امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان : برخی از مشاغل هم سخت است و هم جا انداختن آن بین مردم سخت تر . از جمله آن شغل مردشور یا همان غسالی ست که از قضا فیلم های فراوانی در این رابطه ساخته شده که آخرین آن " محیا " ست.
فيلم، داستان جواني به اسم جاويد است كه به دختري به نام محيا علاقهمند ميشود و طبق قواعد و طبيعت تراژديك عشق، مانع بزرگي بر سر راه اين وصلت رخ ميدهد، اما تفاوت محيا در ژانر عاشقانه در همين نقطه رقم ميخورد كه هم كمي عجيب به نظر ميرسد و هم داستان را به سمت و سوي سينماي به اصطلاح معناگرا سوق ميدهد.
جاويد دلباخته يكي از كارمندان بهشتزهرا شده است و شغل اين دختر مردهشويي است، اما مشكل به اينجا ختم نميشود. علاوه بر فاصله طبقاتي و فرهنگي ميان آن دو، محيا خواستگار لات و سمجي دارد كه سالها خاطرخواه اوست و هر كسي را كه به معشوقش نزديك شود با زور و تهديد فراري ميدهد، از سوي ديگر دختر خاله جاويد نيز به وي علاقهمند است و مادر و خواهرش نيز ميكوشند اين علاقه به وصلت تبديل شود.
در واقع كارگردان با مربع عشقياي كه ايجاد ميكند موقعيت پيچيدهتري به گره قصه ميدهد و پيچ و خمهاي داستانش را بيشتر ميكند، اما هيچكدام از اين موانع به اندازه شرطي كه پدر محيا براي جاويد ميگذارد، سخت و عجيب نيست.
شرطي كه با روحيه و شخصيت جاويد در تضاد كامل است: شستن 7 مرده! او كه هميشه از مرده ميترسيد، اينك تنها راهش براي رسيدن به عشق، غلبه بر ترس است و خاصيت عشق اين است كه آدمي را شجاع ميكند و عاشق به واسطه آن پوست مياندازد.
جاويد بايد دقيقا گام در مسيري بگذارد كه هميشه از آن وحشت داشته است، اما حالا ميان عشق و ترس بايد يكي را برگزيند و تجربه نشان داده است كه همواره عشق قدرتي بيش از ترس دارد و عاشقي خود يك تجربه شجاعانه است.
اما این فیلم است و واقعیت در جامعه به گونه ای دیگر رقم می خورد و بین عشق و ترس در این موضوع ، در اکثر مواقع ترس بر عشق چیرگی می یابد و دو نفر را از هم جدا.
انگار باورهاي نادرستي كه برخي مردم درباره غسالان، زندگي خانوادگي شان و ارتباط آنها با ديگران دارند، تمامي ندارد. هنوز هم هستند كساني كه از رفت و آمد با يك غسال و خانواده او مي ترسند. هنوز هم هستند كساني كه خجالت مي كشند بگويند در ميان فاميل و آشنايشان يك زن يا مرد غسال دارند يا كساني كه حضور يك غسال در ميهماني و يا مراسم جشن و شادماني را بدشگون مي دانند. مثل " گزارش راوی " که شغل غسالی دو خواهر را از هم جدا کرده و یکی دیگری را " هیچ " می انگارد...