شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۲۹۸۴۳
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۰:۱۹
در این مجال اندک، امکان پرداختن به زوایای گوناگون مجموعه‌ی شعر «در پیاده‌رو»ی لهراسب زنگنه وجود ندارد

ستاره عرفانی راد 

بحث نقد(به معنای امروزی) در کشور ما عمر چندانی ندارد و در هیچ‌ کدام از دوره‌های پیشین به گستردگی و جدیت امروز به موضوع نقد پرداخته‌ نشده‌است. اما نکته‌ی جالب توجه این‌جا است که برخی از منتقدین ما نقد را با تفسیرهای شخصی خویش یکی دانسته و در نقدهای خویش، دست به ارائه‌ی مطالبی زیبا، مطنطن و در عین حال عاری از یک منطق علمی می‌زنند که دلیل موجه و روشنی نیز برای اثبات ادعای خویش ندارند.

ما برای نقد شعر می‌بایست آن را در چند سطح زبانی، بیانی و خیالی، آوایی، شکل شعری و تکنیک‌های گوناگونی که شاعر شعر خویش را مبتنی بر آن سروده‌است، شیوه‌ی تألیف و ترکیب یا همان کمپوزسیون شعر و چگونگی آغاز و انجام آن، اطناب، ایجاز، میزان و درجه‌ی نوآوری و خلاقیت ویژه‌ی شاعر  و نیز مضمون و محتوای مورد نظر وی، مورد بررسی قرار دهیم. و این گونه است که نقد ما رنگ یک نقد علمی، سازنده، آفریننده و اثرگذار را به خود خواهد گرفت. 

 البته در این مجال اندک، امکان پرداختن به زوایای گوناگون مجموعه‌ی شعر «در پیاده‌رو»ی لهراسب زنگنه وجود ندارد و من به اختصار مواردی را خدمت دوستان عرض خواهم کرد. زبان شعر این مجموعه، زبانی پخته، سخته و منسجم است که براساس دیدگاه شاعر به دنیای اطراف به کارگرفته شده‌است.

آن‌چه مسلم است این است که مخاطبان و هم‌نشینان شاعر و محیطی و فرهنگ خوزستان بر زبان و گزینش واژگانی شاعر تاثیر انکارناپذیری داشته و او را مجبور کرده از کارکردهای زبانی این مردم و منطقه بهره ببرد. روح جنوبی و نیز ایلیاتی حاکم بر کلامش به خوبی نمایان است؛ رایحه‌ی عطرها و عودهای عربی، اندوه‌های مرد فلافل‌فروش، نرده‌های داغ پل سفید و خنکای کارون، شلمچه و کوچه‌های اهواز، تیغ آفتاب دشت عباس، دیوارهای جای ترکش خمپاره، آبادانی که در خردادماه می‌سوزد، سربازی که پشت خاکریزها از تشنگی گاگله می مکد، پازنی که به کوه خواب‌های شاعر را آشفته می‌کند و... همه و همه مصداق عینی این ادعا هستند.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های زبانی شعر زنگنه سادگی واژه‌ها، عبارات و جملات است. او آن‌قدر عمیق می‌نگرد که درکوچه‌پس‌کوچه‌های ذهنش به جست‌وجوی واژه‌ها نمی‌گردد و قصد ندارد با ترکیب‌های بدیع و دیریاب و انتزاعی، هنجار و نطم معمولی ذهن و زبان مخاطبش را دستخوش تغییر کند؛ بلکه به راحتی دم‌دست‌ترین و پیش‌پا افتاده ترین و ساده‌ترین واژه‌ها را برمی‌گزیند و با ایجاد بار عاطفی لازم آن‌ها را در شعر خود جای داده و به خواننده‌اش انتقال می‌دهد.

این واژه‌های ساده اما پربار، در بافت کلی شعر، به راحتی و منسجم و متناسب با اجزای دیگر شعر(وزن، آهنگ، مضمون و فضای محتوایی شعر) به کار رفته‌اند. به برخی از این‌واژه‌ها دقت کنید؛ چوب کبریت، ته سیگار، کولر، خرده‌های عرق، نیمکت شکسته، پاگرد پله، گلدان، قالی، برگ خشکی افتاده بر زمین، یک تکه سنگ سرد، مبل، کاشی، فنجان حتی جرز لای دیوار یا یک تکه اسفنج خیس! شاعر به زیبایی و ظرافتی که ویژه‌ی اوست، به تک تک این واژه‌ها جان داده و با آن‌ها به گفت‌وگو نشسته‌است.

از میان عناصر خیالی می‌توان به انواع تشبیهات و تلمیحات، تناسب و تضاد، نمادپردازی، جناس و استعاره و به ویژه ایجاز اشاره کرد. به قول سیروس شمیسا ایجاز در شعر همواره پسندیده است. ایجاز به شایستگی خودش را درشعر زنگنه نشان داده است. بسیاری از اشعار این دفتر به لحاظ این ایجاز و فشردگی «طرح» به شمار می‌آیند؛ شعرهایی مانند«در پیاده رو، رفتگر، راننده، ماه در امواج، المپیک صلح، نوستالژی و توهم».

به دریاقلی سورانی، شهید اوراق‌فروش، بایسیکل‌ران جنگ/دوچرخه‌های استخوانی شکستند/ تا روز آتش‌بس/اما نشکسته هنوز/رکورد سورانی/در المپیک‌های صلح!(ص15) تناسب زیبایی که بین شهید، استخوان، جنگ وصلح و آتش‌بس ایجاد شده‌است.

در گرگ و میش صبح/رفتگر/حدیث غریبی داشت با خاکروبه‌ها/آن‌سو تَرَک گربه‌ای/ رویای طعم نمک زده‌ی اسکلت ماهی را/به نیش می‌کشید.(ص12) تضاد زیبایی بین کنش و واکنش‌های دو موجود در برابر یک موضوع واحد؛ گربه نماد حرص و بی‌چشم و رویی‌ و رفتگر نماد انسان‌های مظلوم و ستمدیده است.آن‌چه از گذشته تاکنون شاعران را دست به دامان نمادپردازی کرده، شرایط حاکم و تنگناهای سیاسی و اجتماعی است. بسامد واژگان«شب سرد، لبان سرد، هوای سرد سکوت، زمستان، برف، غروب، دریغ و حسرت، آه شکسته در گلو و...»  نماد و نشان سرخوردگی ، ملالت  و انزوایی است که بر کل جامعه و فضای فکری و فرهنگی آن حاکم است. 

تاکسی ایستاده بود/ و کسی خرده‌های عرق را می‌شمرد/ شاید امشب در خانه/ مردی شرمنده شود!(ص13)؛ واج‌آرایی«ش»، جناس زیبای تاکسی و کسی و تشبیه بدیع و تازه‌ی خرده‌های عرق به سکه.

نکته‌ی دیگری که باید به آن اشاره کنیم، استفاده‌ی فراوان و معنادار شاعر از تلمیحات است؛ اشاره به برخی اسطوره‌های ایرانی مانند دریاقلی سورانی(قهرمان واقعی مسئله‌ی شکست حصر آبادان) و نیز اشاره به اسطوره‌های جهانی مانند نلسون ماندلا، یان اسمیت، فیدل کاسترو، ارنستو چه گوارا، زنان هراتی و جزایر کاراییب و ... است و شاعر در این مسیر دست مخاطب خویش را گرفته و به خارج از مرزهای ایران می‌برد.

30 سال حبس برای ماندلا/ او که قهرمان جهان شد/ پیش از این -در دانشگاه- و در جنگل انبوه/ و در زندان.../جام را به بچه‌های کنگو سپرد/ و قلبش را به آفریقا.../ کارگران استادیوم را محاصره کردند/ برای دستمزد/ و ماهواره‌ها گفتند: ماندلا را دیده‌اند در صفوفشان.(ص48)
اما در باب مضامین و عناصر اجتماعی و بینش و جهان بینی شاعر می توان به اختصار به چند مورد مهم اشاره کرد:

1. پرداختن به مسئله‌ی جنگ 8 ساله. نزدیک به ده شعر از این دفتر در رابطه با جنگ و عوارض آن تاکنون، سروده شده است؛ شعرهایی مانند «المپیک صلح، عبور، نخل خانگی، شهید دشت عباس، صلح، حیرانی، هویزه، بالماسکه و...» به شهر من که می‌آیی/آنجا تانک سوخته‌ای هست از دشمن/ که در لوله‌اش/ پرندگانی آشیان دارند.../آنجا گورستانی هست/ که همکلاسی‌هایم در آن خوابیده‌اند/در کلاسی که سکوت درس می‌دهد/اما پوتین‌های خشکیده‌شان در گنجه‌ها موزه داد می‌زنند/حالا به شهر من روزی بیا/ که گنجه‌ها لانه‌ی کبوتران باشند/ و توپ‌ها فقط/ تخم پرنده شلیک کنند.(46)

جنگ تمام شد/ و حالا ایستگاه‌های جهان مردی را/ به یاد می‌آورند/ که یک روز پایش را/ در آخرین ایستگاه صلواتی/ جاگذاشته بود(ص23). این شعر، شعر معروف «مردی که یک پا ندارد» سیمین بهبهانی را به ذهن تداعی می‌کند و نیز کتاب «پایی که جاماند» نوشته‌ی سیدناصر حسینی را.

2. نگاه ویژه‌ی شاعر به مشاغل طبقه‌های پایین دست جامعه و مردم جنوب که غم نان نمی‌گذارد به زوایای گوناگون زندگی بپردازند و با همه‌ی سختکوشی همواره در فقر و نداری به سر می‌برند؛ فلافل‌فروشی که «جهان کوچک خود را در گاری چوبی هل می‌داد و اندوه‌هایش را در فلافل لای نان جا می‌گذاشت»(ص23)، راننده‌ تاکسی که «خرده‌های عرق می‌شمرد»(ص13) تا شرمنده‌ی خانواده‌اش نشود، لبوفروشی که با آب لبوها «گونه‌هایش را گلگون می‌کرد جای سرخ سیلی‌هایی که خورده بود»(ص44) و زنان ماهی فروشی که در سوق عبدالحمید«دیری است عطرهای جوانی را از خاطر برده‌اند» و بوی ماهی می‌دهند... و همه‌ی کسانی که «هراس همیشه‌ی نان» فرصت دوست‌داشتن‌هایشان را می‌کشت!

3. تقابل ذهنی شاعر در دنیای مدرن(عصر اینترنت و الکترونیک و فضاهای مجازی) با گذشته و نوستالژی‌های ایلیاتی. «در کوه به دنیا آمد و در آپارتمانی کوچک مرد»(ص35). «خالوهایت در پناه سنگرها/ به خواب هم نمی‌دیدند/ لپ‌تاپ را.../ نمی‌دانم مال/ در کدام گردنه اتراق می‌کند/ و دلدار من از کدام چشمه می‌نوشد»(ص40) آپارتمان‌نشینی و رویش قارچ‌گونه‌ی آپارتمان‌ها و اندوه و انزوایی که گریبان انسان عصر حاضر را گرفته‌است؛ انسانی که زاده و پرورده‌ی کوه و در و دشت است و اکنون تنها و بی برادر به روزهای دور هم‌نشینی می‌اندیشد. «در این‌جا هم دیگر جان‌های ما/ در آپارتمان‌ها ملولند/ بی برادر و بی دیدار»(ص38). «ناامید می‌شوم آن‌جا /که دیوارها/ از پنجره‌ها آشکارترند!»(ص39) که این شعر فروغ را به خاطر خواننده می‌آورد: سهم من از زندگی/ پنجره‌ای است/ که آویختن پرده‌ای آن را از من می‌گیرد. «سال‌های غیر مجازی/ بی ماهواره و بی اینترنت/ جهان بزرگ بود مثل مردان و زنانش»(ص47)

4. پرداختن به مقوله‌ی عشق.
نکته‌ی پایان این‌که نام شعر بخش مهم و پیشانی شعر است که اگر خوب و مناسب انتخاب شود، می‌تواند کاربرد و اثرگذاری بهتری داشته‌باشد زیرا مضمون و هدف محتوایی شعر را مشخص می‌کند که این نکته در شعر زنگنه به خوبی رعایت شده‌است.
برای ایشان آرزوی بهروزی دارم.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار