شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۲۱۱۸
تعداد نظرات: ۱۵ نظر
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۴
سرانجام اينكه در روساخت شعر اگر چه عناصری چون مرد و اسب رویای فراهم ساختن دنیای خیالی و موهوم خوشبختی را برای يك معشوق و....به ذهن متبادر می کند اما نسبت این عناصر در کنار دیگرعناصرمرتبط به دلیل گسست های فضایی ناشی از دلالت های شخصی دستیابی به ژرف ساخت را دشوار مي نمايد و راه را برای تحلیل ودریافت و برداشت های دیگر همچنان بازمی گشاید.
شیما زنگنه: آمده دست به عصایی!
که باورم بشود
گور لبش را چسبانده به پاهایش
که ناز کمتر کنم 
دل اگر می برم
آهسته بگذارم کنار کتاب خاک بر سر نمی دانم کدام شاعر مست!
اسب خوبی برایش بخرم
کمتر بگذارم رم کند 
شبهای  ابری  مادر زادی اش را بگیرم در اغوشم
لالا لا لا 
لالالالا
نه !
مگر به این راحتی ها می توانم با چند تا لا ی بی بوسه بخوابانمش
باید امشب دیوانه وار برقصم 
روی شیشه هایی که شعله کشید 
دردش را 
و قبل‌از آن دختران آدم
و بعد از آن مادر قهرمان قصه های مادر بزرگ
و حالا من
و بعد تر  دخترم 
که نمی رقصد روی هیچ  
مبادا درد پاهایش را بیازاراد
برای مردی که دیگر نیست
امده دست به عصایی!
تاریخش را  روی یادم
بیاندازد از فرط خستگی
قبل از آنکه‌ با اسبش زیر باران برود
باید بدهم
کمی‌انگشتهایم را بنوازد.

شیما زنگنه


مقدمه : پیش از این من چند کار سپید از خانم شیما زنگنه شاعرخوب خوزستانی خوانده بودم و نگاه جسارت آمیز و توانمندیهای خیال انگیزی ایشان را شایسته تقدیروستایش شمرده بودم باری در این مجال اندک با رویکردی ساختارگرایانه یکی از تازه ترین کارهای وی را مورد نقدوبررسی قرارداده ام که تقدیم شما خوانندگان ومخاطبان عزیز سایت سوشان می شود.با سپاس 


علیرضاعمرانی
ورودیه شعربا  فعلی ويژه نقل يك  رویداد آغاز می شود . سخن از حضورعنصری در متن است که قید :   عصابه دست به عنوان نشانه ای از نوع نمایه ( نشانه ای مبتنی بر نوعی رابطه علی و معلولی) و گزاره  چسباندن لب به  عنصرپاهایش بنوعی   نسبت دلا گرایانه حاکم بر این تصویر رو تا حدی شکل مي دهد  هرچند مبتنی بر نوع قرارداد از پیش تعیین شده میان سراینده و مخاطب نباشد و کارکردی به شدت فردی داشته باشد. ورود این عنصر با قیدی این گونه درپی دریافت پاسخ ویا دریافت درک موقعیتی تغزلی است که نقل کننده این رویداد با بیان دو گزاره :(که ناز کمتر کنم ) یا: (دل اگر می برم) موقعیت بی ثبات و تردید محتوم خود را در برابر درخواست مدلول مبهم پنهان در فعل نقلی (آمده) نشان می دهد. آیا تن زدن از ارایه پاسخ , موقعیت عنصر مورد توجه را که خود حکایت گر این رویداد است و ما از طریق دو گزاره تغزلی ذکر شده' آن عنصر را درهیات  پدیده ای دل برنده و نازانگیز دریافت می کنیم شکننده و توام با انکاری محتوم نمی بینیم که سبب بشود عنصرمجازی کتاب را که  خودمی تواند در حوزه مجاورت به ترک هرچه آگاهی و شعر و اندیشه ورزی است تعبیر کرد? نکته مهم این جاست که طبق عقاید فرمالیست ها هر اثری و دراینجا متني كه پاسخ های کمتری به سوالات مخاطب بدهد قابلیت تاویل و تحلیل  بیشرمی   یابدبنابراین اين خصلت را لحظه به لحظه در تن شعر جاری می يابيم که به مخاطب هشدار می دهد دستیابی به تفسیرنهایی متن دشوار است .مخاطب این نکته را با زیرچشم قراردادن گزاره های این چنینی که به نوعی درگیری دو فضای متفاوت رادربرمي گيرد احساس مي كند: اسب چوبی برایش بخرم یا: شب های ابری مادرزادی اش را بگیرم در آغوش  یا: مگربه این راحتی ها می توانم با چند تا لای بی بوسه بخوابانمش .
این دوفضای یاد شده  با فضایی پیوند می خوردو نسبتی بینامتنی 
به وجودمي اورد :باید امشب دیوانه وار برقصم /روی شیشه هایی که شعله کشید دردش را که ا ين تصويریادآور رقص بازیگر زن فیلم هندی شعله  بر روی شیشه های شکسته است  كه كنشي اجباری وشکننده  محتوم به  شکنجه توام با مقاومت تمام زنان تاریخ را كه در این شعرنيز درهیات نقل کننده و تمام دختران آدم و مادر قهرمان ارايه شده نشان مي دهد ازطرف ديگر به باور من گسست فضاها و نیز روی آوردن به تناسباتی مبتنی بر دلالت های فردی راه رو بر هر گونه احاله این کار به پیشنهادات تاریخی و موضوعات بیرونی و ارجاعات از قبل تعیین شده می بندد واین کار در پاره پایانی با رویکرد به عنصر ورودی که اکنون مشخص است مردی است که دیگر نیست و اسبی که دیگرچوبی نیست خیال درخواست وتقاضای تغزلی نبوده را برباد می دهد و اندوه بی پاسخی خود را  حسرت گرایانه نظاره گر می شود.سرانجام اينكه در روساخت شعر اگر چه عناصری چون مرد و اسب رویای فراهم ساختن دنیای خیالی و موهوم خوشبختی را برای  يك معشوق و....به ذهن متبادر می کند اما نسبت این عناصر در کنار دیگرعناصرمرتبط به دلیل گسست های فضایی ناشی از دلالت های شخصی دستیابی به ژرف ساخت را دشوار مي نمايد و راه را برای تحلیل ودریافت و برداشت های دیگر همچنان بازمی گشاید.

(علیرضاعمرانی)
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۲
انتشار یافته: ۱۵
comment
comment
مینا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۷
comment
0
0
comment مثل همیشه زیبا با تصاویر فوق العاده. آمده دست به عصایی
comment
مینا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۷
comment
0
0
comment مثل همیشه زیبا با تصاویر فوق العاده. آمده دست به عصایی
comment
صارمی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۴۶ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۷
comment
0
0
comment شعر زیبای و جسورانه ای خواندم ...مانا باشی و شاد زی
comment
مجید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۰۲ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
comment
0
0
comment لطفا اگر خانوم زنگنه کتابی دارند معرفی کنید.ممنون
comment
حسین ملحان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۰۷ - ۱۳۹۳/۱۰/۰۹
comment
0
0
comment خانوم زنگنه کتابتان را از کجا می توانم تهیه کنم؟ من دزفول هستم
comment
آرش شهروند
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۳:۲۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۰
comment
0
0
comment قبل از انکه با اسبش زیر باران برود
آفرین دختر ایل
comment
شاعر که گاهی نیست
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۶
comment
0
0
comment شیما جان شعرت عالی بود/جنونت عاای بود/ٱمدن او هم زیباست حتی با عصا
comment
شاعر که گاهی نیست
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۳۴ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۶
comment
0
0
comment شیما جان شعرت عالی بود/جنونت عاای بود/ٱمدن او هم زیباست حتی با عصا
comment
همشهری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۵
comment
0
0
comment زیبا و جسورانه مثل همیشه شیمای شعر بودی
comment
همشهری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۹ - ۱۳۹۳/۱۰/۲۵
comment
0
0
comment زیبا و جسورانه مثل همیشه شیمای شعر بودی
comment
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
comment
0
0
comment شعر زیبایی بود
comment
صبوری
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۳۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۷
comment
0
0
comment بسیار زیبا...و احسنت به نگاه جسورانه و دقیق اقای عمرانی
comment
رضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۸
comment
0
1
comment تعجب میکنم کجای این شعر زیبا بود
comment
همتبار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۳۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۰۸
comment
0
0
comment چقدر حس زیبایی در این شعر بود,انتظار,و آمدن,لذت بردم شاعر
comment
ندا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۵
comment
0
0
comment مرسی شیما جان .عالی بود
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار