بسم رب الشهدا والصدیقین
آن چه پیش رودارید، متن آخرین پیامک یک «مدافع حرمِ» عراقی به مادرش را به ثبت رسانده که از میان حلقهی محاصره دشمن ارسالشده است. ترجمهی «پیامک» به این قرار است: «مادر! ما توی الرمادی محاصره شدیم و مهماتمون هم تموم شده.اگه بعدِ یه ساعت تماس نگرفتم، منو حلال کن و مواظب سجادم و زینبم باش.» و مادر در جواب پسرش نوشته است: «خدابههمراهت مادر.اونا رو رو چشمام می ذارم.تو نگران نباش. شهادت گوارای وجودت.»
مثنوی «در مقتل عشق» تقدیم به این دلدادۀِ حضرت زهرا سلامالله علیها ، شهیدِ عراقی مدافع حرم که در جبهه الرمادی به شهادت رسید و کودکانش سجاد و زینب .
ما اهلِ ولاییم ز سرمنزلِ تهلیل - ما لشکرِ نوریم، سوارانِ ابابیل
در صبحِ اَزَل، عَهد ِالستی چو بِبَستیم - از رسمِ وفا در دلِ آتش بنشستیم
با فاطمه در کوچۀِ مِحنَت بدویدیم - یکدَم زِ علی دستِ تَوَلا نکشیدیم
زآن دم که لگد زد به دَر آن فاسقِ دَجّال - زآن دَم که شکستند زِ حورِ نَبَوی بال
در پَشتِ دراُفتاد زِ پا قبلۀِ عُشّاق - بر خِرمنِ ما شُعله فِتاد از شَرَرِ داغ
آن ضربتِ سیلی که عدو زَد به رُخِ یاس - آتش زده ما را به اَبَد، خِرمنِ اِحساس
ما زادۀِ نوریم زِ ظُلمت نهراسیم - ما مُنتقِمِ پهلویِ بشکستۀِ یاسیم
آزادهترین کُشتۀِ در مَقتلِ عشقیم - ما شب شکنانِ سَحَرِ سُرخِ دمشقیم
پیمانه فروشِ میِ جانسوزِ وصالیم - سَرگشتۀِ در وادیِ زیبایِ جلالیم
بنموده اَداء ، دِینِ وَلا را به سَرِ دار - ما دل بِگُسَستیم زِ هَر غِیرِ بهجُز یار
باشد زِ وفاداریِ با دلبرِ دلدار -این غرقهبهخون پیکرِ ما بر سَرِ بازار
ما کُشتۀِ اوییم که بر نیزه اذان گفت - با ما سخن از ترکِ سَر و دادنِ جان گفت
ما زندۀِ عشقیم ، وَ رویینتنِ مرگیم - مردانِ شکوهیم، غزلوارۀِ جَنگیم
ما پاره تن و تشنهلب اُفتاده به دَشتیم - بیدست و عصا نیل بلا را بگذشتیم
در بزمِ بلا ،بادهگسارِ میِ دَردیم - ما جلوۀِ آزادگی و معنیِ مَردیم
موجیم که دریایِ عدم را بشکافیم - سی مرغِ روان گشته به سَرمنزلِ قافیم
در مَسلخِ چشمانِ تو ای بر سَرِ نِی مست - ما را سَرِ سَردادن و جانبازی و عشق اَست
با رنج و بلا کرده دِلِ عاشقم عادَت - با فاطمه عَهدَم زِ اَزَل بُود شهادت
ای ترکش و ای تیر بیا در بغلم گیر - ای ساقیِ کوثر بِنَمایم زِ لبت سیر
ای خون تو ببار از سَر و رویِ منِ عاشق - ای سینه مرا سرخ بیا، همچو شقایق
ای ترکش و ای تیر ببارید مرا باز - ای خونِ روان از رگِ من، فاش نَما راز
من کُشتۀِ عشقم که فنا هیچندارم - من فاطمه را عاشِقِ سَر داده به دارم
ای مادرِ غمدیده که خوردی غمِ عشقم - من عاشقِ شوریدۀ بانویِ دمشقم
عهدم زِ اَزَل بود علمداریِ زینب - تا جان بدهم در طلبِ یاریِ زینب
ای داده مرا شیرِ مُحبَّت زِ تَوَّلا - خواندی تو به گوشم غزلِ عشقِ مُعلّا
از عشقِ علی با مَنِ شوریده تو گفتی - در سینه مرا دُرِّ ولایت تو نَهُفتی
ای دیده به راهم که مرا زادۀِ آهی - کردی تو مرا در سفرِ حادثه راهی
این لحظۀِ آخر که گرفتارِ بلایم - خواهم که فدایی شدۀِ فاطمه آیم
خواهم که حلالم کنی ای دیده به راهَم - ای سیر نکرده به جوانی تو نگاهم
خواهم که زِ طفلان بهجاماندۀ نازَم -بر زینبم آن دخترِ دردانۀِ نازم
مادر تو شو ی سایهسَرِ خانه پس از من - خواهم که رَدای پدری را تو کُنی تن
من رفتم و آن را که تو گفتی بنمودم - با عشق علی باب علا را بگشودم
با زینب و سجادِ من از فاطمه دَم زن - یکبار دگر،حادثۀِ عشق رَقَم زن
از کر ب و بلا قصه بگو کودکِ من را - آن پاره تنِ تشنۀِ دُزیده کفن را
تا پا بنهد همچو من او در رَهِ عُشّاق - یکبار ِدگر لاله بروید زِ تَنِ باغ
ظهورانه:
ای سرخترین سینه تو را لاله در این باغ - تا کِی و کجا داغِ ِتو بر سینۀِ عُشّاق
ای صبحِ ظهورش تو کجا جلوهگَر آیی - ای شامِ غریبانِ غَمَش کِی سَحَر آیی
بگرفته دل از درد جدایی و فراقت - ای یوسفِ ما کِی تو کُنی قصدِ عراقت
تا کی و کجا با تو صبوری کنم ای دَرد – ای یوسف گم گشته به این بادیه برگرد
به امید ظهور حضرت یار.....
دوم دیماه 1394- منصور نظری