جمال درویشیک استاد دانشگاه در مهمانی شامی فردی را دید که در حال خوش و بش کردن با مردم است بیخودی از جوکهای بی مزه می خندد، دائما دستش روی سینه اش است و به این و آن عرض ادب می کند. فردی به او نزدیک شد و چیزی گفت و او دست در جیب کرد چند اسکناس خشک به او داد و اجازه نداد آن فرد دستش را ببوسد در عوض او پیشانی آن فرد نیازمند را بوسید و دستی به سرش کشید .
هرکس وارد اتاق می شد در مقابل تازه وارد تمام قد می ایستاد و با او خیلی گرم احوالپرسی می کرد.
استاد دانشگاه از فردی که کنارش نشسته بود پرسید این آقا کیست؟ پاسخ شنید او نامزد نمایندگی مجلس است انسان خیّر و متواضع و خدمتگزاری است.
استاد دانشگاه پرسید: کارش چیست؟ پاسخ شنید کارمند دولت است قبلا مدتی شهردار بود چند سالی هم بخشدار بود و بعد فرماندار یکی از شهرهای استان شد ولی مدتی است استعغا کرده و دارد برای خودش تبلیغ می کند.
استاد مثل اینکه گم گشته ای را یافته باشد بلند شد و خودش را به کاندیدا رساند.
استاد: سلام علیکم
کاندیدا: علیکم السلام، احوال شما، ارادت دارم، کوچک شما هستم خانواده محترم خوب و خوش و سلامتند؟
استاد دانشگاه: ممنونم. شنیدم انشاء اله قصد کاندیداتوری دارید؟
کاندیدا: بله اگر خدا بخواهد ثبت نام کرده ام تا ببینم خدا چه خواهد . حقیقتاً در این شرایط و این مشکلاتی که مردم با آنها دست به گریبانند آدم نمی تواند بنشیند و فقط تماشا کند این بود که من احساس وظیفه کردم شاید انشاء اله بتوانم در حل مشکلات مردم سهمی داشته باشم.
استاد: انشاء اله . شنیدم شما مدتها شهردار و بخشدار و فرماندار بودید درسته؟
کاندیدا: بله من سالهاست که در خدمت این مردم هستم باور کنید آقای ... ببخشید اسم شریفتون؟
استاد: بیدار دل هستم
کاندیدا: بله آقای بیداردل شما فرزند مرحوم آقای بیدار دل که کارمند سازمان آب و برق بود نیستید؟ همان پسرش که وکیل دادگستری است.
استاد: نه من اهل این شهر نیستم اخیرا به این شهر آمده ام مدرس دانشگاه هستم.
کاندیدا: خوش آمدید اتفاقاً من معتقدم همه جای ایران سرای من است شما اینجا را هم شهر خودتون بدانید اگر افتخار بدید فردا ناهار خدمت شما باشیم بنده منزل
استاد: متشکرم
کاندیدا: شما اساتید دانشگاه گل سر سبد جامعه هستید همه مردم چشم به دهان شما دوخته اند
استاد: نه جانم اینطور هم نیست نفوذ روسای قبایل و طوایف در یک جامعه عشایری از اساتید دانشگاه خیلی بیشتر است.
کاندیدا: خوب البته شما درست می فرمایید منظور من بیشتر قشر تحصیل کرده و دانشجویان بود به هر حال خیلی خوشحال می شوم اگر دعوت حقیر را قبول کنید.
استاد: خواهش می کنم فرصت هست انشاء اله یک وقت دیگر
کاندیدا: به نظر شما چطور می شود آرای دانشگاهیان را جلب کرد: اصلا امکان دارد؟
استاد: بله چرا امکان نداشته باشد اتفاقا شما یکی از شرایط مدنظر قشر دانشجو و دانشگاهیان را دارید
کاندیدا: جدی؟ چه شرطی؟
استاد دانشگاه : اینکه شهردار و بخشدار و فرماندار بودید این خیلی خوبه یک امتیاز است
کاندیدا : حدی ؟ چرا؟
استاد دانشگاه: خوب معلومه چون کسی که این مشاغل را داشته باشد می داند که نباید برای حل مسائل اجتماعی فرمول های ساده ارائه داد مسائل اجتماعی بیشتر پیچیده هستند و در جوامع توسعه نیافته پیچیده تر هم می شوند همین آلودگی هوا را نگاه کنید از علل آلودگی هوا گازهایی است که از دهانه دودکش های کارخانه ها خارج می شود حالا اگر بخواهیم جلو آلودگی هوا را بگیریم باید تولید را کاهش دهیم کاهش تولید یعنی تعطیلی کارخانه ها و تعطیلی درصدی از کارخانه ها یعنی افزایش بیکاری و افزایش بیکاران یعنی افزایش بزه کاری و چه و چه
آنوقت اگر کسی میکروفون را در دست بگیرد و شعار رفع آلودگی را بدهد و هیچ راه حلی هم ارائه نکند این می شود حرف مفت نماینده یا باید برای حل معضلات جامعه طرح داشته باشد یا اگر طرحی ندارد بیخودی شعار ندهد و فشار روی دولت وارد نکند چون دولت برای هر کاری که می کند باید راهکار قانونی داشته باشد.
شما چون پست اجرایی داشته اید حداقل اگر طرحی هم در سرنداری حرف مفت نمی زنی
کاندیدا: درست می فرمایید البته بنده طرح هم دارم بالاخره در این سالها با خم و چم کارها آشنا شده ام
استاد: دیگه بهتر خوب حالا مثلا شما برای حل معضل فساد اداری چه راه حلی دارید؟
کاندیدا که غافلگیر شده بود و انتظار این سوال را نداشت گفت فساد اداری؟ عمداً این سوال پرسید تا فرصت فکر کردن داشته باشد
استاد دانشگاه: بله فساد اداری، رشوه، زیرمیزی، باند بازی، کم کاری، بی حرمتی به ارباب رجوع و ...
کاندیدا: می دونید به نظر من جامعه ما دچار بی اخلاقی شده ...
استاد دانشگاه سخن او را قطع کرد و گفت:
استاد دانشگاه: لطفا موعظه نکنید راه حل بدهید یادتان نرود که شما واعظ نیستید قرار است نماینده شوید و قانون وضع کنید.
کاندیدا که حسابی شرمنده شده بود با صدای بلند خندید و گفت والله چه عرض کنم انشاء الله آنجا که رفتیم حتماً دیگران طرح ارائه می کنند یا دولت لایحه ی دهد اگر دیدم طرح های خوب یا لوایح خوبی هست دفاع می کنم
استاد: لبخند معنی داری زد و گفت: خیلی هم خوب.
کاندیدا گفت: حالا شما نظرتان چیست؟
استاد گفت: من که کاندیدا نیستم.
کاندیدا : ولی شما استاد دانشگاه هستید حتما در این زمینه مطالعاتی داشته اید راستی رشته شما چیست؟
استاد دانشگاه: جامعه شناسی
کاندیدا: خوب همین دیگه پس حتما پاسخ سوال می دانید
استاد: ببینید راه کارها مختلف است آنچه که فعلا به ذهن من می رسد خیر است اول اینکه ما مردم را از مراحل آغازین زندگی یاد بدهیم که سود و ضرر آنها با سود و ضرر دیگران ارتباط دارد یعنی جامعه پذیر بارشان بیاوریم.
دوم اینکه مردم را به حقوق و وظایف خودشان آشنا کنیم و سوم گسترش بخش خصوصی و کوچک کردن دولت است
کاندیدا: با تأکید احسنت.
استاد: شما وقتی می خواهید برای مردم سخنرانی کنید سعی کنید جانب انصاف را رعایت کنید و چیزی را که نسبت به آن آگاهی ندارید بر زبان نیاورید ممکن است در میان مخاطبین شما کسی یا کسانی باشند که تحصیلکرده هستند و بر شما خرده می گیرند.
کاندیدا: چشم استاد واقعا ما کاندیداها شانس آوردیم که مخاطبین ما همه اهل علم و متخصص نیستند والا بیچاره بودیم
استاد: بله درسته واقعا شانس آوردید اما این شانس همیشه نیست چون جامعه در حال پیشرفت است و دیگه شما نمی توانید شکل مار را به جای کلمه مار به آنها قالب کنی به همین دلیل است که در بعضی جوامع اساتید دانشگاه حق دو رأی دارند یک رأی از این جهت که شهروند هستند و یکی به خاطر اینکه استاد دانشگاه هستند چون وزن رأی یک متخصص با رأی یک فرد بیسواد یکی نیست.
کاندیدا : با شوخی جدی ؟ این قانون در کجا اعمال می شود
استاد دانشگاه: انگلستان
کاندیدا: چه جالب
استاد: بله جالب است چون ارزش آراء فقط به کمیت و تعداد آنها نیست بلکه کیفیت آراء مهمتر است
کاندیدا: والله حقیقتش را بخواهی صحبت های امشب من را به شک انداخت بهتر است بروم انصراف بدهم من متوجه شدم که کار نمایندگی آنطور هم که من تصور می کردم ساده نیست
استاد : نخیر این کار را نکنید همین که اینقدر متواضع و عاقل هستید که حرف حق را می پذیرد خودش یک امتیاز دیگری است که در شما هست شما شاید همه شرایط را دارا نباشید ولی انشاء اله شرایط عمومی که تسلیم حق شدن ، آشنایی با پیچیدگی مسائل، تجربه کاری در وزارت کشور و مردم دوستی را دارید انشاء بقیه مسائل هم حل خواهد شد. توکل کنید من هم به شما رأی خواهم داد.
پایان