اعتماد در مطلبی با تیتر «سیمای مردمی که نمیشناسیم» به قلم ساسان آقایی نوشته است: اگر زمانی بسیاری از ما میگفتند که یکی از روزهای خدا خبر مرگ یک خواننده پاپ چنان واکنش فراگیری در جامعه برمی انگیزد که همه انگشت حیرت به دهان گیریم، پاسخ سادهای به گوینده داشتیم: «تو این جامعه را نشناختی». پاسخ ساده ما بر دامنه لرزان سلسلهای از پیش فرضهای سست، کلیشههای رسانهای سنتی مبتنی بر همان پیش فرضها و جامعهشناختی مختصر پیرامون خود استوار بود و نشانههای درستی این پاسخ هم فراوان: هنگامی که بهمن فرزانه «صد سال تنهایی» شاهکار گابریل گارسیا مارکز را به ما هدیه کرد، همین زمستان سال گذشته درگذشت، کسی نبود زیر تابوتش را بگیرد، سیمین بهبهانی که خبر بیماری و مرگ او تیتر و عکس بسیاری از رسانهها شد، بر فراز دستان چند هزار نفر خاک سرد را در آغوش گرفت و تازه بسیاری این را ادای دین «محترمانهای» نسبت به شاعر نامدار معاصر ایرانی دانستند و مرگ هنرمندان و سلبریتیهای دیگری در چند سال گذشته اگر در سکوت خبری دفن نشده باشند با مراسم تشییع پیکر آبرومندانهای ختم به خیر شده است. آنچه مرگ مرتضی پاشایی را با همه مرگهای دیگری که در بالا آمد متفاوت میکند، واکنشی احساسی، غافلگیرانه، جالب توجه و گسترده در بطن جامعه ایرانی است که فراگیری آن بر کسی پوشیده نیست. از نخستین ساعتهای انتشار خبر مرگ این خواننده پاپ، گروهی از الیت جامعه ایران او را نمیشناختند و گمان نمیبردند که مرگ این خواننده پیامدی اجتماعی برانگیزد اما همزمان طبقهای هم از درون جامعه ایرانی برخاستند که دیوارهای شبکههای اجتماعی را پر از یاد و خاطره مرتضی پاشایی پراکندند و در امتدادش پیاده راه و پارکها را با ترنم ترانههایش و شمعهای روشن زینت دادند. انگار وقت آن بود که بخشی از جامعه فرورفته در غبار ایرانی، به گروههایی که بر اساس قاعده اجتماعی در گروه الیت قرار میگیرند، یادآوری کند که چه کسی «جامعه را نمیشناسد». برای این رخ نمایی طبقهای از جامعه ایران البته میتوان دلیلهایی سردستی برشمرد و بر «ناآگاهی اجتماعی» موجود سرپوش نهاد: مرگ تراتژیک و جوانی این خواننده، حتما در بروز واکنش همه گیر بیتأثیر نبوده است، کسی که تا همین سه، چهار ماه پیش روی سن برای انبوهی از مخاطبانش میخواند و ناگهان سرطان او را از پا انداخت، خود این قصهای است دراماتیک از یک مبارزه که مشتری فراوانی دارد و در لابلای سطور آن، «فوبیای سرطان» که انگار با این سالهای ما درآمیخته و هر خانهای به بلای آن گرفتار است هم خودش میتواند بر واکنشها نسبت به این مرگ بیفزاید. تولد و بلوغ مرتضی پاشایی بر روی موج سیال و گسترده اینترنت نیز در شناسایی او به مخاطب و محبوبیتش کمک فزایندهای کرده و در نهایت عنصر حالاپیش روی شبکههای اجتماعی هستند که از مرگ مرتضی پاشایی، استعاره «یکی هست که دیگر نیست...» را ساختند و به سرعت نور پراکندند و گوی سبقت از هر رسانهای دیداری، شنیداری و مکتوبی در این ماجرا بردند.
پشت این دلیلها میتوان «بدفهمی» طبقههای اجتماعی را به فراموشی سپرد و گذشت تا مرور زمان، رونق ماجرا را از سکه خارج بیندازد اما چیزی که با مرور زمان تغییر نمیکند، ریشههای اتفاقی است که روز جمعه من و بسیاری از ما را شگفت زده کرده است. تک تک آن آدمهایی که پس از شنیدن خبر مرگ مرتضی پاشایی به شکلی نمادین یا حقیقی ابراز احساسات خود را در سپهر همگانی جامعه آشکار ساختهاند، وجود دارند و طبقهای هستند گم شده و در غبار که بدون مانیتور رسانهها و دولتها، دارند در دل این جامعه زندگی خودشان را میکنند. شاید اگر هشیارتر بودیم، رسانهها باید خیلی زودتر و جامعهشناسان باید خیلی پیشتر این لایه را مییافتند و قدرت و گستره آن را ارزیابی میکردند اما در میان یک کشمکش همیشه برقرار سیاسی و رسانههای دورافتاده از جامعه، انتظار حرکت با لایههای اجتماعی نمودی از یک سانتی مانتالیسم فرهنگی و اجتماعی است که رسانههایمان را از کشتی جامعه دورتر و دورتر میسازد. دور از دیدرس آنها که باید و در دل این کشتی هزار فرهنگ رنگارنگ، در سالهای اخیر جنبشی تازه برگرفته که میشود آن را «جنبش لایف استایل» دانست.
سعید معیدفر استاد دانشگاه نیز در مطلبی با تیتر «به تغییر رفتار نسل جوان توجه کنیم» در همین روزنامه نوشته: درباره تفاوت این خبر با اتفاقات دیگر کشور میتوان گفت که این خواننده خوب کشور ٣٠ سال داشت و طرفدارانش از هم نسلهای او بودند که همه به نوعی دهه شصتی به حساب میآیند. این نسل خود را نسل سوخته معرفی میکند و آنها نسلی هستند که جامعه آنها را فراموش کرده و مشکلات فراوان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارند. این در حالی است که نسلهای گذشته به آنها اجازه ظهور نمیدهند و مانع آنها میشوند. نسل جوان کشور گروه مرجع و الگوی خودش را تغییر داده است، زمانی بود که نسلها معمولا از نسلهای گذشته خود الگو میگرفتند اما نسل جوان کشور خودش را به عنوان مرجع قبول دارد و کارهایی که بخواهد را انجام میدهد. مهمترین دلیلی که خودشان را به عنوان مرجع معرفی میکنند فراموش شدگی آنهاست و حل نشدن مشکلات اقتصادی و اجتماعی که هرروز با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنند. نسل جوان ایران گروههای سیاسی را به عنوان گروه مرجع قبول ندارد و بیشتر به سمت گروههای فرهنگی و هنری آمده است و آنها را قبول میکند.
یکی دیگر از جنبههای این اتفاق مسأله سرطان است. کشور ما مشکل زیادی در این باره دارد، ما با سونامی سرطان روبه رو هستیم که از مشکلات محیط زیستی و آلودگی هواست و هر روز ما خبر فوت یکی از نزدیکان خود را در سنین پایین میشنویم. مجموعه این رفتارها و اتفاقات باعث میشود تا جوانان نسبت به این نکات واکنش نشان دهند و به نوعی به این مشکلات اعتراض کنند. ما با مسائل جوانان به صورت حذفی برخورد میکنیم و گاهی اوقات با انواع و اقسام طرحها جوانان را تهدیدی برای جامعه به حساب میآوریم. این در صورتی است که واقعیت این گونه نیست و جوانان به فکر کشور خودشان هستند. محدود کردن جوانان نسبت به موسیقی یکی دیگر از جنبههای ماجراست. در کشور ما هر سبک موسیقی اجازه فعالیت ندارد به همین دلیل تنها موسیقی پاپ است که فعالیت میکند، جوان دوست دارد نقد داشته باشد به شرایط و همین به جامعه کمک میکند، وقتی از طریق هنر میخواهد این کار را انجام دهد به سمت موسیقی پاپ میآید. پاشایی شعرها و آهنگهای آرام و غمگینی داشت که نسل فراموش شده ایران با آن همدردی میکرد. ما نیاز داریم تا مسوولان نیاز جوانان را به خوبی درک کنند و آنگاه برای آنها تصمیم بگیرند و جای جوانان نیاز سنجی نکنند. متفاوت بودن این نسل نسبت به نسل گذشته ویژگی خوبی به شمار میآید تا آنها به جامعه کمک کنند. اعتراض آنها تهدید به حساب نمیآید بلکه گذر جامعه ایران از نسلی به نسل دیگر است که باید مورد توجه مسئولان قرار گیرد.
٭ استاد دانشگاه
خراسان نیز در همین رابطه در مطلبی با تیتر «درباره نحوه مواجهه نیروی انتظامی با اجتماعات غیر امنیتی» و به قلم سیدعلی علوی نوشته است: درگذشت مرتضی پاشایی خواننده جوان پاپ، هواداران وی در تهران و بسیاری از شهرهای کشور را به خیابانها کشاند. اجتماعاتی که با پوشش رسانههای خارجی همچون بیبیسی همراه بود به گونهای که خانواده پاشایی را به واکنش در برابر این شبکهها واداشت تا مانع مصادره و سوءاستفاده از درگذشت فرزندشان شوند.
در مشهد نیز شماری از طرفداران «مرتضی پاشایی» جمعه شب در خیابان هاشمیه گردهم آمدند و برای ساعاتی سوگواری کردند و به خواندن ترانههای وی پرداختند. متأسفانه گزارشها حکایت از این دارد که درگیریهای پراکندهای میان تعدادی از جوانان حاضر در خیابان هاشمیه با ماموران پلیس روی داد که طی آن چند نفر دستگیر شدند. ظاهرا این اقدام نیروی انتظامی پس از سوت و کف شماری از اجتماعکنندگان و اقداماتی که مناسب مراسم عزاداری نبوده صورت گرفته است. این در حالی است که در شهرهای مختلف اجتماعات با همراهی ماموران نیروی انتظامی و راهنمایی و رانندگی برای نظم بخشیدن و کنترل ترافیک تا پاسی از شب ادامه داشت و بدون حاشیه هم پایان یافته است. تفاوت موجود بین مشهد و دیگر شهرها نشان میدهد که درعملکرد پلیس مشهد در کنار تمام نقاط قوت آن و امنیت بالایی که در این کلان شهر ایجاد شده است، نقایصی نیز وجود دارد.
در واقع نحوه مواجهه با این نوع اجتماعات مدلهای تجربه شده و شناخته شدهای دارد و ظرافتهای خاص خود را طلب میکند. بدون شک کنترل و حفظ نظم برای اجتماعات مشابه اجتماع جمعه شب هاشمیه مشهد بیش از آنکه نیاز به حضور مستقیم و در صحنه نیروهای ویژه با ادوات انتظامی داشته باشد نیاز به نیروهای آموزش دیدهای دارد تا با همراهی جمعیت فضای آرام و کنترل شدهای را فراهم کنند، همان گونه که در سایر نقاط کشور از تهران، قم، اصفهان، شیراز و تبریز تا آبادان، زنجان، یزد، سمنان، بندرعباس و انزلی نیروهای انتظامی برای کنترل نظم و امنیت در حاشیه اجتماع کنندگان قرار گرفتند و بدون هیچگونه دخالت مستقیمی تنها به برقراری نظم و انضباط اجتماعی و ترافیکی مبادرت کردند. به نظر میرسد که با هر تجمعی یا پدیده اجتماعی میتوان امنیتی برخورد نکرد و میتوان از پتانسیلهای مردمی برای کنترل و ایجاد نظم و آرامش در اجتماعات این چنینی استفاده کرد، بدون آنکه از هیچ، مسأله ساخته شود و زمینه را برای بزرگ نمایی و سوء استفاده رسانههای بیگانه ایجاد کند.
وزارت علوم همچنان یک سوژه داغ سیاسی است
روزنامه دولتی ایران با طرح این ادعا که راه دانش در بهارستان هموار میشود از «تغییر نگاهها به وزیر پیشنهادی علوم» خبر داده است. آرمان که همچنان بر ادبیات روزهای استیضاح فرجی دانا و جلسه رأی اعتماد به نیلی احمدآبادی باقی مانده، صورت مسأله را در قالب پرسش «کفه دانش سنگینتر است یا کفه اقلیت؟» قرار داده است.
در مقابل وطن امروز در مطلبی با تیتر «استعفا یا بازی جدید فتنه؟» نشان داده نمایندگان نزدیک به تفکر این روزنامه درباره دانشگاه و وزارت علوم چگونه فکر میکنند. این روزنامه نوشته: اما در جریان معرفی دانشآشتیانی بهعنوان وزیر پیشنهادی علوم به مجلس روز گذشته خبری مبنی بر استعفای معاون آموزشی و رئیس مرکز هیأتهای امنای وزارت علوم منتشر شد. به اعتقاد ناظران استعفای میلیمنفرد و سمنانیان از حضور در وزارت، سناریوی جدید جریان فتنه برای متقاعد کردن مجلس به رای اعتماد به دانشآشتیانی است. در صورتی که مجلسیها بارها علاوه بر انتقاد نسبت به حضور افراد مسالهدار در مناصب این وزارتخانه بیشتر نسبت به خطمشی حاکم بر وزارت علوم و نفوذ جریان فتنه در آن هشدار دادهاند.
به گزارش تسنیم، در بخشی از متن استعفای میلیمنفرد خطاب به نجفی آمده است: «جنابعالی مستحضر هستید که اینجانب در تمام سالیان پس از انقلاب اسلامی تمام همت خود را مصروف دفاع از نظام و انقلاب و ارتقای عرصه آموزش عالی نمودهام. کارنامه علمی، اجرایی و مدیریتی ۳۵ ساله اینجانب نیز مؤید این مطلب است اما چندی است به دلیل برخی از نامهربانیها به رغم آنکه هیچگونه مانع قانونی برای مسؤولیتم وجود نداشت، در دوره وزارت دکتر فرجیدانا و سرپرستی حضرتعالی اصرار بر استعفا داشتم که با مخالفت شما بزرگواران روبهرو گردید اما اکنون که در شرف انتخاب وزیر علوم جدید توسط مجلس شورای اسلامی هستیم به منظور جلوگیری از هر گونه تضییقات و هموار نمودن مسیر، استعفای خود را از معاونت آموزشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اعلام میدارم».
در حالی که روزنامههای هوادار دولت، درخواست تغییر گزینه وزارت را دخالت مجلس در اختیارات رئیس جمهور دانستهاند، جوان از جمله روزنامههایی است که نامه احمد توکلی به رئیسجمهور درباره معرفی وزیر پیشنهادی علوم را با تیتر «آقای روحانی! بگردید اصلاحطلب خوش سابقه پیدا کنید» پوشش داده و نوشته: نماینده مردم تهران در مجلس در نامهای به دکتر روحانی درباره انتخاب وزیر پیشنهادی علوم از وی خواست با سعه صدر و گسترده کردن دایره انتخاب، از مدیران موفق و خوشسابقه اصلاحطلبی برای تصدی وزارت علوم معرفی کند.
فضل الله یاری نیز در سرمقاله روزنامه ابتکار با تیتر «دانشگاه؛ دیگی که هرگز برای افراطیون نمیجوشد» نوشته: افراطیون میدانند اگر دانشگاه سروسامان بگیرد همچون یک منبع روشنایی بر پستوهای تاریکِ برخی از ویژه خواریهای سیاسی و آموزشی میتابد و گوشههای پنهان مانده را عیان میسازد.
از همین روی، برخی از فعالان این گروه، تنها لحظاتی پس از معرفی گزینه چهارم رئیس جمهور برای وزارت علوم، شروع به مخالفت میکنند و پیامک میزنند و اتهامات سیاسی چند سال گذشته را از انبان اتهامات خود بیرون میکشند و نثار او میکنند. اویی که شاید برخی از آنها حتی نامش را نیز نشنیده باشند.
آنها خوب میدانند که روحانی، به جهت رأیی که از مردم گرفته و به ملاحظه خواست گروههای اجتماعی که از وی حمایت کردهاند، چه کسانی را برای اداره امور دانشگاههای کشور برمیگزیند. طبیعی است که رئیس جمهور، که بخش قابل توجهی از آرای خود را مدیون دانشجویانی است که در همه سالهای اخیر نادیده گرفته شدند، تلاش کند تا به مطالباتِ این قشر جوان و تأثیرگذارِ جامعه پاسخ دهد.
واکنش ثابتِ این گروه در برابر چهار گزینه پیشنهادی رئیس جمهور برای وزارت علوم و دو گزینه احتمالی قبلی نشان میدهد که آنها با پیشنهاد دهنده بیشترین مشکل را دارند تا گزینههای پیشنهادی، وگرنه مگر میشود با اتهام «فتنهگری» هم استاد با سابقه دانشگاه را رد کرد و هم رزمندهای را که سالها در جبهه دفاع از کشور جنگیده است؟
گویی آنها میخواهند با زبانی دیگر به مردم بفهمانند که آن همه شور و نشاط پس از انتخابات خرداد ۹۲ بیخود و بیجا بوده است. به نظر میرسد، این گروه برای اجرایی کردن منویات ذهنی خود یک گوشه از دولت را، که اتفاقاً دستگیره محکمی هم دارد، گرفتهاند و به این زودیها حاضر به رها کردن آن نیستند.
علی مطهری نیز درگفتوگو با اعتماد در پاسخ به اینکه استنباط کلی شما از نگرانیها و انتقاداتی که مجلس در مورد وزارت علوم دارد، چیست، گفته: «اظهار نگرانیها از وضع دانشگاهها بیشتر بهانه گیری است تا واقعیت. عدهای از باز شدن فضای آزادی بیان در دانشگاهها و از بین رفتن فضای امنیتی در دانشگاهها میترسند. ولی دانشگاهها در یک سال و نیم گذشته نشاط علمی و سیاسی خوبی پیدا کردهاند و جای نگرانی در این مورد نیست. اتفاقا همین اظهار نگرانیها میتواند موجب تحریک دانشگاهها شود. فقط میتوان برخی نگرانیهای فرهنگی را قابل توجه دانست که آن هم قابل رفع است. در مجموع، گروکشی سیاسی و هواهای نفسانی در کار است تا اصلاح مملکت و حق و عدالت. در واقع عدهای در مجلس میگویند آن کسی که ما میگوییم باید وزیر شود و دانشگاهها باید در اختیار ما باشد. اینها خیال کردهاند آقای جلیلی در سال ٩٢ پیروز شده است. باید بپذیریم که مردم به گفتمان دیگری رای دادند. اگر یک مجلس اصلاحطلب با یک دولت اصولگرا این رفتار را داشته باشد آیا آنها میپسندند؟»
لزوم نگاه ملی و نه جناحی به پرونده هستهای
اعتماد در بخشی از گزارشی با تیتر «یک سال مقاومت هستهای» درباره «لزوم نگاه ملی و نه جناحی به پرونده هستهای» نوشته است: تیم مذاکره کننده هستهای ایران دو روز دیگر راهی وین میشود و تا سوم آذرماه تلاش خود را برای به دروازه نشاندن پاس کاری انجام گرفته تا به امروز به کار خواهد گرفت. در یک سال گذشته محمد جواد ظریف با تأکید بر نقش و جایگاه مجلس شورای اسلامی در ساختار سیاسی ایران همواره تعامل روزمره با قوه مقننه را در راس هرم کاری خود قرار داده است. در یک سال گذشته پس از هردور مذاکره در قالب عمومی ایران و ١+۵، سیدعباس عراقچی به عنوان مذاکره کننده ارشد در کمیسیون امنیت ملی حاضر شد و به پرسشها و ابهامهای نمایندگان مردم در این خصوص پاسخ داده است.
امروز این پرونده برای به سرانجام نشستن به گونهای که در سایه آن حقوق هستهای ایران حفظ شده و در عین حال از فشارهای اقتصادی هم کاسته شود به حمایتی ملی و دلسوزی فراجناحی نیاز دارد. بیشک تیم مذاکره کننده هستهای ایران اگر بنای بر امتیازدهی و واگذاری زمین بازی به رقیب را داشت در یک سال گذشته توافقنامه جامع هستهای را به سبک و سیاق مورد پسند غرب به امضا رسانده بود. تطویل مذاکرات گویای توانمندی تیم مذاکره کننده در پافشاری بر حقوق ملی مردم و حفظ توانمندی هستهای ایران است. عدم توافق در ٢۴ نوامبر بیش از آنکه برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها عضو هدف این مذاکرات ناخوشایند باشد برای شش کشوری تبعات منفی به دنبال خواهد داشت که بر خلاف تعهد صددرصدی ایران به مفاد توافقنامه موقت ژنو، نتوانستند از زیاده خواهیهای خود کاسته و به یک بحران غیرضروری پایان دهند.
«آقای سفیر» دهمین دور از مذاکرات هستهای ایران با ١+۵ را روز سه شنبه آغاز خواهد کرد. ظریف در این دور از مذاکرات سفیر ملتی است که با انتخاب خود در خرداد ماه ١٣٩٢ نشان دادند که مسیری متفاوت را برای ایران میخواهند. مسیری که به قول محمد جواد ظریف مبتنی بر دو اصل استمرار و انعطاف در سیاست خارجی باشد. مسیری که در آن انعطاف و معنای پیگیری اهداف با توجه به شرایط است و نه رها کردن آن. دستگاه دیپلماسی ایران در یک سال گذشته نشان داد که میتواند در راستای تامین منافع ملی در سایه استمرار سیاستهای صحیح با توسل به روشهای جدید به ابتکارهای نو دست بزند. ایران در یک سال گذشته فرصت سوءاستفاده بازیگران خرد منطقهای و فرامنطقهای از عدم تعامل خود با جهان را از آنها گرفت. اکنون نوبت غرب است که با پذیرش قدرت ایران نتیجهای برد ـ برد را برای این مذاکرات رقم بزند.
در مقابل ابتکار وضعیت در داخل آمریکا را در مطلبی با تیتر «هشدار هستهای کاخ سفید به کنگره»مورد توجه قرار داده و نوشته: توافق هستهای ایران، تندروهای کنگره آمریکا را به رویارویی با گروههای مختلف در آمریکا و جهان کشانده است. از یک سو کابینه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا و از سوی دیگر کشورهای اروپایی به تکاپو افتادهاند تا در روزهای پایانی توافقنامه موقت ژنو کنگره آمریکا را با خود برای توافق جامع با ایران همراه سازند.
در این راستا وزارت خارجه آمریکا کنگره را از سنگ اندازی در برابر توافق هستهای با ایران برحذر داشت و اعلام کرد: آخرین مراحل برای به نتیجه رسیدن مذاکرات تا ۲۴ نوامبر جریان دارد. در آستانه مهلت سوم آذرماه برای توافق هستهای میان گروه ۱+ ۵ و ایران، جن ساکی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مصاحبه با شبکه تلویزیونی سی. ان. ان گفت: آخرین مراحل در جریان است. جن ساکی با طرح این موضوع که توافق بالقوه کنونی بهترین فرصت برای شفاف سازی درباره رویکرد برنامه هستهای ایران است، اظهار کرد: در مذاکرات جدی، اغلب تصمیمهای جدی هم اتخاذ میشود و ما امیدواریم که این طور باشد. با این حال تلاش میکنیم که تا موعد مقرر ۲۴ نوامبر به نتیجه برسیم. ساکی درباره ادعای تندروها در کنگره آمریکا مبنی بر اینکه ایران از یک توافق هستهای ضعیف به عنوان سرپوشی برای اقدام در جهت دستیابی به سلاح استفاده خواهد کرد، گفت: از تمامی اعضای (کنگره) میخواهیم منتظر جزییات نهایی بمانند. مطالب را تنها براساس تیتر و عنوان آنها قضاوت نکنید، بلکه مضمون را در نظر بگیرید و سپس درباره آنها نظر دهید.
خراسان نیز در بخش پایانی سرمقاله خود با تیتر «نسخههایی کارآمد برای مقابله با تحریمها» به قلم مهدی حسنزاده نوشته است: پیام روشن خبر روز گذشته که توافق ایران و چین برای افزایش میزان فاینانسهای چینی تا ۵۰ میلیارد دلار است، این میباشد که میتوان بازی برد ـ بردی را در عرصه اقتصادی با وجود فشارهای تحریمی طراحی کرد. به این ترتیب که چینیها که هم اکنون سعی دارند منابع سرشارشان را در عرصههای بکر و سودآور اقتصادی سرمایه گذاری کنند، بازار بزرگ و متنوعی مانند ایران را در پیش روی خود دارند که قطعا عرصهای سودآور برای سرمایه گذاری است؛ عرصهای که از سوی رقبای اروپایی و آمریکایی با تحریم مواجه شده است و فرصت را به رقبایی از جمله چین، روسیه و هند واگذار کرده است. ایران نیز با توجه به حجم گسترده فعالیتها و پروژههای نیمه تمام عمرانی و اقتصادی خود به این منبع سرمایه گذاری نیاز دارد. اگر نگاهی به روند تعاملات سیاسی و اقتصادی جهان بیندازیم از روند تشکیل گروه بریکس، از سوی قدرتهای اقتصادی غیر غربی تا تشدید شکاف غرب و روسیه و تلاش چین برای مطرح کردن پول ملی خود به عنوان یک ارز جهان شمول قابل رقابت با دلار و یورو، میبینیم روند پرشتابی در نفی اقتصاد تک قطبی در سطح جهان دیده میشود و در این روند، منطقه گرایی و بازیهای دو جانبه برد ـ برد اقتصادی بین ایران و کشورهایی که منافع اقتصادی را بر ماجراجوییهای سیاسی ترجیح میدهند، میتواند نسخهای کارآمد در برابر فشارهایی نظیر تحریم باشد. با این حال توجه به ۲ نکته را نباید از نظر دور داشت:
۱ ـ میتوان فارغ از تلاشهای آمریکا و برخی کشورهای اروپایی بازی برد ـ برد اقتصادی را از آسیا به سمت بخشی از اروپا که منافع اقتصادی خود را به تنشهای سیاسی بیحاصل با ایران ترجیح میدهند بسط داد. روزنامه خراسان پیش از این به صورت مبسوط دیدگاه اروپای دوم را در موضوع هستهای مطرح کرده است. سهم عمدهای از کاهش فشار اروپا به ایران در مذاکرات را میتوان از طریق جذب کشورهای اروپایی غیر از انگلیس، فرانسه و آلمان به همکاری اقتصادی با ایران محقق کرد.
۲ ـ دیگر راهکارهای دور زدن تحریمها از جمله پیمانهای پولی دوجانبه را در کنار فاینانسها باید مد نظر قرار داد. تجربه پیمانهای پولی دوجانبهای که بین چندین کشور در سراسر جهان منعقد شده است، نشان میدهد که این سازوکار جدید برای اقتصاد ایران نیز قابل تجربه است و میتواند حتی مفیدتر از روشهایی نظیر تهاتر یا فاینانس باشد، چرا که اختیار انتخاب طرف همکاری اقتصادی برای ایران را محدود نمیکند. به عنوان مثال پول به دست آمده از محل پیمان پولی دوجانبه ایران و چین، صرفا محدود به خرید کالا از چین نخواهد بود، بلکه با یوان چین حاصل از این پیمان ممکن است بتوان از کشورهای دیگر نیز خرید کرد.
این راهبردها، روشهایی کارآمد در مقابل فشار تحریمها هستند که اولاً به صورت مستقیم کمک شایانی میکند که آمریکاییها مجبور به پذیرش توافق برد ـ برد شوند و ثانیاً باعث میشوند در صورت ادامه زیاده خواهی آمریکاییها و حاصل نشدن توافق، تحریمها عملاً ناکارآمد شوند.