امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
غلامرضانجفی سولاری
. . . وارد خرمشهر شدیم . سرمست از غرور پیروزی . از خوشحالی ابتدا شهر را ورانداز نکردیم .چهره اسرای شکست خورده ی بعثیان متجاوز که با ذلت تمام ندای " انا مسلم و الدخیل خمینی " را سر میدادند گوش نواز بود . هنوز در و دیوار خرمشهر را که عفلقیان بر آن نوشته بودند " آمده ایم که بمانیم " توسط رزمندگان فاتح محو نشده بود .
شهر زیبای خرمشهر هیچ نشانی از یک شهر نداشت . اکثر خانه ها غارت و با قساوت تمام تبدیل به ویرانه شده بود . بچه ها به شوخی می گفتند : حالا کی برویم از صدام کلید بغداد را بگیریم ؟
آخه صدام بیچاره گفته بود اگر ایرانی ها خرمشهر را باز پس بگیرند من کلید بصره و بغداد را به آنها میدهم ! چهره عصبانی صدام نگون بخت در ذهنمان تداعی میشد .
خبر شهادت فاتح شهر خون و یار شهید عارف دکتر چمران در سازمان جنگهای نامنظم ، شهید سرافراز ابراهیم عرب ، دلهای بچه های مسجد ابالفضل (ع) اهواز را آتش زد .
هر کجای شهر گام برمیداشتیم چهره نازنین او در نظرمان مجسم بود .
خرمشهر گامهای رزمندگان اسلام را بر خود احساس میکرد . حالت خاصی داشت . مغرور شده بود . اگر چه دلش گرفته بود ولی دیگر فصل غربت و سختی گذشته بود .
مقدر الهی است که هر سختی ، آسانی را در پی داشته باشد . فصل خونین گذشته و ایام خرمی آغاز شده بود . بخودش می بالید . اما یاد سرداران و رزمندگانی که در آن وادی بخاک و خون غلتیده بودند داغهای سنگینی بر دلش گذاشته بود .
روح بلند شهیدان عملیات فتح المبین در کنار شهیدان سرافراز محمد جهان آرا و عبدالرضا موسوی در فضای شهر ملموس بود که با غرور بر فراز شهر به پرواز در آمده و فاتحان شهر را می نگریستند .
انگار حضور داشتند فقط دیده نمی شدند . بخدا همه بچه ها بودند.
بیشتر از همیشه غربت شهدای روزهای سقوط مظلومانه شهر بدست متجاوزین انسان را آزار میداد . آنهائی که با مردانگی تمام ،با دست خالی و تا آخرین قطره خون مطهر خود از شهر دفاع کرده بودند و امروز نظاره گر فتح بزرگ همسنگرانشان بودند .
یاد آن شهید بزرگواری که هرگاه بچه ها شهید می شدند عادت داشت با ارادت خاصی پیشانی آنها را ببوسد و بدین صورت با او وداع میکرد . لیکن پس از فتح خرمشهر با خبر شهادتش همه بچه ها تصمیم گرفتند تا به تلافی آن همه عشق و محبت ، پیشانی او را غرق بوسه نمایند ولی وقتی پارچه را کنار زدند نعش بی سر او دل همه را آتش زد .
خرمشهر از سرهای بی تن و تن های بی سر در دامان پاک خود دل تفتیده ای دارد و توان بازگو کردن آنها فقط در صحرای محشر فراهم خواهد شد و زمین خرمشهر شهادت میدهد که دلاور مردان خدائی چه از خود گذشتگی هائی که نکردند . چه دردها که تحمل نکردند . و تمام هستی خود را نثار راه پاک دین اسلام و انقلاب و مرادشان خمینی کبیر کردند .
از خاطرات بزرگ مردان کوچک چون بهنام محمدی و محمدحسین فهمیده گرفته تا فرمانده دلسوخته سپاه خرمشهر محمدعلی جهان آرا که در آخرین لحظات سقوط شهر به یکی از خواهران خرمشهری که در حال خروج از شهر بود با سوز دل گفت : ترا به خدا بروید ما که دستمان به امام نمی رسد بگوئید بر خرمشهر و یارانش چه گذشت . بگوئید چه عزیزانی را از دست دادیم .
هرچه از جنگ می گذرد بیشتر دلمان تنگ آن شهیدان در بیابانهای جنوب و غرب کشورمان می شود . هرچه مرفه تر می شویم یاد مظلومیت ها ، دستان خالی و کمبودهای جنگ بیشتر دلمان را می فشرد .
بچه ها خدا حق تان را بر ما ببخشد . اگر آسایشی داریم و نعماتی که در کشور امام زمان (عج) بوفور یافت می شود از برکت مردانگی های شماست . عزت و شرفی که داریم مدیون شماست .
انشاالله روز محشر به ما اجازه بدهند تا چهره های پاک و مطهر شما را یکبار دیگر زیارت و غرقه بوسه کنیم .
بامید آن روز نه چندان دور ...
تقدیم به ارواح پرفتوح شهیدان فتح خرمشهر