عباس حیصمی
بهدنبال رای مردم در انتخابات ریاست جمهوری 92، مجلس و خبرگان در اسفند 94 و به بهانه سالگشت انتخابات ریاست جمهوری خرداد76، فضای بحث و تحلیل پیرامون این موضوع که «دوقطبی موجود در جامعه ما در انتخابات از چه نوعی است؟» خود را نشان میدهد.
برخی تحلیلگران که اغلب رخدادهای جامعه را از روزنه سیاسی با راهبرد جریانمحوری تحلیل و تفسیر میکنند، براین باورند که همه دوقطبیهای انتخاباتی و از جمله انتخابات دوسال اخیر، سیاسیاند و صفبندیهای مردم حاصل یارگیری جریانات سیاسی است.
لذا بر این اساس در نتیجه مردم در انتخابات اخیر نیز جریان سیاسی اصلاحطلبی را در مقابل جریان اصولگرایی برگزیدند و حاصل آن پیروزی مطلق در ریاست جمهوری و موفقیت نسبی در انتخابات مجلسین (بهدلیل فشارهایی که در موضوع بررسی صلاحیتها بهوجود آمد) بود.
هر چند هیچگاه نمیتوان نقش اثرگذار جریانات سیاسی، نخبگان و فعالان سیاسی را در جهتدهی جامعه نادیده گرفت یا منکر شد، اما واقعیت این است که در صورتی که به رخدادها فقط از منظر سیاسی ننگریم وهمزمان ازروزنه جامعهشناختی به تحلیل آنها بپردازیم، درخواهیم یافت که واقعیات دیگری پررنگتر از جریانات سیاسی و حتی بهعنوان زیرساخت در لایههای اجتماعی ما، مانند باورهای دینی، رفتارهای عرفی و سنتی، هنجارهای فرهنگی، ردههای سنی و جنسی غالب جامعه، سطح دانش عمومی، کارکرد دستگاههای دولتی، رفتار رسانهای یا به عبارتی «انحصار اطلاعات» محدودیتهای امنیتی و بسیاری عوامل دیگر در صفبندی مردم موثرند و برآیند آنها به صورت رای و اراده تغییر در پای صندوقهای رای جلوهگری میکند.
این بحث از آنجا ضروری و لازم است که اگرجریانات سیاسی درون نظام، تفسیر واقعی و درستی از جایگاه و میزان تاثیرگذاری وعمق نفوذ حقیقی خود در جامعه نداشته باشند و بهدنبال جداسازی و مصادره رخدادهای موفق و موردپسند مردم به نام خود و بدان دل خوش کرده باشند، یقینا راه افول را انتخاب میکنند.صفبندی مطلق سیاسی نداشتند؛ بهویژه زیرساخت انتخابات ریاست جمهوری در خرداد92 و حتی خرداد76 با دو انتخاب دیگر، یعنی انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، کاملا متفاوت است. به عبارتی دیگر دوقطبی غالب در انتخابات ریاست جمهوری از نوع اجتماعی و در انتخابات مجلس از نوع سیاسی است.
حیات سیاسی جریان موسوم به اصلاحطلبی، هر چند مبتنی بر دستهبندی سیاسی سنتی موسوم به چپ و یا خط امام بوده ، اما با ساختار و شعارهای جدید، منحصر به بعد از دوم خرداد76 است و با تابلوی اصلاحطلبی وجود خارجی نداشته و نقشی در انتخابات ریاست جمهوری سال76 نداشته است. واز سوی دیگردر8سال ریاست جمهوری احمدینژاد و بهویژه درطول دولت دهم، بنا بهدلایی که آن دولت ایجاد کرده بود و محدودیتهای فعالان اثرگذار جریان اصلاحطلبی، این جناح با لحاظ مصالح ملی، تقریبا به حالت تعطیل درآمده و فعالیت تشکیلاتی و ساختاری نداشته است.
در این میان اصولگرایان یکهتاز میدان سیاست بودند. اگر صفبندی مردم در این دوانتخابات ریاست جمهوری سیاسی بوده ، قاعدتا نباید جریان اصلاحطلبی پیروز انتخابات میبود و همچنان قدرت در درست جناح اصولگرا باقی میماند! اما نتایج حاصل در انتخابات ریاست جمهوری چیز دیگری بود؛ نتایجی که همه تحلیلگران را، بهویژه درخرداد76، متحیر کرد.
بنابر این در تحلیل این رخدادها باید بهدنبال حقایق دیگری، بهجز دستهبندیهای سیاسی و ضعف یا قوت ساختارهای تشکیلاتی گشت، امری که میتوان آن را «کنشگری اجتماعی وتحلیل عملکردی و ارزیابی کارآمدی» نامید. مردم هم به جهت تربیت دینی و نگرش اجتماعی مبتنی براخلاق وعادات شرقی وهم به جهت تاریخ و سنتها ورفتارهای عرفی، عدالتخواه و اخلاقمدار و جامعهنگرند.لذا ساختار اجتماعی بیش از سایر مولفهها در کنشگری آنها موثر است.
مردم ایران عمدتا رفتار و عملکرد مدیران را در بوته نقد میگذارند و بر این اساس تصمیمسازی میکنند، به گونهای که در سال 92 در اعتراض به کارکرد ناصواب دولت وقت و به قصد برونرفت از کجرویها پای صندوق رفتند و اراده خود را برای تغییر در آنجا تحقق بخشیدند.در انتخابات ریاست جمهوری92 کاندیدای دو جناح اصلاحطلبی و اصولگرایی افراد دیگری بودند.
در آن زمان دکتر عارف در واپسین روزهای رقابت با اتخاذ رویکرد تعقلی و اخلاق محور شرایط را برای پیروزی نامزدی که بیشترین فاصله را با دولت قبل داشت، یعنی دکتر حسن روحانی، فراهم کرد، اما آقای روحانی تا به امروز هیچگاه خود را متعلق به جریان سیاسی اصلاحطلبی ندانسته و نمیداند و گفتمان ایشان، که خردگرایی و امید به حل وفصل معضلات و خروج مردم و کشوراز بنبستهای سیاسی و رکود اقتصادی و تورم فزاینده و خطرات جدی تهدید و جنگ خارجی و...بود، مورد پذیرش مردم قرار گرفت.
از سوی دیگر جناح سیاسی حاکم نیز بهدلیل قرار دادن همه تخممرغهای خود در سبد «احمدینژاد» و دفاع از او و شراکت دراین عملکرد، مورد اعتراض مردم قرار گرفت وشکست خورد. بنابراین صفبندی مردم در این دو انتخاب از نوع کنشگری کارآمدی و ارزیابی عملکردی مسئولان بوده است، ولی بار کنشگری سیاسی در انتخابات مجلس مشهودتر است.البته این به مفهوم غیرسیاسی بودن مردم نیست.
ولی واقعیت این است که در یک مقایسه ساده تاثیرپذیری مردم در انتخابات دهه اول با دهه چهارم انقلاب، به سادگی در مییابیم که منحنی تاثیرپذیری مردم از تئوریهای سیاسی سیر نزولی داشته و اکنون مردم بهدنبال شاخصهای رشد و توسعه و رفاه عمومی و امنیت وآسایش وعقب نیفتادن از حرکت پر شتاب جهانی هستند.به گونه ای که حتی شعار سیاسیون در انتخابات اخیر از این جنس بوده است. پس امروزمردم در عین حالی که سیاسیاند، اما کمالطلب و خواهان دفع ضررند .
صد البته با پیروزی گفتمان نامزد اصلاحات در انتخابات 76 که تغییر وتوسعه، شعار وی بود، این جناح بهصورت جریان غالب سیاسی جامعه درآمد و پیروزقطعی رقابت انتخاباتی مجالس شورای اسلامی بعد از آن تاریخ شد.
اکنون نیز بعد از پیروزی انتخابات ریاست جمهوری در خرداد 92 که با صفبندی عملکردی جامعه محقق شد، جریان سیاسی اصلاحطلبی در تلفیق با گفتمان خردگرایی وتدبیر و امید، توانست در انتخابات مجالس بعدی پیروزی نسبی کسب کند.اما با نگاه به تفاوت دولت 76 و دولت 92 درمییابیم که در سال 76 توسعه سیاسی در راس برنامههای رئیس جمهوری بود و بر همین اساس جریان سیاسی قدرتمندی به نام اصلاحات توانست از پشتوانه سیاسی خوبی برخوردارشود و عقبه سیاسی خوبی برای دولت وقت ایجاد کند.
اما دولت روحانی با خودداری از انتساب به یک جریان سیاسی و مشی عملگرایی و تکنوکراتی، از عقبه سیاسی قوی برخوردار نیست. به عبارتی دیگر فاقد ساختار سیاسی مشخصی است که پشتیبان و توجیهگر اقدامات دولت باشد و دولت به ناچار خود راساً پاسخگوی انتقادات و ایرادات وارده به عملکرد خویش است.
این خلاء و اشکال بزرگی است. دقیقا به همین دلیل است که رقیب مغلوب انتخابات، در کمین عملکرد دولت نشسته و همواره بهدنبال کوچکترین خطایی است تا مستقیما و با بزرگنمایی، دولت را هدف قرار دهد و به نوعی بین مردم و دولت شکاف ایجاد کند. بنابراین لازم است دولت سریعا این خلا را ترمیم کند و با اتخاذ مواضع شفاف وضعیت سیاسی خود رامعلوم کرده و از حرکت کردن درسایه و در فضای ابری اجتناب کند تا از پشتوانه سیاسی لازم برخوردار شود و بخشی از هزینه را جریانات سیاسی همسو متقبل شوند.