شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۸۳۳۰
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۵
در اين مقاله سعي شده است با قرائتي كاركردگرايانه و با فاصله گرفتن از وجوه بوطيقايي شعر و صنايع زباني و نيز گريز از ابتذال عوامانه، به گزينشي معنايي در خور ميدان سوم نزديك شود.
غلامرضا منجزي

احتمالا شعر حافظ در دوميدان به طور عمده حضور داشته است؛ يكي از ميدان ها به شناخت بوطيقاي خاص او، زيباشناسي ادبي و پژوهش هاي عرفاني شعرش مربوط بوده است. محل تجلي اين ميدان بيشتر در دانشگاه ها و نزد محققين و پژوهشگران ادبي است. در ساخت عمودي جامعه، ميدان دوم، بسيار پايين تر و در قاعده ي هرم قرار گرفته است؛ آنجا كه سطحي نازل از بينش ادبي، شعر حافظ را با اعتقادات عوامانه و گاه اسطوره اي اجتماع آغشته كرده است.

 البته بايد اقرار كرد كه ممكن است دو عامل مهم در ايجاد اين توزيع ميداني دخيل باشند، يكي از آنها، ادبيت خاص و چندلايگي پنهان در شعر حافظ و ديگري رشد سريع طبقات مياني جامعه در دوران معاصر است. به هرتقدير ميدان سوم كه در ميانه ي هرم فرضي جامعه ي فارسي زبانان قرار دارد و به طور قطع داراي پهناي بيشتري است، از پيوند رام و همواري كه شعر حافظ را (همانند شعر سعدي)، فارغ از فرضيات فرامتني، به بخشي از كاركرد هاي اجتماع و زندگي روزمره ي پيوند دهد بي بهره يا كم بهره بوده است. در اين مقاله سعي شده است با قرائتي كاركردگرايانه و با فاصله گرفتن از وجوه بوطيقايي شعر و صنايع زباني و نيز گريز از ابتذال عوامانه، به گزينشي معنايي در خور ميدان سوم نزديك شود. 

دوش با من گفت پنهان كارداني تيز هوش/ وز شما پنهان نشايد كرد سر مي فروش/گفت آسان گير برخود كارها كز روي طبع/ سخت مي گيرد جهان برمردمان سخت كوش/وانگهم در داد جامي كز فروغش بر فلك/ زهره در رقص آمد و بربط زنان مي گفت نوش/تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي/ گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش/گوش كن پند اي پسر وزبهر دنيا غم مخور/ گفتمت چون در حديثي گرتواني داشت گوش/در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد/  زانكه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش/ بربساط نكته دانان خودفروشي شرط نيست/ ياسخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش/ساقيا مي ده كه رندي هاي حافظ فهم كرد/ آصف صاحب قرانِ جرم بخش عيب پوش(نسخه مورد استفاده قزويني - غني)

كاردان تيز هوش، اسرار مي فروش را به خوبي مي داند. بين تيزهوشي كاردان و دانستن اسرار مي فروش كه مستي و بي هوشي عطا مي كند چه رابطه اي است؟ اين پارادوكس باعث ايجاد تعليقي مي شود كه مخاطب را براي خواندن يا شنيدن بيت بعد بي تاب مي كند. جوهرِ رازي كه كاردان تيز هوش قصد افشاي آن را دارد بر تضادي آشكار استوار است. مي فروش در واقع  مجاز مرسلي از مِي است. نوشيدن مِي، باعث روي تافتن از سخت كوشي ها و سخت گيري ها ست. انعكاس امور و اشياء (ابژه ها)در ذهن سوژه ي سخت گير باعث بازآفريني امر واقع با شدتي دوچندان مي شود. مي فروش در مقام يك فيلسوف، متدي كارساز براي رهيدن از سختي هاي زندگي پيشنهاد مي كند. تعليق (suspense) موضوع باز هم به بيت بعد موكول مي شود.

چگونه مي شود به يك راه حل ايده آل براي برون رفت از مصائب جهان هستي رسيد؟ فلسفه ي مِي فروش كاملاً عمل گرايانه است. در متد او هيچ فاصله و حايلي ميان نظر و عمل نيست؛ در حقيقت او با "دردادن" جام مي، فاصله ي ايده و اجرا را پر مي كند. سرخوشيِ سوژه بلافاصله سبب رسيدن او به سطحي از درك شهودي مي شود و به دانستن اسرار كيهاني و ارتباط ارگانيك او با آنها منجر مي شود و در همين تعاملِ هم ذات پندارانه با طبيعت، اجرام آسماني نيز در انبساط خاطرش سهيم و شريك مي شوند. به لطف و مدد نوشيدن جام مِي، سوژه به فهمي عام و بسيط از جهان پيرامونش دست مي يابد. جام مِي در نگاه استعاري، در واقع دل بركندن از عقل جزوي و چنگ انداختن به شعوري برخاسته از اشراق يا فهم باطن كه منشاء آن دل عارف است، مي باشد. اما اين تنها، دليل لازم براي كشف اسرار است و نه دليل تام يا كافي. براي شنيدن رمز و راز هستي بايد با آن انس و الفتي تمام يافت.

اسباب شنيدن پيغام دوستي و رسيدن به شناخت و وحدت با جهان، دست يابي به يك هم آستانگي (محرميت) خاص است. لازمه ي درك اين هم آستانگي(محرميت) در واقع نوعي استغراق و تفكر مطلق و طولاني در نظام هستي است. درك نظام هارمونيك و بافت موسيقايي هستي، يكي از نشانگان معرفت كامل بر آن است. فلسفه تنها شاخه اي از معرفت بشري است كه عليرغم بغرنجي وضع تئوريك آن، صورت كاركردي اش ساده و به دور از پيچيدگي هاي گره افكنانه است. محصول و پيام اين شناختِ فراينديِ پيچيده و گران بها، در عرصه ي كاركردي، چيزي به جز تساهل در امور روزمره ي زندگي نيست. سخت گيري هاي افراطي و غم دنيا را خوردن و دوري از مفاهيم معنوي و انساني، منشاء تمام گرفتاري هايي است كه در زمينه هاي فردي و اجتماعي گريبانگير بشر است.
گفت و شنيد، همان زبان گفتار است. يعني همان زباني كه در ارتباطات بين افراد به كار مي رود. اين زبان در محيط اشراقي و فهم بي واسطه ي هستي فاقد كارايي است. زبان، ترجمان حواس پنجگانه ي بشر از دنياي پيراموني اوست، در حالي كه فهم اشراقي يا شهودي و درك بي واسطه ي هستي، از نگاه عرفاني، نوري است كه از پنجره ي دل بر شعور شناسنده تابانده مي شود. در اين استشراق، ظرفيت جسماني و ذهني انسان از وجودي با ابعاد كثير به وجودي ساده و واحد بدل مي شود.   

دو بيت انتهايي غزل نردباني است تا شاعر به نرمي هرچه تمام تر از فضاي لاهوتي شعر به دنياي  واقعي فرود آيد. او رندي به تمام معني است و جهان هستي را با تمام ابعادش مي فهمد. شعر براي او نه تنها جولانگاه انديشه ي اجتماعي،عرفاني و هنري است، بلكه فرصتي است مغتنم تا اوضاع و احوال جامعه را از تنش هاي سياسي دور كند تا آرامشي نسبي بر فضاي جامعه حاكم شود. مخاطبش وزيري است آصف نام كه با توجه به غزل هاي ديگر، محل ارادت شاعر بوده است و همواره از او به خوبي ياد كرده است. با توجه به دو بيت آخر، فحواي غزل به طور كلي، دعوتي است زيركانه از او به آرامش و دوري از عتاب و خطابي كه پيش بيني مي شود. به همين خاطر او جام مي طلب مي كند تا اين بار با بياني نازك، گريزي رندانه به موقعيت ممدوحش بزند و غير مستقيم از او بخواهد تا در رفتارش تساهل و مداراي بيشتري به خرج دهد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار