در فرهنگ و ادبيات فارسي اعتدال با مفهوم ميانه شدن در كميت يا كيفيت تعريف شده است، در لغتنامه دهخدا اعتدال با واژگاني همچون
تساوي،راستي،عدالت،برابري،همواري،تعادل،تعديل،يكساني،ميانه روي در هر چيزي و عدم افراط و تفريط تعريف شده است و در كل اين واژه در ميان مردم واژه اي مثبت و مورد پذيرش و قابل قبول است. در تاريخ سياسي و اجتماعي نوين ايران كه شايد بتوان شروع آن را از انقلاب مشروطه تعريف نمود طيفي از نيروهاي موثر در صدر مشروطه كه در تفكر و عمل به روشهاي محافظه كارانه اعتقاد داشتند در قالب حزب اعتداليون جمع شدند، مشي سياسي اين حزب كه در مقابل اجتماعيون عاميون قرار داشت براساس فعاليت در قالب پارلمان و فعاليت هاي علني مانند ايجاد نظام هاي صنفي و مدني و سياسي بود در حالي اجتماعيون در كنار فعاليت هاي پارلماني و مطبوعاتي و انجمن هاي صنفي به فعاليت هاي فراتر مانند ابزارهايي چون ترور و ضرب و شتم و استفاده از فشاري هاي روحي و جسمي و ايجاد رعب و وحشت را مجاز مي دانستند و در مواردي به آن دست مي زدند.
لذا بعد از مشروطه دو مشي سياسي محافظه كار و راديكاليسم كه منشاء آن همين دو حزب و طرز متفاوت تفكرات آنان بود در مقابل هم شكل گرفتند، البته طي سالهاي متمادي تا حدود نيمه هاي پهلوي دوم و در شرايط تلاطم هاي سياسي ايران آن دوره طيف هايي با تفكر اعتدال و ميانه روي را در قالب محافظه كار و حتي ارتجاعي تعريف مي كردند، شايد بنحو ديگري بتوان گفت اعتدال گرايي گاهي در بسترهاي متلاطم و قطبي اجتماعي ايران توان تبديل به گفتمان غالب را نداشته و معمولا اين مشي به حاشيه رانده شده است و بروز و سقوط يا انسداد اين گفتمان و مشي سياسي بعنوان استراتژي عملكردي بستگي به شرايط اجتماعي كشور داشته است. چنين موردي را در ابتداي انقلاب در دولت بازرگان شاهد بوديم كه مي خواست با مشي اعتدال و ميانه روي اصلاح امور را به پيش ببرد كه بدليل شرايط خاص گذر انقلابي، چنين كاري ميسر نشد و خود مجموعه اعتدال به حاشيه رانده شد و باعث گرديد تا دو دهه فضاي ديگري بر كشورحاكم گردد .
در تجربه دوم خرداد 76 بدليل قطبي شدن جامعه گرچه آقايان خاتمي و ناطق هيچكدام نمادهاي حقيقي جناح چپ يا راست نبودند اما مردم آنها را بعنوان نمادهاي هر دو طيف مورد قضاوت قرار دادند. در اين حركت جديد اجتماعي- سياسي اين تجربه حاصل شد كه در شرايط قطبي شدن انتخابات تاثير بازيگران عرصه سياسي حداقلي است و اين شرايط عمومي اجتماعي - سياسي - فرهنگي - اقتصادي جامعه است كه بيشترين تاثير را بر تصميم نهايي مردم خواهد گذاشت و اين همان شاه كليدي است كه بعدها احمدي نژاد با قطبي نمودن انتخابات از آن به سود خود بهره برد.اما در جريان گذر از سال 76 و طي ساليان گذشته تعداد زيادي از نيروهاي اصلاح طلب شعار عبور از خاتمي را سر دادند و عقيده داشتند مشي و منش خاتمي ناكافي بوده و نتوانست از امكانات پيش روي بدست آمده بنحو مطلوب بنفع جريان اصلاحات بهره برداري نمايد و البته در جناح مقابل هم بعدها اين جريان بوقوع پيوست و ناطق از صحنه رقابت هاي سياسي حذف و بعدها احمدي نژاد هم به چهره اي نه چندان قابل پذيرش تغيير وضعيت داد كه اكنون هم ادامه دارد البته بعدها چه تغييراتي حاصل خواهد شد بايد به انتظار نشست.
با توجه به تجارت گذشته چنانچه بخواهيم در خصوص واژه اعتدال واكاوي نماييم اولين رويداد نزديك اين جريان همان گفتمان سال 80 جريان اصلاحات است كه كليدواژه هايي همچون تسامح و تساهل در ادبيات سياسي وارد شد و البته در همان دوران هم تعدادي از سياسيون بر مشي اعتدال تكيه داشتند تا بتوانند قدري از شكافهاي موجود جناحين را ترميم نمايند. اما اين مشي به نتيجه اي مطلوب نرسيد و در عمل نشان داده شد كه مقام گفتاري و رفتاري اين مشي نمي تواند چالش هاي عميق موجود و تعارضات قطبي پيش آمده را برطرف نمايد و فقط مي تواند در كوتاه مدت موجب التيام بخشي و تسكين موضعي گردد.
اما در خصوص واژه اعتدال بعنوان اصل زير بنايي يا روبناي حركت با توجه به بررسي هاي سوابق نه چندان دور دوره هاي كنوني چند پرسش اساسي مطرح است كه آيا نظريات كنوني اعتدال مي تواند بعنوان مبنا و اصل حركت سياسي امروز ايران باشد؟ يا صرفا بعنوان مشي اشخاص و جريان ها بايد آن را تعريف كرد ، بعبارت ديگر چنانچه بخواهيم اين واژه را اصلي در حركت سياسي معاصر بدانيم شايد لازم باشد تغييراتي بنيادين در ساختار رقابت هاي سياسي و گفتمان هاي موجود حادث گردد تا نيروهاي پياده نظام جريان هاي افراطي اعم از راست و چپ بدان روي آورند. البته ذكر اين نكنه مهم است كه هيچكدام از نيروهاي جناحين اصوالاً افراطگرا نبوده اند بلكه اين شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر جامعه بوده كه طي سنوات اخير آنها را بدين روال سوق داده است.
در تاريخ معاصر ايران نيروهاي افراطي و راديكال زماني سربرآورده اند كه فضا تك قطبي و تحمل شنيدن صداهاي انتقادي و اصلاح طلب و يا مخالف نبوده است، در اوايل انقلاب چنانچه مشي دكتر بهشتي كه گفتماني مبني و غالب بر فعاليتهاي نسبتاً آزاد احزاب،مطبوعات و دانشجويان و ديگر صنوف بود ادامه مي يافت و بدليل بروز جنگ و فضاي نظامي - امنيتي بر كل كشور گسترده نمي شد شايد شاهد بروز بعضي از مشكلات و گره هاي بعد نبوديم. شايد مصداق آن مقاومت در برابر تغيير و اصلاح بعد از برهه سال 76 بود كه ساختارهاي موجود آمادگي تغيير و مهياي پذيرش آن نبودند و بشدت در برابر مشي اصلاحات مقاومت مي نمودند و همين مقاومت بود كه بعدها منجر به حذف نيروهاي اصلاح طلب فعال و منزوي شدن عده اي از آنها و بروز راديكاليسم گرديد و همين راديكاليسم بعدها خود باعث بروز عوارض سنگين تري گرديد و در نهايت هم طرف مقابل مجدد تصميم گردد تعدادي از افراد شاخص را از عرصه هاي عمومي و رسمي سياست كنار بزند و همين كنش و واكنش ها هم در ميان قشرهاي عمومي مردم و در واقع كف خيابان ها پهن گرديد و نتيجه بروز خسارت هاي شديد مادي و معنوي و اجتماعي بود كه گفتن از آنها خارج از اين بحث است.
حال كه در فضاي عمومي جامعه و كشور گفتمان اعتدال راه افتاده و تقريبا مورد پذيرش غاطبه مردم هم مي باشد بايد از رئيس جمهور محترم بعنوان مجري اين مشي پرسيد كه آيا اعتدال مورد نظر حضرتعالي حركت زيربناي امور يا روبنا مي باشد، در واقع رفتاري عمل نمودن به گفتمان اعتدال در واقع فقط عمر آن را محدود به دوران قدرت و فعاليت دولت خواهد نمود ،اين تجربه در دوران اصلاحات هم بدست آمد بدين صورت كه با پايان دولت و مجلس اصلاحات بدليل تجربه كم مجريان و غالباً رفتاري عمل نمودن امور بجاي تغيير ساختارها و زير بنايي عمل نمودن بجاي روبنايي عمل كردن ها بساط كلي آن گفتمان غالب در جامعه برچيده شد و فضاي ديگري بر مردم حاكم گرديد بطوري كه با راي غالب مردم يعني بين سالهاي 84 تا 92 فضا كشور بنحو ديگري ترسيم گرديد و البته مجدد هم بدليل نامطلوب عمل كردن مجريان همين دوران هم مجدد عموم مردم تغيير موضع دادند.
اگر دولت و رئيس جمهور جديد بخواهند و البته بتوانند اعتدال را در راهبردهاي اساسي و ساختارها جاري نمايند و در واقع اعتدال گرايي ساختاري را حاكم و بعدها بعنوان يك جريان مطرح و ثبات بخشند قطعاً كار مفيدي خواهد بود زيرا در صورت عدم موفقيت دولت در دوره جديد چنانچه نيروهاي افراطي از هر جناحي بر امور جاري مسلط گردند براحتي نمي توانند اعتدال هاي ساختاري تثبيت و جاري شده را برچينند و اين همان چيزي است كه منجر به ثبات و خير عمومي مردم در آن خواهد بود، در واقع اصول دموكراسي در دولتهاي پيشرفته همين است و ثبات اعتدال و قانون گرايي محض در امور جاري و دولتي پابرجاست و هر جناحي كه بر امور مسلط گردد نمي تواند ساختار و سيستم برنامه هاي كلان داخلي و خارجي را تغيير دهد ، متاسفانه در دو دهه گذشته بدليل عدم ثبات ساختاري در مشي هاي اعتدالي بر كشور بر مردم هزينه هاي گزافي وارد گرديده است و بارها و بارها بدليل تغغيرات عمده و اساسي آزمون و خطاهاي زيادي بر پا شده و دود آن به چشم مردم رفته است،مسئولين از وظايف اصلي و خطير خود خارج و بيشتر بر مشي سياسي جناحين عمل نموده اند و از كار اصلي خود غافل مانده اند است و اين خود آفت بزرگي است و چه بسيار نيروهاي توانمند كه بدليل قرار گرفتن در مشي هاي سياسي گوناگون از گردونه مديريت كشور حذف گرديده اند.
من ا.. التوفيق................ادامه دارد
در كنار ديگر مباحث مطرح شده گذشته در خصوص جايگاه اعتدال در ميان دو جريان چپ و راست مي توان اذعان كرد كه اعتدال در قالب يك نيرو يا جريان سياسي خود محل بحث و بررسي است، شايد بتوان گفت اعتدال در تعريف عام خود تداوم جريان اصلاح طلبي تاريخ معاصر ايران است (اصلاح طلبي شروع شده در جنبش مشروطيت كه بدنبال بهبود اوضاع جاري بود) يعني شروع آن را از جنبش مشروطيت پيگيري نمود و تا خرداد سال 76 كه به مرحله بلوغ فكري و جرياني تبديل گرديد و توانست بعد از سالها بعنوان يك حركت و جريان مهم و موثر خود را در نظام سياسي كشور تثبيت نمايد. اما بطور خاص اعتدال جريان سياسي نزديك به جناب هاشمي رفسنجاني را در بر مي گيرد زيرا ايشان كوشيد تا در دو مقطع زماني با دو حزب كارگزاران و اعتدال و توسعه جريان خود را سامان دهي نمايد اما بدليل واقعيت هاي جامعه سياسي ايران و آرايش دو قطبي ريشه دار (چپ و راست) بعد از انقلاب هيچكدام از اين دو حزب نتوانستند خود را گسترش و تثبيت نمايند و توفيق چنداني را بدست نياوردند، شخص هاشمي هم با مشي سياسي فراجناحي خود هيچگاه نتوانست توفيق چنداني بدست آورد و فقط در دوره هاي زماني كه با جريان هاي راست و چپ همراهي نمود توانست توفيقاتي را حاصل نمايد كه فرصت پرداختن به مصداق هاي آن نيست. هاشمي هيچگاه با جناههاي راست و چپ مرز بندي مشخصي و قابل تمايزي نداشت ، بطور مثال مي توان گفت محافظه كاران بعد از شكست سنگين سال 76 و متعاقب آن شوراي شهر تهران و مجلس ششم دست به دامان هاشمي شدند، همچنين اصلاح طلبان بعد از حوادث سال 88 و برخوردهاي امنيتي- سياسي بهترين گزينه را هاشمي دانستند كه بدان متوسل شوندو البته توانستند با اين نزديكي تا حدودي از انزواي سياسي خارج و از حاشيه به متن قدرت نزيك تر شوند و حتي صندلي هايي از دولت را تصاحب نمايند كه قبل از پيروزي آن ميسر نبود،جناب روحاني هم در گفتمان و تبلغات خود مرتب از حمايت هاي جناب هاشمي و خاتمي ياد مي كرد كه مي توان اركان موفقيت در انتخابات در اين دو كليد واژه بررسي نمود.
نكته مهم و اساسي كه مي توان آن را بزرگترين فرصت پيش روي جريان اعتدال دانست تا اين جريان بتواند از گفتمان و امور رفتاري خارج و به اعتدال در ساختارهاي اجرايي ببرد (در واقع زير بنايي و ريل گذاري نمايد) و در تعريف ديگر غناي خاص جريان را تثبيت و آن را به يك نهضت فراگير تبديل همين كسب قدرت اجرايي كنوني و استقبال مردمي از اين جريان است، جامعه كنوني بعد از گذر از دوره افراط احمدي نژاديسم با حضور هاشمي هويت جديدي يافت و در واقع اين حضور جواب مثبتي را صادر نمود و اين واكنش مثبت در ميان اقشار جامعه چه در ميان عادي و چه خواص و نخبگان فراگير شد و حتي با رد صلاحيت هاشمي هم اين موج ادامه داشت تا اينكه توانست در قالب يك خواست اجتماعي كانديد مورد وثوق جريان هاشمي و اصلاحات را (اعتدال) را پيروز نمايد البته اين موج هنوز زنده و ادامه دارد و اكنون بستگي دارد كه اتاق هاي فكر جريان اعتدال چگونه بتوانند از اين توان و پتانسيل باالقوه اجتماعي جهت پيشبرد برنامه ها و اهداف خود بهره ببرند.
خلاصه و لپ كلام در خصوص فرصت پيش روي نظريه و جريان اعتدال اين است كه پيش از اين جريان اعتدال در سيماي هاشمي و نيروهاي همراه او خلاصه مي شد ولي بعد از انتخابات رياست جمهوري و انتخاب آقاي روحاني فرصت و بستري مناسب فراهم شده است تا اين گفتمان و جريان عمومي و فراگير كشوري بتواند خود را بازتعريف و اجرا و تثبيت نمايد و اين زماني عملي خواهد شد كه اعتدالگرايان بتوانند از ظرفيت ها و نفوذ دولت و مهم تر اقبال عمومي مردمي در پيشبرد اهداف خود بهره گيرد و اعتدال روبنايي را تبديل به ساختار تبديل نمايد در غير اينصورت اين جريان كم فروغ خواهد گرديد و مجدد جريان دو قطبي قبل روشنتر خواهند گرديد و اين ضعف عدم توفيق قطعاً به جريان اصلاح طلبي هم صدماتي وارد خواهد كرد.