حالا باید عمیقاً نگران آینده خوزستان بود؛ نگرانِ شورشی انتقام جویانه که از حاشیه، برخاسته و متن را در خود ذوب و به پیش می راند.
نگران پرسه زنان خیابان های بالای شهر، توپ جمع کنان بازی...
محمد مالی
«سیّال فوق بحرانی» در «فیزیک» به وضعیتی گفته می شود که «سیالیّت» تحت فشار و دمای خاص از «نقطه بحرانی» بگذرد، و حالا نه در فیزیک که دیگ در هم جوش جامعه خوزستانی در مرحله گزار از نقطه بحرانی یا همان «کریتیکال پوینت» قرار گرفته است.
اُفت یا سقوط مجموعه ای از شاخص های اجتماعی که به کنش های غلط و رفتارهای انحرافی تبدیل شده و از حوزه فردی به عرصه اجتماعی نیز رسیده و از «کنترل» خارج شده، استان را در وضعیتی سیاهچاله ای قرار داده است.
کوه یخ اما سر زده بیرون و تنها کافی است جداره ها آفتاب بگیرند!
بنابراین، دیگ اجتماع خوزی در آستانۀ انفجاری عظیم و شوکی سخت خواهد بود و همان گونه که با اعمال فشار و دمایی فوقِ نقطه بحرانی در فیزیک شاهد پدیداری «نفوذپذیری بالا» و «ویسکوزیته ی پایین» خواهیم بود، در حوزه اجتماعی، «مرحله ایست»، کمترین نتیجه شکاف ایجاد شده و شکست مقاومت دیوارهای تعقل و تدبیر در برابر حرکت سیل آسای معضلات اجتماعی می باشد.
واقعیت این است که در هم شکنیِ اساسیِ محتملِ بافتِ اجتماعی، چنان گزاره ها را محدود و دگردیسی را محقق می سازد که تو گویی اجتماع به هم ریخته و مشوّش، درد زایمان را کشیده، اما با طفلی مرده روبروست.
جنس این اَبَر بحران اجتماعی که پیش روست، از فلزِ ندانم کاری های شش دهه گذشته دولت رانتیر و اقتصادِ صنعت محورِ محض است که حالا چون موجی بلند؛ قد کشیده و بافت ها و ساخت های موجود را تهدید به آشوب و فروپاشی می نماید.
بدیهی است که پیش از نگرانی و خوف از تبعات بحران مذکور ابتدا باید حجم و وسعت آن به خوبی و درستی مورد سنجش قرار گیرد.
در خوزستانِ امروز، 600 هزار نفر حاشیه نشینِ کم برخوردار می زیند.
امروز در خوزستان، 700 هزار نفر بیکار که نیمی از آن ها بیکار متخصص می باشند وجود دارد. و به این رقم سالی 70 هزار نفر را باید افزود.
550 هزار نفر از مردم استان تحت پوشش نهادهای حمایتیِ رسمی هستند.
در خوش بینانه ترین وضعیت، یک میلیون نفر خوزستانی زیر خط فقر زندگی می کنند. یعنی چیزی حدود 20 درصد جمعیت استان.
آمار معتادان خوزستانی که ده درصد آن ها را بانوان تشکیل می دهند به مرز 200 هزار نفر رسیده است. یعنی سهم هر خانوادۀ خوزستانی، یک نفر معتاد است.
خوزستانِ سنتیِ دیروز، امروز به جمع سه استان نخست در کسب آمار بیشترین طلاقِ کشور پیوسته است.
استان در آمار مربوط به زاد و ولد در انتهای جدول استان های کشور قرار دارد.
آمار دردناک مبتلایان به انواع سرطان ها سالانه افزایشی 50 درصدی نشان می دهد و این خبر تلخ حکایت از فراگیری موج سرطان در خوزستان دارد.
نتیجه بسیاری از نظر سنجی ها حاکی از کاهش امید به زندگی و تقلیل سطح همبستگی اجتماعی در استان خوزستان دارد.
همۀ آن چه رفت، سوختِ لازم را برای تحقق یک بحران اجتماعیِ با شمولیّتِ فوق تصور، فراچنگ می آورد. بدون تردید این بحران ها نه در بدنه طبقه متوسطِ شهری که در بستر فرودستانِ خوزستانی تکثیر و بازتولید خواهد شد و این یعنی پیچیده تر و سخت تر شدن نسخه ها و راه حل هایی که معمولاً برای مهار بحران های اجتماعی پیشنهاد می شوند.
و این یعنی افزایش حیرت آور شکاف طبقاتی، تبعیض قومی، منطقه ای و عمیق تر شدن و امتداد این شکاف ها و منازعات تا سطح محلات، طوایف و نگره ها.
حالا باید عمیقاً نگران آینده خوزستان بود؛ نگرانِ شورشی انتقام جویانه که از حاشیه، برخاسته و متن را در خود ذوب و به پیش می راند.
نگران پرسه زنان خیابان های بالای شهر، توپ جمع کنان بازی، تماشاگران و لیدرهای همیشه بازنده، نگران گربه های چاق برخی محلات و گربه های نحیف محلات دیگر که تنها یک پُل، یک رودخانه، یک چراغ قرمز و یک خط راه آهن بین آن ها، صدها فرسنگ فاصله انداخته است.
راستی که زهر حقیقت، تا ریشه می رود و گُر می گیرد و می سوزاند که؛
اگر نمی توانید مدرسه بسازید باید به فکر ساختن زندان های بزرگ و مدرن باشید.
اگر نمی توانید بیمارستان بسازید باید بر وسعت قبرستان های خود بیافزایید.
اگر نمی توانید کارخانه و مراکز تولیدی بسازید باید تعداد قضات و مامورین انتظامی را افزایش دهید.
اگر نمی توانید از انتقال کارون و کرخه و دز جلوگیری کنید باید روستاها و شهرهای خوزستان را به موزه عبرت جهانی از صنعت شهرهای سوخته و قطب های کشاورزی نابود گشته مبدل کنید.
اگر نمی توانید در برابر نابودی اکوسیستم طبیعی و دیرپای خوزستان مانعی بتراشید باید غبار سهمگین و بلوای ریزگردها را پذیرا باشید و نقاب در چهره خاک بگسترانید.
اگر نمی توانید در برابر اشتغال غیر بومی و تعطیلی کارخانجات صنعتی بایستید باید بتوانید تمهیداتی برای فروکش و کنترل اعتراضات اجتماعی و کارگری بیاندیشید.
اگر نمی توانید حداقل های رفاهی را در شهرهای استان تامین نمایید باید آدرس جوانان خوزی را در محلات کلن و قبرس و استامبول بیابید.
اگر نمی توانید بالای سَرِ فرزندان خود باشید، بدانید دشمن پایین پای آن ها تله گذاری کرده است و اگر زبان شما برای عزیزان دلبندتان نمی چرخد گوش دشمن درد دل هایشان را می شنود.
اگر نمی توانید آتشی که نفت و فولاد و نیشکر در جان خوزستان افروخته و خوره این ثروت کثیف، از درون این دیار سر برآورده را مهار کنید، یادتان باشد آتش که گرفت، تر و خشک می سوزاند، یادتان باشد در این دوره و زمانه، سیاوش هم که باشی در برابر آتش جهلِ مردمانت اخگری و توسنی بیش نیستی!
صریح تر لاجرم باید گفت؛ انتخابات هفتم اسفند شاید اما از آخرین فرصت های مغتنمی باشد که پیش روی مردم خوزستان برای صرف فعل «تغییر» قرار گرفته است.
تغییر وضع موجودی که استان را به آستانه بحرانی تمام عیار در حوزه اجتماعی کشانده است. بحرانی که سرنوشت آن را اگر دقیقاً لشگر گرسنگان و بیکاران و ناراضیان از رفاه و خدمات عمومی رقم نزنند تحقیقاً نیرویی دیگر نمی شناسیم که یارای مقابله با چنین طوفان سهمگینی را داشته باشد.
حالا چون همیشۀ این سال ها، در سایه سارِ مردم سالاری دینی و دموکراسی ایرانی، میانه دار تغییر، صندوق های آراست. صندوق هایی که با انتخاب آگاهانه می تواند آب رفته را به جوی بازگرداند و قطار از مسیر خارج گشته را با ریل آشتی دهد، اعتماد خدشه دار عمومی را بازسازی کند و نشاط اجتماعی و امید به آینده را در جامعه خوزستانی بدمد.
به یُمن آرای غیر قومی و هدفمند، خوزستان در مسیر توسعه قرار گیرد و «صفوف اعتراضی» را به «صفوف انتظاری» فروکاهد و این اما در گرو تغییر نگاهی است که منتخبان تازه، در سیاست گزاری های کلانِ ملّی به خوزستان روا می دارند.
منتخبانی که دیگر گرفتار هیجانات احساسی، کیش شخصیتِ تبلیغاتی و تلاش برای کسب منافع شخصی، منطقه ای، قومی و تباری نیستند. به خوزستان بزرگ می اندیشند و دریافته اند وقتی برای «مصرف خارج استان» نعره می کشند و وقتی برای «مصرف داخل استان» زجّه می زنند این عاقله نماینده های استان های دیگر هستند که در فضایی آرام و منطقی و شعورمندانه، منافع استانی خود را در برابر اصحاب قدرت تحصیل می کنند.
حالا باید به این بلوغ رسیده باشیم که وقتی هجده نماینده خوزستانی جامه رقابت می درند، از عهد و پیمان برادری می گذرند و چشم بر عقب ماندگی های خوزستان در می بندند این استان های دارای سه یا پنج نماینده هستند که با حفظ اتحاد و دارا بودن اهداف مشترک و مطابق برنامه های بالادستی در کورس رقابت برای جذب اعتبارات و امکانات قرار می گیرند.
هفتم اسفند، یکی از آخرین فرصت های احیاء خوزستانِ در آستانه کماست.
روزی که باید مرزی میان امروز سیاه و فردای روشن برای خوزستان باشد.
حالا باید غول ها، ژنرال ها و ریش سفیدها را فراخواند و با تزریق خون جوانان خوشفکر و پاک دست و مستعد، ترکیبی چید که بازتاب و نگاه بان فضیلت های خوزی باشد و بماند، خرید و فروش نشود، اسیر توطئه های چرکین چرخه آلوده پیمانکاری و دلالی نشده و در شلوغی صحن، نشکند، نگریزد و گم نشود، تا واپسین نفس بستیزد و به اعتبار نام بلند خوزستان، آرام بنشیند چون کوهی در گوشه ای.
حالا باید به قومیت، به علایق شخصی و منافع گروهی، به هر چه دامن گیر شایسته سالاری است «نه» گفت تا به خوزستان سلام داد... سلامی دوباره.
سپاس از شوشان
اگر نمی توانید بیمارستان بسازید باید بر وسعت قبرستان های خود بیافزایید.
اگر نمی توانید بیمارستان بسازید باید بر وسعت قبرستان های خود بیافزایید.