از وقتی یادم میآید سیگار ایرانی از لای انگشتان مش رحمت نیفتاده است. سیگار پشت بند سیگار. و باز هم از وقتی یادم میآید همیشه اَخ و تفهایش بین سیگار کشیدنها به راه بود؛ آن هم کجا؟! گلاب به رویتان پشت گوشه قالی.
این مش رحمت که تا حالا هم ندیده بودم مریض شده باشد، آنقدر سرخوش و سر دماغ است که نگو! هر وقت او را میبینی گمان میکنی همین پیش پایت از گردش و تفریح برگشته؛ در حالی که به آتش بخاری نفتی اتاقش - که هنوز از مد نیفتاده – قسم، ندیدهام این بشر از خانه برای گردش و تفریح خارج شود مگر در روزهای خاکی. یک بار دل به دریا زدم و از او پرسیدم: ملت از دلمشغولی و خر تو خری اوضاع اقتصادی حتی روزهای غیرخاکی دل و دماغ رفتن به گردش ندارند؛ آن وقت چه جوری است که شما از بین همه روزهای خدا، روزهای خاکی رو برای گردش انتخاب میکنی؟!
او هم نگذاشت و نه برداشت در جوابم گفت: دختر جان! سیگار نکشیدی که! اونم سیگار ایرانی، جانم! ریههات میشه ضد ریزگرد. درست مثل جلیقه های ضد گلوله. بعد در حالی که طبق عادت همیشگیاش محکم چهار انگشت دست راستش را روی سر بخاری نفتی بیچاره کوبید، ادامه داد: به این آتش قسم، دَمت میشه ریزگرد، بازدَمت میشه هوای پاک و تمیز. روزای خاکی بیرون میرم تا با این ریههام هوا رو برای هم ولایتیهام تصفیه کنم، جانم!...
منتشر شده در شماره چهارم طنز و کاریکاتور کاکو