گفته میشود برخی از آنها در اثنای رقصیدن گریه میکردند و از دیگران کمک میخواستند. برای این پدیده دلایل مختلف زیستی و روانی بسیاری ذکر شده است. گروهی این پدیده را ناشی از مسمومیت غذایی و داغی خون این افراد برمی شمردند.
در سال ١۵١٨در شهر استراسبورگ فرانسه، زنی به نام فرا تروفیا در حال عبور از خیابان بود. او ناگهان در وسط خیابان شروع به رقصیدن میکند، حرکات هیستریک و غیرقابل کنترلی از او سر میزند. او بدون اینکه متوقف شود به رقصیدن خود ادامه میدهد.
پس از چند روز، حدود سی چهل نفر دیگر نیز به او ملحق میشوند و در پایان ماه نزدیک به چهارصد نفر بدون دلیل مشخصی، شروع به رقصیدن میکنند. تعداد زیادی از آنها بر اثر حمله قلبی، خستگی مفرط و ضعف جسمانی ناشی از حرکات تند و شدید رقص کشته میشوند. از این پدیده عجیب به عنوان طاعون رقص ۱۵۱۸یاد میشود؛ این پدیده یکی از معماهای تاریخی نیز به شمار میرود.
این اتفاق باعث شد تا متنفذین شهر در جستجوی راه حلی برای این موضوع باشند تا بتوانند به گونهای آنچه تب رقص میدانستند از بین ببرند. بنابراین، موزیسینها را فراخواندند تا برای این گروه بنوازند، ولی ماجرا پیچیدهتر شد؛ یعنی نه تنها آنها از هوس رقصیدن نیفتادند، بلکه با شدت بیشتری به رقصیدن ادامه دادند و در نهایت جان خود را از دست دادند.
گفته میشود برخی از آنها در اثنای رقصیدن گریه میکردند و از دیگران کمک میخواستند. برای این پدیده دلایل مختلف زیستی و روانی بسیاری ذکر شده است. گروهی این پدیده را ناشی از مسمومیت غذایی و داغی خون این افراد برمی شمردند.
جان والر در کتاب خود به نام وقتی برای رقص، وقتی برای مردن فرضیات مختلفی را ذکر میکند. او در بخشی از کتاب خود این پدیده را یک بیماری روانی دسته جمعی و موجد آن را محرکات ذهنی این افراد عنوان میکند.