شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۰۷۶۸
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۳ - ۰۴:۲۶
یک‌باره سه نفر لباس شخصی، از سه طرف وارد اتومبیل شدند. به پسرم گفتم که پیاده شود. من تعجب کرده بودم. گفتم چه کار می‌کنید؟ که با توهین گفتند خفه شو. پرسیدم حکم دارید؟ باز گفتند خفه شو. پرسیدم کارت شناسایی دارید که باز هم گفتند خفه شو.
سخنگوی دولت سیدمحمد خاتمی در گفت‌وگویی، از اتفاقات سال 88 و دوران بازداشت و محکومیت خود گفت.

به گزارش ایسنا، بخش‌هایی از گفت‌وگوی عبدالله رمضان‌زاده با هفته‌نامه «صدا» که در آن به این موضوع پرداخته شده است، در ادامه می‌آید:

* روز 23 خرداد 88 - فردای روز انتخابات - تصور می‌کردید که بازداشت شوید؟

می‌دانید که من روز 23 خرداد 88 بعد از شرکت در جلسه دفتر سیاسی حزب بازداشت شدم. اصلا ما انتظار چنین برخوردی را نداشتیم و تصور نمی‌کردیم که فضا آنگونه امنیتی شود چرا که همه‌چیز روال طبیعی‌اش را طی می‌کرد. من تقریبا تمام روز 23 خرداد را تا ساعت 6 عصر در خانه بودم. دفتر سیاسی حزب روزهای شنبه هر هفته جلسه برگزار می‌کرد و حضور اعضای شورای مرکزی هم در آن بلامانع. من هم آن روز تصمیم گرفتم که در جلسه دفتر سیاسی حزب شرکت کنم.

در آن جلسه بحث بر سر آن بود که چه عکس‌العملی نشان داده شود که جمع‌بندی دفتر سیاسی هم مبتنی بر این شد که حزب، بیانیه‌ای بدهد و در آن از مردم بخواهد که فقط حرکت مدنی داشته باشند و از هر گونه حرکت خلاف قانون خودداری کنند.

* این تصمیم در واکنش به طولانی‌شدن اعلام نتایج شمارش آرا بود؟

دقیق یادم نیست که آرا شمارش شده بود یا نه اما عکس‌العمل‌هایی در برخی خیابان‌های شهر دیده می‌شد، به همین دلیل دفتر سیاسی‌ حزب تصمیم گرفت بیانیه بدهد.

* چطور شد که بازداشت شدید؟

من قبل از پایان جلسه دفتر سیاسی از حزب آمدم بیرون چون دلیلی نداشت تا پایان تصمیم‌گیری‌شان در جلسه بمانم چون من عضو دفتر سیاسی نبودم. آن روز پسرم هم همراهم بود. حوالی میدان سپاه، ترافیک سنگینی بود. یک‌باره سه نفر لباس شخصی، از سه طرف وارد اتومبیل شدند. به پسرم گفتم که پیاده شود. من تعجب کرده بودم. گفتم چه کار می‌کنید؟ که با توهین گفتند خفه شو. پرسیدم حکم دارید؟ باز گفتند خفه شو. پرسیدم کارت شناسایی دارید که باز هم گفتند خفه شو. 

به هر طریق من از اتومبیل خارج شدم و گفتم مردم به پلیس خبر دهید. دوباره به هر زوری که بود مرا سوار ماشین کردند. یکی از حاضران من را شناخت و مردم دور ماشین را گرفتند و دوباره پیاده‌ام کردند. در همین حین آنها با گاز اشک‌آور و ضرب و شتم می‌خواستند مانع خروج من بشوند. سرم به شدت خونریزی داشت و بعدها دکتر زندان گفت که دنده‌ام شکسته است. این درگیری ادامه داشت تا اینکه مردم مرا به حیاط مسجدی بردند و من گفتم تا پلیس نیاید همراه شما جایی نمی‌آیم. در نهایت نیروی انتظامی آمد و من با ماشین آنها به اوین منتقل شدم.

* در اوین چطور گذشت؟

من 116 روز انفرادی بودم. بعد از طی این مدت به سوئیت‌های معروف «2 الف» اوین منتقل شدم. چند وقتی با آقایان عطریانفر، ابطحی و شریعتی یک جا بودیم و بعد با آقایان میردامادی و صفایی فراهانی هم‌اتاق شدم.

* روند بازجویی‌هایتان چگونه بود؟

من چند دوره بازجوهایم عوض شدند. بازجوی اولم آدم بی‌ادبی بود و توهین می‌کرد اما برخورد فیزیکی در کل دوره زندان - البته بجز همان درگیری اول در میدان سپاه - نداشتم.

* شرایط چطور بود؟

سخت بود. در ابتدا حدودا 70 روز صبح و بعدازظهر بازجویی می‌شدم. روز هفتاد و ششم اولین ملاقات من با خانواده‌ام بود و تا پایان 116 روز که مصادف شد با پایان ماه مبارک رمضان، من در انفرادی بودم که بعد به آن سوئیت‌ها منتقل شدم. بعد هم 6 ماهی مرخصی بودم و دوباره که برگشتم یک ماهی در سوئیت تنها بودم. بعد از یک ماه با آقای عباس غفاری در همان سوئیت بودیم. بعد از آن من به خاطر فوت پدر همسر چند روزی مرخصی بودم، وقتی برگشتم آقای غفاری نبود و بعد از مدتی با آقای بهزاد نبوی تا یک سال و نیم هم‌اتاق بودم.

* در آن مدت توانستید با آقای عباس غفاری ارتباط داشته باشید؟

مایل نیستم در مورد ایشان صحبت کنم.

* گفتید که تا 76 روز با کسی جز بازجوهایتان ارتباط نداشتید. بعد از این مدت وقتی در اولین ملاقات با خانواده‌تان در جریان اوضاع و احوال سیاسی کشور قرار گرفتید حس و حالتان چگونه بود؟

ما که معتقد بودیم ما را بدون دلیل گرفته‌اند و در بازجویی‌ها مدام بر آن تاکید می‌کردیم. می‌دانید که من جزو اولین بازداشتی‌ها بودم و تا اولین ملاقاتم هیچ خبری از بیرون از زندان نداشتم. حس و حالم را الان نمی‌توانم توصیف کنم اما خانواده یک‌سری اطلاعات از حوادث و اتفاقات بیرون به من دادند که متوجه شدم روند نادرستی در پیش گرفته شده بود. از این خبر ناراحت شدم.

* گذشته از شرایط سخت زندان، شما با دوستان قدیمی‌تان در زندان هم‌اتاق بودید. روزهای خوبی هم در آن ایام داشتید؟

خب به هرحال از انفرادی بیرون آمدن خودش نعمت است. در «2 الف» دو تا سوئیت کنار هم هست، در یکی ما - آقای عطریانفر، ابطحی، صفایی فراهانی و شریعتی - بودیم و در سوئیت مجاور ما که آقای تاج‌زاده و نبوی، میردامادی و امین‌زاده بودند، صدای قهقه‌های شبانه‌روزی آقای تاج‌زاده باعث شادی همه بود، جوری که من گاهی وقت‌ها در هواخوری به او می‌گفتم میرم می‌گم بیان تو رو ببرن انفرادی تا شبا ما بتونیم یه کم بخوابیم. آقا مصطفی انسان عزیزی است که همه جا باعث تحرک و شادی می‌شود.

* در پایان چند کلمه را مطرح می‌کنم، شما تعبیرشان کنید.

خرداد 88: کاش اتفاق نمی‌افتاد

سلول انفرادی: فرصت خلوت کردن با خدا

بند 2 الف اوین: دوران تجربه جدید

محمود احمدی‌نژاد: فاجعه

محمدرضا عارف: انسانی با اصول و پرنسیپ عالی
برچسب ها: رمضان زاده ، زندان
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار