شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۵۸۴
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۲

شوشان / عبدالرحیم سوارنژاد

دوران شیرین نوجوانی هر کس که در شوشتر و گتوند سکونت داشت سرشار از خاطره های رودخانه ای ست من هم از همین قبیله ام، بچه که بودم وقتی هوای شنا در رودخانه پیدا می کردم ،میانه گرمای ظهر را برمی گزیدم یعنی اوقاتی که اهل خانه در شوادون(سرداب) به خواب قیلوله فرو رفته بودند و مانع نمی شدند و دور از چشم آنان آرام از زیر ساباتها عبور می نمودم و خود را به کنار رودخانه می رساندم و تن به آب می سپردم و چشم به پهنه رود !

وقتی برمی گشتم مادر بر سجاده نشسته بود و تسبیح می انداخت و گریه می کرد و تا نگاهش بر در می افتاد و مرا می دید نفس راحتی می کشید و می گفت: چرا به رودخانه رفتی ؟ نمی ترسی غرق شوی و آب تورا ببرد؟ در جوابش می گفتم که پسر بزرگای محله هستند و مواظبند!او با لبخند خواهش می کرد که تکرار نکنم اما روزهای بعد هم چنین می شد زیرا تن سپردن به زلالی رود و نشستن با تن خیس بر روی تخته سنگهای درون آن دنیایی داشت پر از لذت و مروری بود برای اینکه یادبگیریم زلال باشیم و مرد تا مردانگی پیشه کنیم برای نجات غریق ! و امواج را درنوردیم تا در موج بازی ها راه رستگاری را دریابیم و اسیرشان نشویم. حالا که پدر شده ام ،از بچه ام می خواهم تا برای خرید از سوپر مارکت راه میان بر را انتخاب کند و از درون رودخانه عبور کند فقط مواظب باشد پاچه های شلوارش خیس نشود ! او حذر می کند و ترجیح می دهد تا راه دورتر و مسافت بیشتر را برگزیند و از راه رودخانه عبور ننماید ! می گوید بوی نامطبوع و آزار دهنده اذیت می کند و سگهای ولگرد ی که در کنار آب اتراق کرده اند خود را تکان می دهند و لباس ما نجس می شود و او را مختار می گذارم تا راهش را خود انتخاب کند که می دانم همه جا بازار است و سوداگری پیشه عمومی ،فارغ از حجره نشینی و راسته های اصناف! می خواهم بگریم اما وجود فرزندم مانع می شود باید خویشتن دار باشم فقط آهی می کشم و دوباره به یاد می آورم نشستن در چمنزارهای کنار رود روی تیوپ های لاستیکی پربادی که جای قایق بودندو با آنها شناگران مبتدی را آموزش می دادیم و گاهی زمزمه دوبیتی های باباطاهر را یا فایز خوانی با صدای بلند همراه جماعتی که در گرمای سوزان تابستان دل به کارون سپرده بودند وپس ازشنیدن طنین خوش آهنگ جریان آب ،در سایه غروب ترانه های محلی را می خواندند! فقط دوست دارم کسی مرثیه ای بخواند و بر یتیمی رود گریه کنم و در جایی که چمنزارش خشکیده است بر روی غبارهای فرونشسته از آسمان دیارم بنشینم و نفرین کنم .

و در همین خیال که به هق هقم انداخته بود رسانه را دیدم که کارون را در پایتخت جاری ساخت و سرود می خواندند و هلهله کنان افتخار می کردند وبا چه لذتی دستها را برهم می کوبیدند و از عشق به وطن می گفتند! و بازهم می خندیدند و من که عشق به وطن را در هشت سال پرتلاطم و سرشار از معنویت نشان داده ام و سمفونی های بسیاری از صدای توپ و خمپاره ها را شنیده ام گریه می کردم و مبهوت ، ویو لونهایی که از کاخ ها به در آورده بودند در رویت چشمانی قرار گرفته بود که از زلالی هیچ نمی دانستند! اما دلم شکسته تر بیشترشد از اینکه در میان چشمان نظاره گر آلاتی که جشن توقف کارون را البته با نام تقدیر و تکریم می نواختند چشمانی را دیدم که خود از بچه های شناگر کارون بودند و تن به آن زلالی شستند و فداکاری پاکترین برادران خویش را در کنار کارون بارها به تماشا نشسته بودند.

وضویشان را برای نماز با کارون گرفتند و بیش از همه قداست این آب را می دانستند ! و متعجبم !!چرا برای جاری شدنش در پایتخت کف می زدند؟ وآسودگی خیال رود را در جریان بسترش مشوش نمودند ؟ او که فرزند همین کارون بود چرا تعیین تکلیف خود را از مجری غمواره که نامش سمفونی بود می پرسید؟!

آری سمفونی اجرا گردید و سالار عقیلی برای بینندگان رسانه ملی اولین شعر دوران کودکی اش را که یاد گرفته بود بازهم خواند و من نیز تاب تکرار ترانه های کودکی ام را ندارم یعنی ازمن نمی پرسند! تا با خوزستانیها اشک بریزم دردرون تالار و حدتی که ساخته ایم و در درونش به جای صندلی های لوکس پراز فریاد است و با سمفونی اشک و فریاد ،خلیج سرافراز همیشه فارس را پاسداری خواهیم کرد ،می دانم هر جشنی که در مرکز برپا شود سوگواره ای برای دیار من است !! و نیز می دانم سردار ما هم در تالار وحدت آنان به سوگ نشست و گتوند رابا روستاهای بختیاری نشین تشنه اش در کنار آب در نظر داشت اما رسم بختیاری ها چنین است که سوگمندان ،قدم به جشنها نمی گذارند تا اکابرو سنتهای دیار خویش را تکریم نمایند.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار