شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۴۹۶
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۷:۰۴

 

محمد مالی

وقتی اولین بار «کریم زندی» در سال ۱۲۸۷ با لباس تیم مردم بومی مسجدسلیمان به مصاف مهندسین انگلیسی رفت شاید کمتر کسی می پنداشت که روزی جادوی این توپ گرد ذهن میلیاردها نفر در سراسر جهان و میلیون ها ایرانی را به خود معطوف خواهد کرد.پدیده فوتبال اما مصمم بود نخستین ورزشی باشد که همه ساختارهای بشری را در می نوردد.اقتصاد،علم، سیاست ، فرهنگ تا اخلاق ، هنر و بهتر است بگوییم همه شئون و وجوهی که بشر با آنها در ارتباط می باشد تحت تاثیر این پدیده نوظهور و پیچیده قرار دارند.

فوتبال محل درهم آمیزی اندیشه های متفاوت است و این افراد و نام ها هستند که در قالب باشگاه،مربی و بازیکن به نمایندگی از آبشخورهای فکری که دارند بر جذابیت این ورزش شگفت انگیز در مستطیل سبز می افزایند. در این ورزش،برنده همیشه ماندگار نیست و در بسیاری از مواقع این بازنده ها هستند که تاریخ مستطیل سبز را نوشته اند.اروگوئه دهه50. انگلیس دهه 60. هلند دهه 70. برزیل دهه 80.آرژانتین دهه 90 از جمله تیم هایی هستند که علی رغم حذف شدن،مُهر جاودانگی خوردند و این تنها رسم فوتبال است.«بارسا» و «منچستر» در فصل جاری لیگ قهرمانان نیز علی رغم حذف شدن بر روی کاغذ با بازی روان و زیبای خود اما تئوری های تنیجه گرای فوتبالی را به مسلخ بی اعتباری بردند.

هنوز از یاد نبرده ام جمله کلیدی «ادوین فن درسار» را که چند روزی پیش از بازی حساس «چلسی» و «بارسا» گفته بود:« به نفع فوتبال است که بارسا بازی را ببرد.» و اینگونه نشد تا امروز بگوییم فوتبال بیش از هر ورزش دیگری به زندگی شباهت دارد.آیا زندگی عادلانه است؟

فوتبال اما خود زندگی است و نه جزیی از آن.ورزشی که اگر هنوز از سوی برخی روشنفکران و سنت گرایان؛تلاش بی فرجام و بیهوده 22 نفره برای تصاحب توپ گرد خوانده می شود.اگر هنوز از سوی برخی دانشمندان علوم اجتماعی و مردم شناسان نوع جدیدی از سرگرمی گلادیاتوری را به نمایش می گذارد.اگر هنوز هم بعضی تحلیل گران بدبین و متوهم آن را ابزار مدرن تسلط غرب و بازیچه ای سرگرم کننده برای جوامع جهان سوم می پندارند...باز هم اگر بگویند و بگویند.این جمله دیگر کلیشه نیست که « فوتبال در عصر حاضر تنها یک ورزش صرف نیست».

فوتبال امروز یک واقعیت است که خود را به همه دنیا تحمیل کرده است. تنها فعالیت بشری که پس از پایان؛آغاز می شود.سوت داور وسط تنها در حکم آویزان شدن کفش ها بر قفسه های رختکن هاست و تو گویی این سوت آغازی است بر تجارت فوتبال.فلسفه فوتبال.عشق فوتبال.آسیب و حاشیه فوتبال.

و راستی! فلسفه فوتبال چیست؟ آیا آنچنان که «سر آلكس فرگوسن» فیلسوف پوزیتیویست فوتبال می خواهد؛«زبیا بازی کردن و سرگم کنندگی» سرمایه فکری این ورزش است. و یا آن گونه که کرایف بزرگ اظهار می دارد:«بازی ساده اغلب زیباترین نوع بازی در فوتبال است.» و از دیدگاه او این «سادگی» است که لاجرم در بیان فلسفه فوتبال نقش دارد.

فوتبال از منظری دیگر ابزار«جهانی شدن» است.

امروزه زبانِ همه فهم و جهان شمول فوتبال است که همه نقاط و عرصه ها را درمی نوردد.انسان ها را با زبان ها،فرهنگ ها و عقاید و سلایق مختلف در کنار هم می نشاند و در جهانی که عرصه تبلور تفاوت ها،تضادها،تناقض ها و تعارض هاست؛«تجدد» را در عرصه ورزش نمایندگی می کند.فوتبال اما یک بازی قاعده مند است.اهلیت داوری را می پذیرد و به حکمیت داور تن در می دهد.

در فوتبال است که می آموزیم زیر پای نهادن قاعده بازی به اخراج از زمین بازی منجر خواهد شد.

می آموزیم قانون است که روش حذف خاطیان را ترسیم می نماید و نه خواست و میل شخصی.

می آموزیم«بازی» نیازمند داوری است که حکم نهایی را صادر می کند.داور اما می بایست واجد ویژگی هایی باشد که او را از هر تمایلی به طرفین که ممکن است شبهه هایی را در صدور فرمان بر او وارد آورند مبرا سازد.بی طرفی داور یک اصل است و اعتراض به او در چارچوب مستطیل سبز امکان پذیر نیست.اگر حکمیت او پذیرفته شد باید به حکمش گردن نهاد حتی اگر پسندمان نباشد.

می آموزیم تماشاگران تنها تماشاگرند و حق دخالت در روند بازی را ندارند.البته این حد از آزادی عمل را دارا هستند که اعتراضاتی را به شکلی که قاعده و نظم بازی بر هم نخورد نشان دهند.

می آموزیم این توانمندی و آمادگی بازیکنان است که عیار آنها را در محک میدان بالا می برد.

می آموزیم که حمله بهترین دفاع است و دفاع خوب در زمین حریف آراسته می شود.

می آموزیم که همیشه برنده؛بهترین نیست اما بهترین؛همیشه برنده است.

می آموزیم اگرچه زندگی فرصت های بی شماری را برای جبران اشتباهات و نقصان ها در اختیار انسان ها می گذارد اما این فرصت ها همیشگی نیستند حتی اگر وقت اضافه ای در پیش باشد؛ ناگهان سوت داور ما را به خود می آورد که توشه ای نجسته ایم.

فوتبال به ما می آموزد محبوبیت هم تمام شدنی است.بین لقب های آنچنانی و «حیا کن های نفرت آلود» فاصله زیادی نیست.از داشته های خود نهایت بهره را بریم و با وقت تلف کردن های بیهوده فرصت هایمان را نسوزیم.فوتبال زیبا،فوتبال درجریان دارد.از حرکت انداختن آن شکست سنگینی برایمان رقم خواهد زد. فوتبال به ما می آموزد مفهومی بنام آفساید را.که نباید بود در آن.بیهوده نباید بود و آفساید یعنی بازیِ فرصت طلبانه.در زندگی شخصی و فردی انسان نیز نهاد «وجدان» تاسیس شده تا در هنگام وقوع آفساید پرچم را بالا برد و «قانون» اما این وظیفه را در زندگی اجتماعی انسان بر عهده دارد.بازی در آفساید،ناجوانمردی است و فرار از تله آفسایدگیران؛ زیرکی...

فوتبال به ما می آموزد هر پدیده ای علمی است اما علم نه...هر پدیده ای نیست.فوتبال به ما می آموزد انسان ها با هر رنگ و زبان و دین و ملیت می توانند وقتی به زبان مشترکی دست یابند جایگاه های بلند و مقامات عالی را تصاحب کنند. فوتبال مخالف تبعیض است از هر نوعی.فوتبال مبلغ تلاشگری و استقامت است.فوتبال...

اینها اما بخشی از فلسفه فوتبال،این ورزش پیچیده و مدرن هستند که البته در برخی مناطق به شکلی بومی و محلی نیز ارائه شده اند.از این روست که وقتی می خواهیم از فوتبال جنوب سخن بگوییم ابتدا باید فلسفه فوتبال جنوب را بررسی کنیم.فلسفه «فوتبال جنوبی» چیست؟

فوتبال جنوبی؛تصویر شتابزده ای از تاریخ معاصر این دیار را در عرصه مستطیل سبز می نمایاند.

تصویری که همواره آلام و آرزوهایی بلند را در خود مستتر داشته و اما حسرت هایی بزرگ و اندوه ناک را نیز بازتولید کرده است.«محرومیت» در عین «محرمیت» یک پلان از این تصویر است و تبعیض ناروایی که همه ما را از هر رنگ و زبان محسور خود ساخته است از حاشیه همین توپ گرد آغاز می شود.راستی اما!جادوی توپ همراه با استعمار اقتصادی قدم بر صنعت شهرهای خوزی می گذارد و داستان با همین تلخی ناگزیرانه کلید می خورد.

پرسش اساسی این است چرا فوتبال جنوبی در دهه های گذشته کارخانه انسان سازی بود و امروز در آن ناجوانمردانه چوب حراج بر «ایمانیات» و «اخلاقیات» می زنند؟

پرسش اساسی این است چرا فوتبال جنوبی در دهه های گذشته افراد توانمند و لایقی را برای مدیریت به عرصه های سیاسی،فرهنگی و اجتماعی این مرز و بوم تقدیم کرده است و امروز ما ناجوانمردانه؛سیاسیون را برای مدیریت به عرصه فوتبال استان تزریق می کنیم؟

پرسش اساسی این است چرا فوتبال جنوبی در دهه های گذشته به انسان ها درس «آبرو» می داد و امروز جوانان ما را تشویق می کند برای برداشتن زیر «ابرو»!

راستی را چه فاصله ای است میان «آبرو» تا «ابرو»؟و چه نسبتی است این دو را؟ چرا فوتبال جنوبی که مروج پهلوانی و انسانیت بود اما امروزان با سرعت هر چه تمام تر از خصائل نیک و مردانگی فاصله گرفته و نامعادلات خصمانه را جایگزین رقابت های دوستانه می نماید؟

چرا حلقه های اولیه نخبگان دیروز فرهنگ و سیاست این دیار در حاشیه مستطیل سبز پدیدار می شد و امروزان نخبگان از هم آوایی با این جادوی عصر جدید گریزانند؟

چرا فوتبال جنوبی که روزی روزگاری متخلق به انصاف و پهلوانی و جوانمردی بود این روزها که می گذرد با سرعت هر چه تمام تر از نیکی ها دور شده و با پلشتی ها در می آمیزد؟

فوتبال جنوبی را چه شد؟او با همه ناملایمات و مرکز محوری و مرکز پیرامونی در کشور؛با شایستگی خود را بر همگان تحمیل می کرد و اینک تبدیل به مهمانسرایی برای غیر شده است تا هویت تاریخی اش در معرض تاراج قرار گیرد. فوتبال جنوبی را چه شد؟

چه رفت بر نماد و نمایشگر توان و استعداد جنوبی ها که ناجوانمردانه از پای افتاده و دستگیری ندارد.چرا این فوتبال جنوبی!کمترین تناسب ممکن را با گذشته پرافتخار نچندان دوری که هنوز بر پیچاپیچ خاطرات مردمان این سرزمین می چرخد؛ندارد؟

فوتبال جنوبی اما دوران میانسالی و روزگار خوشِ پختگی را تجربه نکرد.جوانمرگ شد،با عروسی که بر حجله برده بود.در اوج،فرو افتاد و هیچ کس ندانست چرا فوتبال جنوبی اسیر ناروایی و نامردای گردید؟

چرا فوتبال جنوبی که با همه ظرافت ها و تکنیک هایش خصائل مردمان این آب و خاک را نمایندگی می کرد،قدرت تمایز و تفاوتی که با دیگر نحله ها و نمونه ها داشته را از دست داده است؟

چرا فوتبال جنوبی که در پیچ تاریخی فرآیند مدرنیزاسیون در جامعه ایرانی تولید شد و همزمان با جوشش نفت بر خاک خوزستان؛تپید.از ادامه روند صعودی خود بازماند؟

چه دست هایی در کار بود تا سکه فوتبال جنوبی چون صنعت جنوب، فرهنگ جنوب و همه چیز جنوب از رونق افتاده و از آن همه غرور و سربلندی تنها چند کاپ و مدال و عکس های رنگ و رو رفته قهرمانی برجای بماند؟

وقتی تعبیر فوتبال جنوبی را بکار می بریم یعنی جنوب این پدیده جنون آمیز را در خود حل کرده و بومی نمود.فوتبال جنوبی تبدیل به سبکی برای همه فصول شد.صاحب المان های منحصربه فردی بود قابل تقلید و تاثیرگذار.اما امروز مقلدی است که کودکانه از هر گونه خلاقیت می هراسد.چرا؟

چگونه شد فوتبال جنوبی که بر قله قرار داشت این روزها که می گذرد حتی بر دامنه نیز نیست.پرتگاه نشین شده و دور نیست تا در سراشیبی سقوط قرار گیرد.تا یادمان رود و یادشان رود که فوتبال جنوبی با قله نسبتی داشته است.

فوتبال جنوبی تا امروز راه درازی را طی کرده است.از آن روزی که مردمان دیارمان بغض فروخورده ای که از تسلط استعمارگرانه انگلیسی ها داشتند را در مستطیل سبز عیان می کردند تا روزی که نماد محرومیت آنها بود.چه سیر منطقی میان این و آن وجود دارد؟

در فلسفه فوتبال جنوب؛ اصالت با بازی زیبا و تلاش عرق ریزانه بود.نتیجه گرایی در این سبک جایی نداشت.فوتبال،آرمان مردمان جنوب بود.فوتبال جنوبی این بود:« یک فوتبال تهاجمی ، زییا ، شورانگیز و نه یک نمایش بسته تدافعی و ملال آور؟»

از این آرمان بلند چه ماند یا بهتر است بگوییم با این آرمان چه کردیم؟ آرمانی که هنوز وقتی خوب گوش می دهی؛ در اوج گرمای تابستانه خوزستان از لابه لای نخل ها و آن سوی جاده می شنوی صدا کودکان جنوبی را که فریاد می کشند:«خوزستان برزیلته».و این صدا یعنی فوتبال جنوبی هنوز پای آرمان های خود ایستاده است.

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار