شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۹۷۵۲
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۸
البرز کاظمی 

قبل از آنکه به موسیقی در زبان شعر بپردازیم نیم نگاهی به نقش زبان در بازشناسی هویت و حیات یک ملت خواهم داشت تا ارزش زبان شعر بیشتر بر ما روشن گردد.

زبان یک ملت هویت"هستی"گذشته"حال"آینده و پایه و اساس فرهنگ و تمدن یک ملت است. و گاه 
ملتهای هم آیین جنبه تقدس می یابد چرا که کتاب آسمانی آنها که راه فلاح و رستگاری آنهاست
یک معجزه ی زبانی است.
انسان به کمک زبان در پهنه ی بیکران هستی و زمان حضور می یابد.زبان به آدمی در جهان هستی و هویت می دهد و برای انسان جهان را غینیت می بخشد.بدین ترتیب زبان واسطه ای میان انسان و جهان است و سه مقوله مهم یعنی انسان و زبان و جهان با یکدیگر مفهوم هستی را عینیت
 می بخشند و به کمال می رسانند.بنابراین زبان مهمترین عامل وحدت ملی است و می تواند یک ملت
را در کوره راههای دشوار زندگی از گزند باد و باران های مرگ زا حراست کند و وسایل ترقی و پیشرفت او را فراهم کند.
فون هو مبولت نیز بر این باور است که بدون کلام"جهانی وجود نخواهد داشت.نظریه پردازان صورتگرا
تمایز میان زبان عادی (زبان خبر) و زبان ادبی (بویژه زبان شاعرانه) دو گونه از یکدیگر متمایز می کنند
۱_زبان عادی"خبری"ارجاعی"اشاره ای"هنجار"روزمره.
۲_زبان ادبی"عاطفی"انشایی"درونی"شاعرانه.

شعر نوعی زبان چند بعدی است و شاعر به مانند نوازنده ای است که بر روی سازی سیمی می نوازد و هر بار بیش از یک صدا تولید می کند . زبان شعر زبانی است به سوی کل هستی ، انسان و جهان جهت گیری می کند ،  نه فقط به سوی فهم شنونده و بعد عقلانی آدمی .
شاعر بر روی کلمات مکث می کند همچنانکه نقاش بر روی رنگها و آهنگساز بر روی صوت ها .
ادیبان اندیشمند ما هر کدام تعریفی برای شعر بیان کرده اند که یکی از بهترین آنها تعریف دکتر شفیعی کدکنی است: «گره خوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته است.»
دکتر اسماعیل خویی همین تعریف را با جایگزین کردن اندیشه به جای عاطفه و تخیل بیان داشته اند. اما آیا نمی توان هر سه را با هم آورد؟
چرا که در شعر هم عاطفه و تخیل دخیل هستند و هم اندیشه های آدمی در آن تجسم می یابند ؛
موسیقی شعر محدود به قالب عروضی و بحر شعر نیست ، بلکه نوع پیوستگی کلمات با یکدیگر و ایقاعهای شعر موسیقی شگفت انگیزی احساس می شود که کم از موسیقی وزن شعر نیست و اصولآ شعر چند نوع موسیقی دارد.
1- قافیه و ردیف که آن را موسیقی کناری شعر می گویند.
2- موسیقی درونی که عبارت است از هماهنگی و نسبت ترکیبی کلمات و طنین خاص هر حرف در مجاورت با حرف دیگر.
3- موسیقی بیرونی که همان وزن عروضی است بر اساس کشش ها و تکیه ها که در کتابهای عروضی به آن زیاد پرداخته اند و در مجال بحث ما نمی گنجد.
***
قافیه : قافیه نیز گوشه ای از موسیقی است ، مهمترین اهمیت قافیه جنبه ی موسیقایی آن است. قدما قافی را جزیی از وزن به حساب می آورند و آن را مکمل وزن شعر دانسته اند . ابن رشیق می گوید :
«وزن بزرگترین رکنهای تعریف شعر است و آن مشتمل بر قافیه نیز است و آن را به دنبال خود می کشاند به ضرورت.»
ـــ و معنی خود کلمه قافیه از قفا- یقفوا  به معنی از پی آینده و آنکه به دنبال کسی می آید.


امروزه  مطالعه در بنیاد فیزیک قافیه بطور دقیق نشان می دهد که قافیه یکی از عناصر وزن است ، همان طور که درترکیب موسیقی نقش پیوند و علاقه را بازی می کند.
در یک نغمه موسیقی  که  با دو آلت خاص نواخته می شوند قافیه نیز این نقش را در شهر بازی می کند.
اما آیا تفاوت شعر با نثر در موسیقی است؟
پل والری شعر را به رقص  و نثر را  به راه رفتن تشبیه می کند ، در شعر وزن ، قافیه ، ردیف صنایع لفظی و معنوی ، هماوایی ،  عناصر موسیقایی شعر و ... در شیوه ی یا ترکیب نقش دارند . و همچنین با دیگر عناصر شعر کلیت واحد و منسجمی را به وجود می آورند.
لذت ناشی از همه ی اجزا و عناصر است . اما در نثر این عناصر کمتر و شیوه برخورد و رویارویی با آنها نیز متفاوت می باشد.
حوزه ی نثر به قلمرو نظم نزدیکتر است تا شعر و در نتیجه به برونه ی زبان بیشتر نزدیک است تا به درونه ی زبان .
ژان پل سارتر در ادبیات چیست می گوید: که شعر بر خلاف نثر متوجه غایتی بیرون از خویش نیست ، غایت شعر حرکت است نه نیل به مقصد و زبان برای آن ، هدف است نه وسیله . اساسآ شعر ناب هم همین است.
تینا نوف از نظریه پردازان فرم گرا گفته است: «در شعر واژگان با آواها تبدیل می یابند و در نثر ، آواها »
موسیقی درونی : بسیاری از شاعران موسیقی شعر خود را از طبیعت و جهان بیرون گرفته اند .
مولانا این شعر را بر اساس آواز چکش گردان دکان صلاح الدین زرکوب ساخته و از تکرار چهار رکن مفاعلین(در بحر هزج) سروده است :


یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
                                             
                                               زهی صورت!زهی معنی ، زهی خوبی ، زهی خوبی




فروغ فرخزاد نیز در سال ١۳٤٤ توجه به وزن و سرچشمه گرفتن آن از هماهنگی  ریتمیک برگهای درخت  بر اثر وزش باد جریان منظم آب ، نظم و هماهنگی بالهای پرنده به هنگام پرواز و ... را یاد آور می شود . وی موسیقی را در طبیعت جستجو می کند و به این نظریه اسپیر نزدیک است که شعر را "موسیقی دهان" می دانست . 
مثلآ در این بیت حافظ :

         به یاد یار و یار آنچنان بگریم زار
                                              که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم



غم موج می زند این غم صرفآ ناشی از مضمون و معنای شریف بلکه نغمه های غمبار حروف و واژه های آن چنانند که در دل دردمند شاعر ناله ای سر می دهند .
" ی " تکرار صامت های "د" و "ر" ناله ای خرین سر می دهند.
تکرار مصوت " آ " صامت های طنینی " ن " و " م " طنین افکن ناله ی شاعرند و تکرار صامت نرم "ی" در مصرع نخست طنین افکن ناله ی شاعرند ،
یا در بیت دیگر او :

فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خان یغما را


حافظ در این بیت با تکرار صامت "ش" علاوه براینکه در شعر خود آهنگی جدا از آهنگ حاصل از وزن عروضی پدید آورده بخوبی توانسته است هیاهو ، غوغا و آشوب برآمده از چپاولگری ترکان را در فضای شعر بازتاباند.
شعر حافظ نمونه ی والای کاربرد نظام موسیقیایی شعر فارسی است .

 
برای آنکه نمونه ای از موسیقی در انواع شعر فارسی بدست دهیم.
اکنون به موسیقی شعر نیما به عنوان نماینده ی شعر نو فارسی و سپس به موسیقی شعر شاملو به عنوان آغازگر شعر سپید و موسیقی در موج سوم شعر معاصر می پردازیم .
اولاً در نزد نیما قافیه همان چیزی است که آن را زنگ مطلب می نامند و به دو صورت انجام می گیرد .
١- آخرین واژه هر بند یا آخرین واژه ی بند دیگر قافیه قرار می گیرد .

ماخ اولا پیکره رود بلند
می رود نامعلوم
می خروشد هر دم
می جهاند تن از سنگ به سنگ
چون فراری شده ای
که نمی جوید راه هموار
می تند سوی نشیب
می شتابد به فراز
می رود بی سامان
یا شب تیره چون دیوانه با دیوانه
رفته دیری است به راهی کاو راست
بسته با جوی فراوان پیوند
نیست-دیری است-بر او کس نگران
و اوست در کار سراییدن گنگ
و اوفـتــــــــــــاد ست ز چشم دیگران
بر سرِ دامن این دیوانه
با سراییدن گنگ آبش
ز آشنایی «ماخ اولا» راست پیام
وزره مقصد معلومش حرف است
می رود ولیکن او
به هر آن ره که بو آن می گذرد
همچو بیگانه که بر بیگانه
می رود نامعلوم
می خروشید هر دم
تا کجایش آبشخور
همچو بیرون شدگان از خانه .


در این شعر که از چهار بند تشکیل یافته آخرین واژه ی هر بند(دیوانه،ویرانه،بیگانه،خانه) با یکدیگر قافیه قرار گرفته اند .
٢- هر بند قافیه مستقل خود را دارد مانند شعر زیبا و جاویدان «ری را» که یکی از ژرف ترین اشعار نیماست :

ری را صدا می آید امشب
از پشت کاج که بند آب
برق سیاه تابش، تصویری خراب
در چشم می کشاند
گویا کسی است که می خواند . . .
اما نیــــــما هر چند بت عظیم وزن را در هم شکست ، اما خود گاه در تنگنای وزن گرفتار می آید. اخوان ثالث در عطا و لقای نیما یوشیج سعی کرد که این کار نیما در شعر کهن نیز سابقه دارد . به هر تقدریر موسیقی طبیعی کلام بیشتر در شعر بی وزن و قافیه که عمومآ در ایران شعر سپید نامیده می شود که ترجمه اروپایی آن Blank Verse است .
دکتر شفیعی کدکنی از آن به عنوان شعر منشور یاد می کند. احمد شاملو به عنوان بنیان گذار این نوع شعر معتقد است که این نوع شعر بیان کلام را طبیعی تر می کند و شاعر را از حصار تنگ قصیده و غزل و رباعی پواز می دهد. ولی او گاه از قافیه شعر کلاسیک سود می جوید :

تکیــــــــــــــــــده
زبان در کاه کشیده از خود در میدانگاهی در خود خزیده
(سرود آن که برفت و آن کس که به جای ماند )
(آیدا،درخت،خنجر،خاطر)


در شعر سپید نیما گاهی ردیف جانشین قافیه می شود :

درنیــــــا شیر آهنکوه مردا
                              که تو بودی

و کوه وار
پیش از آن که به خاک افتی
نستوه واستوار
                مرده بودی   
                                                       (سرود ابراهیم در آتش)
که در آن <بودی> ردیف است و شعر بدون قافیه است.
شیوه ی دوم : استفاده از قافیه در پایان هر بند آن گونه که نیما آن را زنگ مطلب می نامد.
مرا
    تو
      بی سببی
                نیستی
                       به راستی
                              صلت کدام قصیده ای
                                                      ای غزل
                                                               
                                                        شبانه (ابراهیم در آتش)

و از آهنگ کلمات در برخی اشعار خود استفاده می کند مانند دوازده بار تکرار <الف> در شعر زیر: 

خدایا،خدایا
            سواران نباید ایستاده باشند
                                       هنگامی که حادثه اخطار می شود
                                                        

ترانه تاریک (ابراهیم در آتش)

در جای دیگر وی از موسیقی حاصل از تکرار صامت<ش> هم در شعر های سپید به خوبی بهره گرفته است و اتفاقآ در بیشتر موارد ، زمینه ی شعر با نوعی آشوب و هیاهو همراه است.
                
                              بر شیفته های پنجره
                                           آشوب شبنم است
                                                            (شکفتن در مه)

در شعر وصف گل سوری منوچهر آتشی واژه ی عوامانه ی < گُر> را با واژه ی <دُر> و با جناس که میان این دو واژه تمام بار موسیقی شعر را به خوبی القا کرده است و عین حال سرشار از بار عاطفی است.

نامت مژگانم را در می گیرد
نامت
در جانم گر می گیرد .
و می توانید آن را  با این رباعی فیض کاشانی مقایسه کنید که تمام مصراع آن قافیه و ردیف است و در این باره قضاوت را به عهده ی شما می گذارم .


با من بودی منت نمی دانستم یا من بودی منت نمی دانستم
چون ز میان شدم تو را دانستم تا من بودی منت نمی دانستم


شعر موج سوم : نه تنها وزن عروضی ندارد بلکه آهنگ و موسیقی آن حتی مانند شعر سپید در آن آشکار نیست ، در حقیقت منطق نمیر نژی آن و تشبیهات و استعارات نوین آن یعنی مجموعآ زبان شعری بدان آهنگی معنوی می بخشد که در نثر دیده نمی شود .


اشعار احمد رضا احمدی بدین شیوه است این شعر هیچ پیوندی با ادبیــــات کلاسیک ندارد و برانگیخته ،حسی و غریزی است .
ممکن است مانند جریان سیال ذهن در داستان نویسی باشد .

ی
 
قلب تو هوا را گرم کرد
در هوای گرم
عشق ما تعارف پنیر بود
و قناعت به نگاه در چاه آب .





منابع :
۱-  موسیقی در شعر سپید فارسی ، محمود فلکی، نشر دیگر۱۳۸۰
۲- نظریه ها نقد ادبی معاصر مهیار علوی مقدم دانشی سمک ۱۳۷۰
۳- موسیقی شعر ، محمد رضا شفیعی کدکنی  ، نشر آگاه ۱۳۶۸
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار