شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۸۳۵۶
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۰
امدادگر نمونه سوسنگردی از لحظه‌های امدادگری می‌گوید
جایگاه واقعی امدادگران به‌درستی شناخته نشده است که با توجه به فعالیت‌های مطبوعاتی و تبلیغاتی حال حاضر به این مهم دست پیدا خواهیم کرد
امدادگر نمونه سوسنگردی در گفت‌وگو با «شهروند» از لحظه‌های امدادگری می‌گوید امدادگر کسی است که از زندگی خود گذشته است جایگاه واقعی امدادگران به‌درستی شناخته نشده است که با توجه به فعالیت‌های مطبوعاتی و تبلیغاتی حال حاضر به این مهم دست پیدا خواهیم کرد.

مردم، معمولا برای گذران روزهای تعطیل، خودشان را به شهر و وطنشان می‌رسانند تا در کنار خانواده و اقوام خود روزها را سپری کنند. اما امدادگری که در ادامه با او هم‌صحبت می‌شویم، به‌حدی به امدادگری علاقه دارد که پس از زلزله آذربایجان، با تیم اعزامی استان به مناطق زلزله‌زده رفت و در میان حادثه دیدگان تعطیلاتش را گذراند. مرد داستان ما یعنی کاظم یلالی، یکی از چهره‌های مهربان، دوست داشتنی، متین و با پشتکار جمعیت هلال‌احمر سوسنگرد است که سال‌هاست بدون هیچ منتی در این نهضت خداپسندانه فعالیت می‌کند و تواضعش بر همگان هویداست. آنچه در ادامه می‌آید، شرح گفت‌وگوی ما با این امدادگر نمونه است.

  برای شروع خودتان را معرفی بفرمایید.

کاظم یلالی هستم. متولد روستای کوت در ورودی دشت آزادگان. ٣٩ ساله، متأهل و صاحب سه فرزند؛ امدادگر جوان جمعیت هلال‌احمر دشت آزادگان.

 درخصوص نحوه ورود خود به جمعیت هلال‌احمر صحبت کنید.

ورود من به هلال‌احمر قصه مفصلی دارد؛ شاگرد دبستان بودم و آرام و قرار نداشتم تا این‌که جنگ شروع شد. سوسنگرد به عراق خیلی نزدیک است و بعد از شروع جنگ، به سرعت صحنه زد و خورد و جنگ تن به تن شد و ناامنی همه جا را فرا گرفت. روزی تعدادی از نیروهای سپاه و ارتش به همراه تعدادی امدادگر هلال‌احمر به دبستان ما آمدند و گفتند که باید دبستان برای تبدیل به یک درمانگاه صحرایی تخلیه شود. هنوز در حال تخلیه مدرسه بودیم که من با شیطنت کارهایشان را رصد می‌کردم.

 تخت‌های بیمارستانی و لباس‌های امدادی و اقداماتی که بر روی مجروحان انجام می‌دادند، در نظرم خیلی زیبا آمد و مرا شیفته خودش کرد. سال‌ها گذشت و من به دنبال یک فرصت بودم که به خیل عظیم این نهضت بپیوندم. پس از اتمام خدمت سربازی در‌سال ٧٣ به همراه برادرم وارد مجموعه شده، دوره امداد و کمک‌های اولیه را گذراندیم و شدیم امدادگر جمعیت هلال‌احمر دشت آزادگان. نخستین کارت رسمی عضویت را هم در‌سال ٧٨ دریافت کردم و درحال حاضر حدود ٢١‌ سال است که هلال‌احمر در زندگیم وارد شده و جزیی از وجودم شده است.

  اگر بخواهید یک تعریف از هلال‌احمر ارایه دهید.

خیلی سخت است که آدم بخواهد هلال‌احمر را در یک یا چند جمله تعریف کند. دوست ندارم کلیشه‌ای هم بگویم. همه می‌گویند عشق، ایثار و فداکاری. تمام این تعاریف را قبول دارم اما... نمی‌دانم... همان عشق... فقط عشق.

 تعریف امدادگر از دیدگاه یک امدادگر

امدادگر یعنی کسی که وجودش را وقف خدمت کرده است. بدون چشم‌داشت. بدون یک ذره نگاه‌مادی. امدادگر یعنی مخلص، یعنی عاشق، یعنی کسی که از تمام هستی‌اش گذشته است. امدادگر یعنی کسی که لبخند یک درمانده را با تمام دنیا عوض نمی‌کند. کسی که تمام وجودش از مهربانی مملو است و جز خدمت به خلق خدا به هیچ چیز نمی‌اندیشد.

  فعالیت‌های هلال احمری شما از چه زمانی آغاز شد؟

بعد از‌ سال ٧٣ که به‌عنوان یک امدادگر ساده وارد مجموعه شدم، با گذراندن دوره‌های مختلف و شرکت در عملیات‌های امدادی و عام‌المنفعه در مناطق گوناگون به پای ثابت برنامه‌های هلال‌احمر تبدیل شده و لباس قرمز امداد را از خودم جدا نمی‌کردم. تا ‌سال ٨٠ که با حضور در دوره مربیگری امداد و کمک‌های اولیه به‌عنوان مربی، فصل جدیدی در فعالیت‌های من شروع شد. مدتی هم به‌عنوان جایگزین مسئول امور جوانان سوسنگرد و مربی ورزش جوانان کار کردم. به آموزش علاقه داشتم و بیشتر وقتم را صرف آموزش می‌کردم. پس از آن دوره‌های مختلف تخصصی را نیز در دستور کار گذاشته و از جاده تا پیش بیمارستانی و آوار و... را طی کردم و در تیم واکنش سریع استان عضو شدم. از بین آموزش‌ها همیشه امداد و کمک‌های اولیه را بیشتر از همه دوست داشته‌ام؛ چون به نظر من اصلی‌ترین کار ما همین کمک‌های اولیه و احیاست. همچنین مرا به یاد خاطرات گذشته و مدرسه‌ای که تبدیل به درمانگاه شد، می‌اندازد.
  
به یادماندنی‌ترین خاطره امدادی....

آیه‌ای در قرآن است مبنی بر این‌که «هرکس جان یک نفر را نجات دهد، گویی جان تمامی انسان‌ها را نجات داده است» و من با چشم خودم بارها و بارها این مطلب را دیده‌ام. نزدیک به ایام نوروز در پست امدادی شهدای هویزه بودیم. ساعت حوالی ١٢ شب درحالی‌که طنین سکوت بر همه جا سایه انداخته بود، ناگهان با صدای فریاد چند نفر از جا پریدیم. با فریاد می‌گفتند که «حاجی نباید بمیرد.» خیلی سریع خودمان را به بالین فردی رساندیم که هیچ‌گونه علایم حیاتی نداشت. بچه‌ها دور و برش بر سر زنان گریه می‌کردند و فضا را ناآرام کرده بودند. به‌سرعت دست به کار شده و با احیای قلبی و ریوی حاجی را برگردانده، وضعش را تثبیت کرده و به مرکز درمانی انتقال دادیم. داستان به این شکل بود که حاجی داستان ما از راویان جنگ با جانبازی ٧٠درصد، پس از تعریف خاطره‌ای به یاد دوستان شهیدش افتاده و حالش خراب شده بود که به خیر گذشت. دکتر کشیک می‌گفت اگر خدمات امدادی شما لحظاتی دیرتر به او می‌رسید، شهید می‌شد و دایم از اقدام به‌موقع ما تشکر و تمجید می‌کرد. پس از انتقالش به مقر اردویی هویزه، همه مانند پروانه به دورش حلقه زده و شادی می‌کردیم. از شادی بچه‌ها آن‌قدر خوشحال شده بودم که اشک‌هایم مثل فواره از چشمانم می‌تراوید و هنوز هم از یادآوری آن شب، کامم شیرین می‌شود.
 
 و تلخ‌ترین خاطره....
بدترین خاطره من در هلال‌احمر هنگامی است که به واسطه پایین بودن مدرک تحصیلی‌ام - دیپلم - از رفتن من به یک دوره آموزشی ممانعت می‌شد. این قضیه برایم آن‌قدر سخت بود که هنوز هم به هنگام یادآوری دچار استرس می‌شوم. وقتی می‌گفتند چرا پر از استرسی، می‌گفتم که به خدا من عاشق امدادگری هستم؛ حاضرم از تمام زندگیم دست کشیده و به هلال‌احمر بپیوندم. عاشق دوره‌های آموزشی هستم. همچنین عدم امکانات در عملیات‌ها باعث تلخکامی من می‌شود. به یادم می‌آید زمانی با یک پاترول آمبولانس درگیر حادثه‌ای در مرز چزابه شده بودیم و وقتی مصدوم را تثبیت کردیم، آمبولانس روشن نشد. با کمک مردم پاترول را روشن کرده به راه افتادیم. از تلخند‌های مردم خیلی ناراحت شده بودم. در وسط مسیر چون آمبولانس کمک فنر مناسبی نداشت، باعث رنجش مصدوم شده بود که این خاطره، یکی از تلخ‌ترین خاطرات امدادگری من است.

  وضعیت امداد را چگونه می‌بینید؟
به نسبت گذشته خیلی بهتر شده‌ایم. باید در زمینه همگون‌سازی و به روز کردن آموزش‌ها تلاش‌ها بیشتر و به انتقال دانش عملیاتی اهتمام ویژه‌ای صرف شود. همچنین باید حس اعتماد به نفس را در امدادگران افزایش داد. فکر می‌کنم که جایگاه واقعی امدادگران به درستی شناخته نشده است که باتوجه به فعالیت‌های مطبوعاتی و تبلیغاتی حال حاضر به این مهم دست پیدا خواهیم کرد.
  چه دوره‌هایی را برای آموزش بیشتر پیشنهاد می‌کنید؟
دوره امداد و کمک‌های اولیه. به هر میزان هم در امداد و نجات متخصص باشیم، همه مردم ما را به امداد و کمک‌های اولیه می‌شناسند. پس از رهاسازی و مراحل جست‌وجو و نجات هم نیاز به این مهارت بیشتر از دیگر مهارت‌ها احساس می‌شود و پس از آن اسکان اضطراری و اردوگاه موقت در اولویت هستند.

  از نظر شما یک امدادگر چه مشخصاتی دارد؟

تنها یک صفت است که به نظر من اگر امدادگران نداشته باشند، نباید در این عرصه وارد شوند! امدادگر باید یک شخصیت محکم و مقتدر داشته باشد؛ چرا که با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شود که تحملش سخت است. تصاویری را می‌بیند که دل هر کسی را به درد می‌آورد؛ چه برسد به امدادگر که عاطفی است. دیدن یک نوزاد در آغوش مادر، حادثه‌ای نیست که به راحتی بتوان آن را تحمل و فراموش کرد. دیدن بدن‌های قطعه‌قطعه شده در یک انفجار، برای اکثر افراد قابل تصور نیست و این امدادگران هستند که با قدرت و جسارت تمام وارد حادثه شده و دست به فداکاری‌های جانانه‌ای می‌زنند.

  اگر در پایان حرف خاصی دارید، بفرمایید.
دوست دارم هلال‌احمر را همه مردم بشناسند. مثل زمان ما نباشد که مردم شناخت درستی از جمعیت نداشتند. آرزویم این است که آن‌قدر کار کنیم و جمعیت را به مردم بشناسانیم که خانواده‌ها برای پر کردن اوقات فراغت فرزندانشان به هلال‌احمر رو بیاورند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار