اما گفتوگوی این عضو دولت سابق را با آرمان که میتوان او را عضوی از حلقه اول اطرافیان احمدینژاد نامید، در ادامه میخوانید:
شما در حال و هوای سازمانیتان قرار دارید؟
چرا این فکر را میکنید؟
نحوه چینش اتاق و تزئین آن این موضوع را القا میکند.
بالاخره اینها سنت ایرانی است.
صحبتهای زیادی درمورد دولت دهم مطرح میشود ازجمله خروج اشیای قدیمی و با ارزش و بردن آنها به کشورهای دیگر. اطلاعی از این موضوع دارید و تائید میکنید؟
چه کالایی به خارج رفته؟ کی به آنها داده است؟
در خبرگزاریها و سایتهای خبری به این موارد اشاره شده است.
بگویند چه جنسی به کشورهای دیگر منتقل شده است. بدون سند که نمیشود صحبت کرد.
ظاهرا کمیتهای هم تشکیل شده که بروند و این کالاها را پس بگیرند.
یعنی منظورشان این است که ما به کشورهای دیگر دادیم، یعنی دولت احمدینژاد داده است؟
بله.
شما میپرسیدید کی داده و چی داده و سوال کامل میپرسیدید . شما باید به عنوان یک روزنامهنگار سوال میکردید که چه دادند و ماجرا چه بوده است.
ظاهرا آنچه میگویند از کشور خارج شده، تعداد زیادی بوده است.
کسی که ادعای اینچنینی دارد باید بگوید منظورش چیست. اگر فردی میگوید که خیلی کالای قدیمی و باارزش از کشور خارج شده است باید بگوید این خیلی یعنی چند عدد. وقتی میگویند خیلی؛ این خیلی یعنی چند تا. یک مورد را بگویند بقیهاش پیشکش. مثل این بچهها که از آنها سوال میشود چند تا بابا رو دوست داری و میگویند خیلی!
ظاهرا دولت قبل استخدامهای زیادی هم بدون ضابطه داشته که الان صحبت رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری به ذهنم آمد که گفته بود 95 درصد نیروها برای برنامههای سازمان مورد نیاز نیست و بعضی هم میگویند فامیل و آشناهای زیادی در دولت استخدام شدند. چرا اینقدر استخدام در این دولت صورت گرفت؟
بیایند بگویند فلان فرد، برادر یا حتی آشنای دور است. آدمی که ادعا میکند باید حرف خودش را اثبات کند. یک مدیر باید محکم و مستدل صحبت کند.
انشاا... وضعیت استخدامها مشخص میشود. سوال من درباره مجلس است و اینکه برای آن برنامهای دارید؟
هنور زمان پاسخ به این سوال نرسیده است.
بههر حال افکار عمومی منتظر پاسخ این سوال است.
اجازه دهید من از شما یک سوال بپرسم. چرا این اندازه از آقای احمدینژاد میترسید. او که رفته است چرا میترسند؟
ترس یعنی چه؟
خوب جواب بدهید. من یک سوال کردم که چرا اینقدر ترس از آقای احمدینژاد وجود دارد؟
ترسی نیست اما در دوران فعالیت ایشان اتفاقاتی رخ داده که باعث شد آقای روحانی با صدای بلند بگوید آن دوران تکرار نمیشود.
هر سوالی پرسیدید من جواب دادم. وقتی میگویم آقای ترکان بیا و از برادرت بگو. دقت کنید من نمیگویم فامیلش را آورده. آقای ترکان بیا و بگو برادرت دارد چه کار میکند. اگر نمیگوید من بیایم و من به وقتش بگویم.
پس ظاهرا شما برای تخریب دولت برنامهای دارید!
نه؛ اصلا اینطور نیست جواب ترکان را دادم. دولت اصلا احتیاج به تخریب ندارد که چون خودش به اندازه کافی تخریب میکند. ما از عملکردمان دفاع کردیم و باز باید به اول بحث برگردیم. رسانهها باید مستدل مطلب منتشر کنند و بهصورت غیرمستند چیزی ننویسند. شما رسانههای کشورهای پیشرفته را ببینید، آنها مستند حرف میزنند. وقتی میخوانید، یک کدی میدهد که نشان میدهد گزارههایشان مستند است. چرا من باید جواب بدهم خوب شما بیا و جواب بده؛ سوال من از این طرف است. میآیند و میگویند که من فلانقدر برداشتم و حساب من اینطور و آنطور است. اما واقعا خبری نیست و میگویند باید اثبات شود که روش غلطی است. اکنون طوری شده که افراد باید بیگناهی خودشان را اثبات کنند و کسی به دنبال اثبات حرفش نیست. مدام میآیند به شما اتهام میزنند و شما باید به دنبال اثبات بیگناهی خود باشید!
مثلا درموردی مشخص است که تخلفی صورت نگرفته اما طرف مدام میگوید که باید سند و مدرک بیاورد این دقیقا سرنا را از سرگشاد زدن است. اتهاماتی که میگویند اشکال ندارد اما دلیل بیاورند. آقا شما بیا و اسامی افراد دولت احمدینژاد که وام گرفتهاند را بیاور و بگو آقای ایکس فلانقدر وام گرفته و رابط آن هم این فرد بوده است. اگر قرار بر حرف زدن باشد که این طرف هم میتواند حرف بزند اما این کار خوب نیست و در این شرایط، لطمه به همه ما میخورد. راحت اتهام میزنند. اگر مدعی هستید کسی بیضابطه استخدام شدهاست، دلیل بیاورید و بگویید آقای گزینش، آقای حراست و آقای فلان این دلایل ماست که اگر درست بود حق طرف داده شود. ما با دولت دعوا که نداریم و میشود رسانهها از آقای روحانی بپرسند که این عدد و رقمی که اعلام میکنید را چطور حساب کردید؟
شکل و شمایل این ساختمان به دفتر ساختمانسازی میخورد؛ شما در این ساختمان چه میکنید؟
همه کار میکنیم (میخندد) به بحث قبل برگردیم. شرایط کشور الان شرایط خاصی است و از لحاظ اقتصادی فشار زیادی بر مردم است. چیزی ارزانتر نشده و قیمت هیچ چیز کمتر نشده است. هیچکس هم حرکت نمیکند چون قیمتها مشخص نیست.
بر چه مبنایی اینچنین ادعایی دارید؟
مثالی بزنم، چند وقت قبل، دیروز رفته بودیم هندوانه بخریم یک مغازه قیمت را 1250 تومان، مغازه دیگر 800 و مغازه سوم 750 تومان نوشته بود. حالا این یک مثال ساده است و موضوع پیچیدهای نیست و فقط میخواهم بگویم تفاوت قیمت 500 تومان بود! تفاوت 40 درصدی در قیمت یک کالا اصلا خوب نیست بالاخره کدام را باید گرفت. این مساله اگر در گذشته بود که واویلا میشد. درست است؟ قبول کنید واویلاست. اصلا در فروشگاه شهروند دیگر هیچ چیز نمیشود خرید. من در این مملکت زندگی میکنم . شما اگر بخواهی روزی صدهزار تومان برای کتاب و اقلام دیگر خرج کنید باید حقوق 3 میلیونی داشته باشید که ندارید و قیمتها هم نجومی است. وقتی شرایط درست نباشد فروشنده هم هر قیمتی بخواهد اعلام میکند و مشتری هم که حوصله گشتن ندارد همان قیمت را میپردازد. یک موقع برای خرید جنس با قیمت مناسب باید در 10 مغازه چرخید که نه حوصلهاش وجود دارد و نه شرایطش را دارند، خسته میشود، بچه دارد و یا فروشنده تحقیرش میکند. چند روز قبل میخواستیم فلفل دلمهای بخریم که قیمت دو دانه فلفل 4 هزار تومان اعلام شد که در خانه گفتند چرا اینقدر کم است که من گفتم همین مقدار کم 4 هزار تومان شد یعنی دانهای 2هزار تومان. پس باید این را ریزریز کنید و بخورید!(میخندد) اما خدایی آیا در دولت قبل وضعیت اینطور بود؟
در دولت قبل به اندازهای ذهنها مشغول موارد دیگر بود که اصلا فرصت فکر کردن به قیمت فلفل و هندوانه نبود.
نه؛ اینطور نیست. قیمتهای آن زمان را ببینید، قیمتهای الان را ببینید. این موضوع اتفاق میافتاد چون الان رکود شده و فعالیتی نیست. الان اکثر جاها، کارها را خواباندهاند و میگویند ببینیم که چه میشود. تجار و سرمایهدارها خیلی فعالیت نمیکنند.
مدتها از دولت دهم گذشته است؛ کسی به شما گفته که حیف شد دیگر نیستید و کاش هنوز دولت آقای احمدینژاد مستقر بود؟
فراوان. جدی میگویم.
جواب شما هم حتما این است که قدر ما را ندانستید و رفتیم!
جدی میگم که میگویند. یک دلیلش گرانی است و زمانی هم برای خود شما میگویند. یک زمانی هست که شما در اداره خودتان میبینید مدیر بالای سرتان مثل خودتان است. مثلا برای خرید میروید و مدیرتان را هم در آن مغازه مشغول خرید میبینید که در این صورت روحیه خیلی عوض میشود ولی میبینم که مدیر با ماشین آخرین مدل از جلوی من رد میشود که این روحیه خیلی بد میشود و فشار بر شما بیشتر میشود. در سمتی من حقوق نمیگرفتم اما وقتی میبینم روسای جدید بالای 9 میلیون و 8 میلیون حقوق میگیرند، چه باید گفت؟ مدیرانی با حقوق 12 میلیونی داریم.
اما ظاهرا افراد دولت قبل هم حقوق کمی نمیگرفتند.
چه کسی میگوید؟ ترکان این حرفها را زده است دیگر؛ سند بیاورند. نمیشود گفت آنجا حقوقهای کلان گرفتند، شاکی هم هستند. خودت را جای کارمند آنجا بگذار، میگوید حقوق 9 نفر را به یک نفر میدهند. از تبعیض ناراحت است، اگر ببیند مدیرش از جایی خرید میکند که خودش هم از همانجا مایحتاجش را تهیه میکند بالاخره آرام میماند اما اگر ببیند مدیرش قایق موتوری است و شما با قایق پارویی دنبالش بروید واقعا ظلم است. سال آخر دولت دهم قیمتها واقعا پایینتر بود، بروید قیمتها را چک کنید. با توجه به این افزایش قیمت مگر افزایش حقوق و درآمد داشتیم. حالا این 20 درصد افزایش حقوق واقعا 20 درصد افزایش نیست و خیلی کمتر است. 20 درصد به عددی در ضرایب اضافه شده است نه اینکه حقوق کارمند را ضرب در 20 درصد کرد. اداره کشور سخت است و کار سادهای نیست.
سخت شده البته.
بله، به قول شما سخت شده است. اداره کشور دیگر مثل قدیم نیست، خیلی شرایط سخت شده، تحریمها هم هست که آن هم جای خودش را دارد. در کل الان مدیریت در کشور سخت است و اینطور نیست که پشت میز بنشینی و کارها پیش برود. خیر، اینطور نیست. شما در اداره خودتان یک کار اداری مثل بیمه و تامیناجتماعی دارید، آیا بطور اتوماتیکوار انجام میشود و به در خانه میآید؟ خودتان باید اتاق به اتاق بروید و دستور بدهند تا کار جلو برود. با بخشنامه و دستورالعمل اگر قرار بود کارها انجام شود که مشکلی نبود لذا اداره کشور سخت است و آدم خودش را میخواهد نه یکسری افرادی که از نظر جسمی توانایی کامل را ندارند؛ خوب آنها نمیتوانند. افرادی باید مسئولیت قبول کنند که بتوانند 14 ساعت کار مفید در روز انجام دهند نه اینطور باشد که فقط حضور داشته باشد. میخواهم بگویم شرایط خیلی سخت است و گرانی فشار زیادی میآورد. چند ماهی است که در جریان کامل هزینههای منزلمان هستم و خودم به خرید میروم که واقعا خیلی سخت است. امسال نزدیک روز معلم بود که دیدم ارزانترین هدیهای که میتوانم برای فرزندم برای اهدا به معلمش تهیه کنم، 50 هزار تومان است. اگر بچهای بخواهد یک کتاب یا روسری به معلمش هدیه دهد باید این ملبغ را بپردازد، حالا فکر کنید خانوادهای 3 فرزند مدرسهای داشته باشد که باید 150 هزار تومان بدهد.
خیلی وقت است که ازدواج کردن هم هزینه زیادی دارد چه برسد به بچهدارشدن.
ازدواج کردن را که نمیشود متوقف کرد یا بچه را هم نمیشود که نخواست پس یا باید درآمدها را متناسب با آن افزایش داد یا اینکه فکر اساسی دیگری کرد.
فلسفه کم کردن ساعت کار از سوی دولت دهم چه بود؟
آن زمان تصمیم گرفته شد ساعت کاری تا 2 باشد که الان به 5 برگشت. دلیلش این بود که آقای احمدینژاد اعتقاد داشت باید کاری کنیم که یک خانم بعدازظهر به خانه برود و به زندگی و بچهاش برسد. خانمی که ساعت 5 از اداره خارج میشود تا به خانه برسد و خیلی دیر میشود یعنی خانه تبدیل به خوابگاه برای او میشود. این خانم دیگر تا به خانه برسد فرسوده میشود و فردا صبح باید با عجله خودش را به سر کار برساند. اگر این خانم زودتر به خانه برود، آن چهار ساعت کارش در اداره بیش از 8 ساعت فایده دارد؛ نگاه آقای احمدینژاد این بود.
به هر حال این کاهش ساعت برای همه خوب نبود چون اضافه کار و این قبیل تسهیلات حذف میشد.
بله. کسی که ساعت 2 میرفت دیگر اضافهکاری نداشت و برای آن باید تا ساعت 5 صبر میکرد اما اگر ساعت پایان کار 5 باشد، اضافهکاری تا ساعت 7 است که آن زمان به نفع کارمندان بود. خانمها هم از کاهش ساعت کار به این دلیل راضی بودند که لازم نبود هزینه مهدکودک بدهند و در کنار آن میتوانستند به امور خانه و زندگی بپردازند. شما خانمی و میدانی فشار باعث فرسوده شدن خانمها میشود و آسیبهای جسمی بیشتری به این خانم نسبت به خانمی که در حد نرمال کار میکند وارد میشود. درست است که خیلی کارها الکترونیکی و مکانیزه شده است اما استرس کار کم نشده است یعنی صبح بدوبدو باید به سر کار بیایند و بعد از ظهر با عجله باید فرزندشان را از مهدکودک بردارند و به امور خانه برسند. با کاهش ساعت کار فشار اقتصادی بر خانوادهها هم کمتر میشد چراکه ظهر میتوانستید فرزند خود را از مهدکودک بیاورید و هزینه کمتری پرداخت کنید.
این روزها جوانان با مشکل مسکن دست و پنجه نرم میکنند و یکی ازدلایل ازدواج نکردن هم همین است.
مسکن مهر ثبتنام کردید؟
نه؛ نیازی به مسکن نداشتم. خیلی تبلیغ شد که مسکن مهر پروژهای است که به سرانجام نمیرسد و دامنگیر دولت یازدهم شده است. درست است؟
خیلیها مسکن مهر گرفتند. طرف با 5 میلیون خانه گرفته است. برای بعضیها که وضع مالی خوبی نداشتند با 5 میلیون یک خوابه و با 9 میلیون دوخوابه تحویل داده شد.
اما ظاهرا اعتراض به این بود که پولهای زیادی برای مسکن مهر پرداخت میشود اما خبری از تحویل خانه نیست.
اشتباه کردند. فکر میکنم برای یک خوابه، 5 میلیون در ابتدا پرداخت میشد و 40 یا 35 میلیون وام بود.
پرداخت اقساط این منازل سنگین نبود؟
نه؛ شما مثلا ماهانه 500 هزار تومان برای اجاره پرداخت میکنید اما ماهی 300 تا 350 قسط میدهید با این تفاوت که دیگر مالک هستید. من بیست سال پیش قسط 70 هزار تومانی میدادم که خیلی سنگین بود، آن سال به من فشار میآمد اما بعد از 2 یا 3 سال این پول دیگر ارزش خود را از دست داده بود یعنی اگر شما 300 هزار تومان قسط میدهید، دو سال دیگر این قسط پولی محسوب نمیشود اما بهره باعث فشار میشود. اشتباه کردید مسکن مهر نگرفتید. مسکن مهر در کاهش هزینه مسکن موثر بود و دغدغههای ذهنی خیلی افراد را برطرف کرد. حالا شکم را میشود به نحوی سیر کرد اما سرپناه را نمیشود آسان گرفت.
اصلا خودتان گرفتید که به من میگویید اشتباه کردم ثبتنام نکردم؟
مسکن مهر به من تعلق نمیگرفت چون خانه داشتم. کسانی که مالک نباشند میتوانستند اقدام کنند. میدانید چه میزان از مردم با مسکن مهر صاحبخانه شدند؟ فکر و دغدغه آنها تمام شد. چند روز پیش خانمی مرا دید و پرسید شما دفتر رئیسجمهور کار میکنید، گفتم قبلا بودم، امرتان را بفرمایید که گفت شوهرم فوت کرده و من 600 تا 700 هزار تومان حقوق میگیرم اما 650 قسط میدهم. دخترم ازدواج کرده و پول خرید جهیزیه برای او نداشتم و الان دختر دوم میخواهد ازدواج کند که پول ندارم برای او هم جهیزیه بخرم. نامه برای رئیسجمهور نوشتم اما هنوز جوابی نداده است. پرسیدم چه زمانی نامه نوشتید؟ گفت اسفندماه. گفتم با 50 تومان چطور زندگی را اداره میکنید که گفت آشنا و فامیل کمک میکنند. کمک کردن به این افراد را میگویند گداپروری است. بیایید مشکل مردم را حل کنید و بهجای این کار نگویید ما بهجای ماهی دادن، ماهیگیری یاد مردم میدهیم! یکی چند شب پیش گفت که دوسوم مردم پرتغال کمکهای بلاعوض از دولت دریافت میکنند و بعد اعتراض میکرد که این دوسوم به نصف رسیده و مردم با ریختن به خیابان نسبت به چنین موضوعی اعتراض کردند. در اینجا بعضیها نشستهاند و میگویند مردم خودشان باشند. آقا، شما مشکل مردم را حل کن و بعد از آن به مردم ماهیگیری یاد بده.
یارانهها بدعتی بود که دولت آقای احمدینژاد گذاشت و دولت آقای روحانی ناچار به ادامه آن شد. این هم فشاری از دولت قبل به این دولت است.
تمام رسانهها گفتند ثبتنام نکنید. شما ثبتنام کردی؟
نه؛ من درخواست دریافت یارانه ندادم.
الان پشیمان هستی و در جمع نمیتوانی بگویی ثبتنام نکردم چون همه میگویند این چقدر ساده است! افراد در اقلیت جرات نمیکنند این را بگویند. باید این مساله را آسیبشناسی کرد؛ چرا مردم دوباره ثبتنام کردند و همان نخبگان هم از جامعه تاثیر پذیرفت چون نگرفتن یارانه منطقی نداشت. چند توجیه داشت؛ یکی اینکه رسانهها نمیتوانند بر افکار عمومی تاثیر بگذارند مگر اینکه حرف درست و با منطق بزنند. یک جاهایی هم که رسانه میگوید من تاثیر گذاشتم اصلا اینطور نیست بلکه جامعه راهی را میرفته و رسانه بر آن موج سوار شده است. نکته دوم اینکه مردم خودشان تشخیص دادند؛ بسیاری از اساماسها و طنزهایی که میساختند، خیلی خندهدار بود. اینها را ساختند و جو جامعه عوض شد. 97درصد خیلی بود و یک رفراندوم بود.