امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
آرش قلعه گلاب
همه چيز از اونجا شروع شد كه سي سال پيش ما يه غلطي كرديم و اومديم آمريكا! تو بلبشوي انقلاب و جنگ بود كه ما هم مث خيليهاي ديگه جوگير شده بوديم و فكر مي كرديم در غرب خبريه!
او موقع ها هنوز كتاب "در غرب خبري نيست" اريش ماريا رمارك رو نخونده بودم!همش فكر مي كردم كه تا رسيدم آمريكا ميگن بفرما اي خونه زندگي !يه چند ماهي برا خودت حال كن تا بعد يه كاري هم بهت بديم! البته خب ما هم كه هر كاري نميكرديم! بچه آبودان كه دست به هر كاري نميزنه!
اما تا اومديم بجنبيم، ديديم كه تو يه رستوران تو لسآنجلس داريم ظرف ميشوريم! يه دختر مكزيكي هم گذاشتن ور دستمون، بگي نگي شبيه لولا كاررو! كه با ما ظرف بشوره! نميدونم چي شد كه بعد يک سال بچمون «كاپاتا» به دنيا اومد! البته فکر بد نکنين يه دفعه! يه ماه بعد از اينکه رفتم تو رستوران، مونو لولا عقد کرديم.
اسم كاپاتاي به اي خاطر انتخاب كردم كه زنم خيلي به زاپاتا علاقه داشت و مو هم كه نميتونستوم کلمه ي "کا" ي از سر زبونم وردارم و آبودانه فراموش كنم! تصميم گرفتم كه يه اسم مكزيكي آبوداني براش انتخاب كنم...! الان كه دارم قصمه براتون مينويسم! كاپاتا ۲۸ سالشه و رفته مكزيك به فاميلاي ننش تو مكزيك سر بزنه! يكي از دايياش تو مكزيكو سيتي عينك ريبون ميفروشه! خاله ي كاپاتا هم تو مكزيك تنباكو و زغال ميفروشه كه تو مكزيك بهش ميگن برگ كوكا! خلاصه سرتون درد نيارم،داستان زندگي مو تو آمريكا برا خودش يه رمان واقعي –تخيليه كه تا حالا دو سه بار خواستن از روش فيلم بسازن! يه بار كه خود اسكورسيزي اومده بود لسآنجلس، مونه ديد!
تعريفمه شنيده بود كه از آبودان اومدم! اومد بهم گفت حسون ميخي بدم از رو زندگيت يه فيلم نامه بنويسن!پول خوبي هم گيرت مياد! راسشه بخين!خيلي دلم مي خواس كه جواب رد بش ندم ! ولي دلم نيومد كه زندگيمه مفت مفت بدم اي آمريكاييا فيلمش كنن! بش گفتم عامو مارتين! شرمنده !نمي خوام ناراحتت كنم ولي حقيقتش مي ترسم ننم اي فيلم تو آبودان ببينه و ناراحت بشه ! عامو مارتين
هم گفت! مگه اي فيلما تو آبودانم اكران ميشن ! بش گفتم عامو مارتين قبل از اينكه خودتم فيلم تدوين شدته ببيني! تو آبودان، رفيقم رئوف فيلمته خصوصي براي بچهها اكران مي كنه و تو اميري دست به دست ميگردونه! خلاصه عامو مارتين چشاش يه لحظه واز شد و كِفش بريد ! سرتونه درد نيارم!حالا كه دارم وبلاگمه به روز مي كنم! خيلي دلم هواي آبودانه كرده! هر وقت كه ميرم منهتن پيادهروي ياد پارك شاپور ميافتم! پيش خودم ميگم كاش حالا آبودان بودم و صداي نيهنبون تنمه ميلرزوند! اينجا همش يا صداي گاز ماشينه يا صدار جاز!
قربون آبودانه خودمون برم! دو سه روز ديگه هم كاپاتا و ننش سروكلهشون از مكزيك پيدا ميشه! اي دهن سرويس كاپاتا پسرم عاشقه مکزيکه ! درسته كه بلد نيس آبوداني صحبت كنه!اما مونم تو اي چند سال بيكار ننشستم و چند كلمهاي آبوداني يادش دادم! حالا ديگه هر وقت انگشت شصتمه براش اوكي ميكنم!خودش مي فهمه كه آقاش چقد دوسش داره و ميگه:برزيل آبودانته!