شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۴۷۸۸
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۲
یادداشتی به قلم امید حلالی
مقتدایی بسیار دلبسته به جغرافیای اقلیمی آبادان و ماهشهر و هندیجان تا بوشهر و دوستان خود و نیروهای این دیار بود


امید حلالی: ابتدا بنا بر : "من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق" از زحمات دکتر عبدالحسن مقتدایی در دوره استانداری خوزستان به نوبه خود تشکر می کنم و امیدوارم در همه مراحل زندگی موفق و موید و خاصتا تندرست باشند زیرا متاسفانه در ماه های اخیر ایشان ناراحتی قلبی پیدا کردند که انشاالله خداوند شفا عنایت فرماید.

اما بعد؛
به شخصه مقتدایی را بسیار دوست می دارم بخاطر اینکه انسانی ست که به خاطرات جنوبی خود وفادار است اما اگر الان از من بپرسند که قوی ترین و ضعیف ترین استاندار خوزستان پس از انقلاب چه کسانی هستند ؟ در یک کلمه عرض می کنم : مقتدایی.
قوی ترین استاندار : مهندس مقتدایی در دوره نخست استانداری خوزستان و ضعیف ترین نیز : دکتر مقتدایی در دوره دوم استانداری خود بر خوزستان حتا ضعیف تر از فتح الله معین نجف آبادی که به ورژن 2 معروف شد و مانند برخی نرم افزار های ارتقا یافته که نسخه اول شان بالنده تر از نسخه دومی ست که صدها و هزاران ساعت بر آن کار صورت گرفته باشد تا ارتقا یابد اما با همه زحمات تنزل می یابد.

دکتر مقتدایی ناموفق امروز یا مهندس مقتدایی موفق دیروز در این دوره کار حسابی تنها شده بود. تنها مانده بود یا خودش را تنها کرده بود. سطح کار خودش را به اشتباه بالاتر از خوزستان می دید. غایت او رسیدن به جایگاهی مانند مدیرعاملی شرکت ملی نفت ایران در دولت جدید و پیش از بازنشستگی بود که این سهم به وی داده نشد و در نهایت در تفرق نیروهای سیاسی خوزستان خاصه جناح پیروز در ریاست جمهوری 92 که سنتی با سابقه است استانداری خوزستان به وی رسید. اما این مقتدایی آن مقتدایی با انگیزه سابقی نبود  که می شناختیم. بی انگیزه بود زیرا اشباع بود از همه چیز از سمت. از تحصیلات. از سفرهای خارجه. از حقوق و درآمد خوب و .... 

خود را بزرگ تر از استانداری خوزستان می دید. رابطه اش با بخش غالب اصلاح طلبان غیر از خط امامی ها خوب نبود. با اصول گرایان نیز رابطه محترمانه داشت اما سر و سنگین رفتار می کرد تا مورد انتقاد اصلاحات قرار نگیرد. به شدت نحله گرا و رفیق محور بود و نیروی جوان یا تازه ای را در ارتباطات خود جذب نکرد و به حلقه مدیرانی که در دوره اول استانداری با او کار کرده بودند وفادار ماند. 

عصبی بود. بیش از اندازه خود را باور داشت. نمی خواست قبول کند خوزستان پوست انداخته و رویش و ریزش نیروی انسانی داشته است. مقتدایی را دوست داشتم به دلیل همین نوستالوژیک بودنش. نوستالوژی او  را به این سو سوق داد که لشکری از مدیران قدیمی خوزستان و بازنشسته ها را اطراف خود بیاراید و نوستالوژی در عین اینکه زیباست دردآور است. شاید او برداشت اشتباهی از وفاداری به پیرامونیان خود داشت

اخیرا بین من و جمال درویش سرپرست یا مدیر روابط عمومی استانداری که جزو حلقه درجه اول استاندار مقتدایی ست جر و بحثی جدی درباره کارکرد رسانه انجام شد. به او گفتم رسانه از حالت ابواب جمعی قدرت و دستگاه های اجرایی خارج شده و با سوت قدرتمندان به خط نمی شوند که حاصل سال ها رشد مداوم رسانه است.

او مرا به جلسه ای با پیامک شخصی دعوت کرد اما وقتی در انتهای جلسه خواستم حبت کنم تذکر داد که صحبت ها کوتاه و یک دقیقه ای باشد لذا اول به وی این دوست قدیمی تذکر جدی دادم و در باب جایگاه رسانه  ضرورت شناخت و برنامه ریزی بر اساس آن نصیحتش کردم. به قصد نوشتن مطلبی تند و تیز به دفتر کارم آمدم. در نقد دوستان قدیمی مقتدایی عزیز و درویش محترم و رویکردهای پر ایرادشان نوشتم برای شوشان. لیکن دندان روی جگر گذاشتم و مطلب را برای معاون درویش خصوصی فرستادم و نه کس دیگر ...

جمعه همان هفته فاتحه ابا الزوجه مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آ سید محسن شفیعی بود. درویش را در مسجد دیدم و سلام و علیکی. در مسجد فاتحه دادم. مهندس یا دکتر مقتدایی نیز به مسجد آمد. مانند غالب مراسمات گذشته خیلی مردمی آند و بدون کت. وسط جمعیت نشست و نه در بالا. پس از مجلس سر نبش 15 با دکتر شبیب جویجری ایستاده بودیم به تحلیل و گمانه زنی. جمعه قبل از انتخابات بود یعنی احتمالن 1 اردی بهشت. دکتر مقتدایی نیز آمد و سلام و علیکی و گپ و گفتی کوتاه. نیم ساعتی گذشته بود که خداحافظی گرفتیم برای برگشتن که در پیاده  رو مجددا به استاندار و جناب درویش برخوردم. مقتدایی دوست داشتنی مجددا خوش و بش کرد که لحنی مابین دلجویی یا گله گزاری داشت و جمع این دو از آن کلام های خاص خود ایشان. مجدد سفارش جناب درویش را کرد که ایشان دوست بازنشسته قدیمی شماست که ارجاعی بود احتمالن به همان نقدی که به روابط و رویکردهای این دوره استانداری زده بودم و در خصوصی یکی از عزیزان معاون آقای درویش فرستاده بودم.

استاندار نه سوار خودروی پلاک اروند که سوار خودروی سمند پلاک ملی شد و در حالی که بدون نحافظ و راننده خود ماشین را هدایت می کرد با خنده و خوشرویی و تعارف رفت.
پیش خود تعجب کرده بودم از استنتاج اینکه چرا نقد به رویکرد در این دستگاه نقد به اشخاص تلقی می گردد و چرا استانداری با تجربه باید مطالب و موضوعات اساسی را به موافقت یا مخالفت با یک فرد تقلیل دهد؟ چرا که نقد ما به جناب درویش نقد به شخصیت وی تبود و نقد به ارتباط و تلقی و نگاه او به حوزه کاریش بود یا نقد ما به شخص استاندار نیست و نقد به رویکردهای مدیریتی اوست.
مقتدایی در این دوره بی باور به رویش ها و ریزش ها که در آن یادداشت منتقدانه به جناب درویش نوشته بودم. حسابی تنها مانده بود و بی حامی. عصبی و غمگین و بی هم افزایی با سایر اضلاع و ارکان قدرت حتا با افکار عمومی.

علیرغم اینکه همین افکار عمومی به حمایت از او در مناقشه با وزارتین بهداشت و صنعت وارد شده بودند. مقتدایی بسیار دلبسته به جغرافیای اقلیمی آبادان و ماهشهر و هندیجان تا بوشهر و دوستان خود و نیروهای این دیار بود  حاضر نبود دیگران را از باب جغرافیا یا قومیت یا سلیقه سیاسی آنگونه که شایسته است ببیند و باور کند که این التزام و تعهد وی به جغرافیا و رفقای قدیمی در گام آخر انتصاب معاون سابق و همشهری اش جمشید منیر زاده به سمت مدیرعاملی قطارشهری اهواز بدون یک روز سابقه مرتبط باز هم بروز کرد در حالی که مترو نه پدیده ای سیاسی ست نه تعلق قومی و جناحی و تعلق شهری بر می دارد و آن قدر اهمیت دارد به لحاظ زیرساختی به طوری که اگر امروز این تاسیسات عظیم را از تهران و کرج بگیری به جرات می توان گفت که امورات مرکز کشور به سمت اختلال می رود چرا که در کنار بزرگراه ها و شریان های شهری شاکله رفت و آمد در پایتختند و در صورت نبود ترافیک مرکز اداری کشور را به طور کامل قفل می کند. حال چگونه جناب استاندار یک مسوول ستادی سابق خود را بدون تجربه مرتبط و بر اساس تعلقات پیشینی به چنین مسوولیت مهمی در اهواز می گمارد خود باعث بسی ابهام و احتمالن باز هم ناشی از همان تقلیل مفاهیم است.

مشکل ریشه ای همه اتفاقات ناخوشایند آن بود که وی یک تنه می خواست استان را اداره کند بدون لحاظ و درک حضور دیگرانی که در استان وزنی و نظری دارند.
ضمن آنکه به شخصه به شدت علاقمند بودم که تجربه دوم استانداری مقتدایی موفق از آب درآید لیکن متاسفانه اینگونه نشد و تک محوری ها کار دست خوزستان داد. فرصتی زایل شد و نتایج کمی گرفته شد و انرژی و وقت زیادی هدر رفت و تلف شد.

امیدوارم و آرزو می کنم که دوره آتی مدیریت خوزستان به دور از خودرایی و تعلق صرف جغرافیایی و قومی و سلیقه ای و حلقه ای باشد و شرایطی فراهم شود که همه گروه های فعال و صاحبنظر و تاثیر بتوانند با تشریک مساعی و اهتمام جمعی کار فرو مانده خوزستان زخمی و پریشان احوال را به جلو ببرند.

چنین باد
انشاالله
باقی بقای تان


comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۵
comment
comment
محمدرضا حامد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۲
comment
0
3
comment تحلیل بسیار جامع و کاملی از سوی آقای حلالی بود فقط انتظار از ایشان این است که تحلیل های بیشتری در سایت شوشان از این بزرگوار انتشار یابد .
comment
صادق
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۰ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۵
comment
0
0
comment چه تحلیلی ! ؟ اینکه داستان سرایی بود. تحلیل علمی باید بر اساس شاخصها باشد.
comment
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۲/۲۶
comment
0
1
comment جنای دکتر عزیز
افسون و حسرت نارد
حضرتعالی چوب اقایانی که مدیر کل حوزه استاندار بودند . روابط عمومی بودند رو خوردید
در واقع از دفتر خودتان نشات گرفته
شما شاید واقف باشید یا نیابشید منتهی هرگز اجازه ملاقات با شما رو نمیداند
از معاونین گرفته تا مدیران کل و نیروهای ستادی
این هم اعتمادی بود که شما به اقایون داشتید
پاسخ ها
comment
شهبازی حبیب
| Iran, Islamic Republic of |
۰۱:۲۸ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
comment
comment بنده هم ایراد را از اطرافیان نا لایق ایشان در دفترشان میدانم.
comment
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
comment
0
0
comment من اهل تهران هستم ولی بدلیل دست پاکی یکی از دوستداران او هستم.وقتی که دیدم بخاطر نیاز مالی در دوره خاتمی با منصب نفتی به کانادا رفت و3 سال در آنجا اقامت گزید تا به خاطر حق ماموریتی که دریافت می کند سروسامانی به زندگیش بدهد.ایشان را با کسانی مقایسه می کنم که در دو دوره نمایندگی چقدر اندوخته داشتند که دیگر نیازی به کار کردن نداشتند ولی ایشان هنوز بدهکار انتشار هفته نامه اروند بودند!اما عشق ایشان به سرزمین زادگاهش ایشان را به خوزستان کشاندتا در سرزمین گرم وتفتیده خوزستان شاید که منشا خیری باشند اما امان از سیاست.....ارادتمند همیشگی شما حبیب شهبازی.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار