شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۴۲۷۲۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۴
پايان انتظار سيد خلف موسوي پس از ٤١ سال:
در سال ٥٢ به ابتدايي رفتم و در خدمت استاد مختاري شاگردي كردم، همان سال ها بود كه پدرم را به دليل بيماري از دست دادم....



ابراهيم دوستي

دوستي، سرد و گرم چشيده روزگار مي گفت، هر آدمي حكايتي دارد و ماجرايي... كافي است گوش شنيدن و كاسه صبر لبريزي براي گفتن باشد!

عكس ها اما در اين ميانه خود، يك برش به حافظه سپرده شده ، محسوب مي شوند، هر سكانس در متن خود گوياي يك رخداد عظيم انساني است، مي بايست تار و پود به هم در تنيده عكس را شكافت و در سفري به عمق ناگزير زمان، گوهر حقيقت را به آغوش كشيد.

حالا اين همه، بخش هايي از پازل يك داستان چهل و يك ساله هستند به روايت مردي كه اين روزها شهردار اهواز است و در پشت سر، حضور در شوراي مديريت جهاد، فرمانداري در چندين شهر مهم استان نظير شادگان، شوشتر، دزفول و آبادان، و مديركلي صنعت و معدن و تجارت و همچنين اداره كار استان را اندوخته و در يك جمله در همه فصول سياسي استان دست كم در چهار دهه گذشته حضوري مستمر و موثر داشته است. علي بخش مختاري اما عقيده و باوري ديگر دارد.

من از همان روز اولي كه سيد خلف را ديدم، مي دانستم كه در آينده امكان رشد و پيشرفت زيادي خواهد داشت و از دايره روستا و شهر خودش بيرون مي زند. به اينجا كه مي رسد با تعجب مي پرسم، آخر چطور ممكن است اين پيش بيني آن هم در سال ٥٤ و در يكي از روستاهاي جنوبي بستان؟

نگاه مهربانانه خود را به چشمانم مي دوزد و با غروري سرمستانه مي گويد؛ من شاگرد و دسترنج استاد محمد بهمن بيگي بودم كه در سال ٥١ و در شانزدهمين دوره آموزشي دانشسرا، فارغ التحصيل شدم و براي آموزش و تدريس به بستان اعزام شدم.

... كمي جابه جا شدم، روبروي خود يكي از شاگردان پدر آموزش عشاير كشور را مي ديدم، شاگرد استاد بهمن بيگي، هم او كه كوه ها را براي آموزش جوانان وطن و رهانيدن آن ها از قافله جهل جا به جا مي كرد. معلم بزرگ ايل و بنيانگذار تعليم عشاير و روستاييان. به ياد خاطره اي افتادم كه در مراسم بزرگداشت استاد بهمن بيگي شنيده و خوانده بودم.


در اين مراسم، جهانگیر شهبازی، معاون بهمن بیگی روی سن رفته و به ذکر خاطراتی از وی پرداخت. وی یکی از خاطرات را این گونه تعریف کرد: در همان سال های پیش از انقلاب اسلامی، یک بار همسر شاه به میان عشایر آمد و به بازدید از چادرها پرداخت. از محل آموزش ما هم دیدن کرد. بعد از این بازدید روبه بهمن بیگی گفت: «شما کار خوبی می کنید که به بچه های فقیر عشایر آموزش می دهید اما وقتی آن ها باسواد شوند تکلیف این توبره ها چه می شود؟» خشم چهره بهمن بیگی را گرفت و پاسخ داد: «من به این ها آموزش می دهم که دکتر، مهندس، معلم و ... شوند. چندین سال ما توبره بافتیم و شما زینت بخش خانه هایتان کردید. حال نوبت شما و فرزندانتان است که توبره ببافید.»

بهمن بیگی اعتقاد داشت: کلید مشکلات ما در لابه لای الفبا خفته است و من اینک شما را به یک قیام مقدس دعوت می کنم، قیام برای باسواد کردن مردم ایلات.

و من با خود مي انديشم شاگرد چنان استادي بي گمان مي توانسته در ناصيه دانش آموز كلاس نموري در روستايي نزديك بستان، آينده او را گمانه زند.

استادي كه خطاب به شاگردانش مي گفت؛ «به دنبال چه می گردید؟ من معجزه خداوند هستم!» من به نام این مردم، با این چشم های پر فروغ، پوست های پر چروک، لباس های ژنده، شکم های گرسنه، با این لب های بی خنده و دل های پرخون، به نام این مردم به نام چوپان ها، مهترها، کنگرزن ها، درودگر ها، هیزم شکن ها، نی زن ها، فعله ها، بی کارها و ولگردها از شما می خواهم که به پا خیزید و روز و شب و گاه و بی گاه درس بدهید، درس بخوانید، درس بدهید، درس بخوانید...»

چنين محفوظاتي را مرور مي كردم كه سيد خلف موسوي گفت: معلمان دوره ابتدايي نقش مهمي در تكوين شخصيت آينده دانش آموزان خود دارند.

شهردار اهواز در حالي كه در برابر مختاري معلم دوران ابتدايي اش با احترامي خاص نشسته بود ادامه داد: ايشان خط بسيار زيبايي داشتند، اشعار فراواني هم حفظ بودند كه علاوه بر آموزش دروس ابتدايي، با ما در زمينه خطاطي و حفظ شعر كار مي كردند و من هنوز از آموزش هاي آن دوران بهره برده و استفاده مي كنم.

سيد خلف را انگار يادآوري خاطره و اتفاقي به هم مي ريزد، مثل ديگي جوش آمده، خود اما از تغيير حالش مي گويد... در سال ٥٢ به ابتدايي رفتم و در خدمت استاد مختاري شاگردي كردم، همان سال ها بود كه پدرم را به دليل بيماري از دست دادم.


مختاري صحبت هاي سيد را قطع مي كند و مي گويد؛ سيد خلف اصلا رفتاري حاكي از ضعف يا نشانه اي كه به دليل يتيمي باشد نداشت، اتفاقا بر عكس، خود ساخته و به خود متكي بود.
آقاي معلمي كه تبار قشقايي دارد مثل بهمن بيگي بزرگ، دستي به شانه سيد خلف مي زند و مي گويد: خاطرت هست كه در امتحانات نهايي كلاس پنجم به بستان بردمت و تو در ميان همه دانش آموزان شهرستان، نفر اول شدي.
سيد خلف نگاهي حاكي از قدرشناسي به مختاري دارد و دستش را گرفته و ادامه مي دهد: به دليل سن كمي كه داشتم آقاي مختاري به آموزش و پرورش شهرستان رفت و اجازه مرا براي تحصيل در كلاس پنجم گرفت.

مختاري اما در برابر اين پرسش بدون تعلل پاسخ داد... سيد خلف چگونه دانش آموزي بود: بسيار آرام، مودب و درس خوان... هميشه نفر اول كلاس مي نشست.

با تاكيد و تاييد سيد خلف بود كه مختاري دستي به جيب برده و در لابه لاي كتابچه اي چندين عكس قديمي را به سيد خلف مي دهد و سيد به چهل سال پيش مي رود، به روزهايي با شلوار تا كرده و كت هاي بلند. به هور، به خانه هاي كاه گلي روستا، به بوي ماهي و دشت و عمو محمد.

مديران شهرداري كه در لابه لاي اين ديدار براي پيگيري هاي روزمره وارد دفتر شهردار اهواز مي شوند، كنجكاوند كه اين مرد كيست كه شهردار دو زانو و دست به سينه رو بروي اوست.

و سيد خلف آرام زمزمه مي كند.

اين معلم قديمي آموزش و پرورش كه متولد سال ٣١ است و در سال ٥١ وارد آموزش و پرورش شده و در سال ٨١ بازنشسته مي شود، معلم دوره ابتدايي شهردار اهواز است و آخرين ديدار آن ها به ٤١ سال پيش باز مي گردد.

با خود مي گويم بايد جالب باشد كه چگونه پس از چهار دهه اين معلم و دانش آموز ، ديداري تازه مي كنند.

سيد خلف موسوي توضيح مي دهد، در اين سال ها هميشه به فكر معلمان خود بوده و آن ها را دعا مي كردم يا اگر فرصتي پيش مي آمد و امكانش بود به محضرشان جهت عرض ادب مي رسيدم.
آقاي مختاري هم از معلمان تاثيرگذار در زندگي من بودند، مي دانستم كه از اهالي استان فارس و حوالي مرودشت مي باشند، يك روز مهندس مهدي برومندي نماينده محترم مرودشت در مجلس را ديدم و از او سراغ استاد مختاري را گرفتم، با تعجب ديدم كه استاد را مي شناخت و زمينه اين ديدار آن جا فراهم شد.

جايگاه معلم براي انسان قابل تكرار و مقايسه با هيچ جايگاهي نيست، پيامبر اعظم كه خود معلم بزرگ همه بشريت است در اين زمينه مي فرمود: «اللهم اغفر للمعلمین و اطل اعمارهم و بارک لهم فی کسبهم؛ (کشف الخطا، ج1، ص48) خداوندا! معلمان را بیامرز و عمر طولانی به آنان عطا فرما و کسب و کارشان را مبارک گردان!»

از معلم دوره ابتدايي سيد خلف موسوي شهردار اهواز مي پرسم كه چه احساسي دارد، با غرور و خوشحالي مي گويد نمي توانم پنهان كنم كه يكي از روزهاي خوب عمرم بوده است، انگار نهالي كاشته باشي و اين نهال به درختي ثمر ده و تنومند و سايه گستر تبديل شده است.

مي خواستم همين سوال را از سيد خلف بپرسم كه با نگاهي به چهره با نشاط او درك بي معني بودن اين پرسش خيلي هم سخت نبود، آن ها را با خلوتي كه اختيار كرده بودند تنها گذاشتم، گويي شهردار اهواز با همان ادب دوران دبستان با معلم خود برخورد مي كرد، مثل يك دبستاني و حالا روزي گذشت كه سيد خلف موسوي به كلاس اول برگشت.
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۳
انتشار یافته: ۲
comment
comment
دکتر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۵۱ - ۱۳۹۵/۰۴/۳۱
comment
0
0
comment نه خیلی تو اهواز مشکل کم هست و همه جا گل و بلبل است آقا وقت کاری را با دید و بازدید طی میکند این کار رو میتونست در وقت فراغت از کار هم انجام داد و نیاز به این همه شلوغ بازی نبود
comment
موسوي
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
comment
0
0
comment بايد برگرده از اول كلاس اول هر دوره ايشان استادي كردند مدال همه جهت نشان بايد به اين مقام عالي تقديم كرد...
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار