم : آن پيرمرد هم آن روزها درجبهه گاهي نكاتي آموختني مي گفت و امروز پس از سالها بازهم اين رسالت را فراموش نكرد و براي حضور در مجلس ختم ملاجواد يزدان پناه باز آموختم كه با مرگ هم ياددادن تمام نمي شود و معلمي امري مستمر براي انسان است چه بخوبي محمد فتاحي كه معلم رياضي بود جمع و تفريق زندگي را آموزاند و معلم چه شكوهي دارد!
شادی روحش صلوات