امین جوکار: سنندج است و پهلوانی، «سنهدژ» است و سلطه کامکارها بر ساز، اما خانوادهای از همین دیار به دنبال تغییر مسیر نگاه است، خانوادهای که میگوید با ۶ فوتبالیستی که موسیقی را میدانند میشود به جاذبههای کردستان افزود.
در حالی با محمد، برادر کوچکترش در کنارم بود که حالا هفت سالی می شود آباداننشین شده و خودش را یک «کُرد آبادانی» می داند.
محمدزبیر نیکنفس، این روزها هافبک و کاپیتان سوم صنعت نفت آبادان در بالاترین سطح از فوتبال ایران است، تیمی که زبیر در این گفتگو قول داد که تا پایان لیگ برتر بارها مردم آبادان را برای شادی به خیابان بیاورد.
وقتی نام سنندج به گوش میرسد ناخودآگاه موسیقی به ذهن متبادر میشود و فوتبالیست زیادی در زادگاه پدری شما رشد نکرده است، چه شد که در شهر ورزشهای قدرتی، زبیر نیکنفس فوتبالیست شد؟
داییهای من در سطح شهر فوتبال بازی میکردند و شاید به این دلیل این کشش در ما هم ایجاد شد، ضمن اینکه دو برادر بزرگترم-ضیا و ذکریا- هم پیش از من فوتبال بازی میکردند و بدون شک تاثیر بازی کردن آنها در فوتبالیست شدن من کمرنگ نبود.
چه زمانی متوجه شدی که فوتبالیستی؟
کلاس اول دبستان بودم که در ساعت ورزش مدرسه، معلممان استعدادم را کشف کرد و از من خواست تا به مدرسه فوتبال سنندج بروم. همان سال در حالی در مسابقات کشوری بازی کردم که تمام همبازیانم دو سال از خودم بزرگتر بودند.
اولین بار چه زمانی به تیمهای ملی پایهای دعوت شدی؟
۱۳ ساله بودم که توسط آقای محمد یاوری به تیم ملی زیر ۱۳ سال دعوت شدم؛ تیمی که پیام صادقیان، کاوه رضایی و ایمان صادقی را هم در ترکیب داشت.
و اولین تیم باشگاهی که لباس آن را پوشیدی کدام تیم بود؟
در همان ایام، ضیا-برادر بزرگترم- به تیم پاس تهران ملحق شده بود و به همراه خانواده به خاطر این انتقال به تهران رفتیم و من هم مورد توجه آقایان اللهکرم و صالحپور، مربیان نوجوانان پیکان قرار گرفتم و در لیگ حرفهای پایتخت به میدان رفتم.
در آن تیم پیکان به غیر از تو کدام بازیکنان مطرح دیگر حضور داشتند؟
بازیکنانی مثل میلاد ابطحی، روزبه چشمی و وحید حیدریه همبازی من در آن مجموعه بودند.
بعد از دعوت به تیم ملی زیر ۱۳ سال در تمامی ردههای سنی ملی به غیر از بزرگسالان بازی کردی؟
بله. ولی مثلا در تیم ملی نوجوانان با وجود اینکه حتی در اردوهای خارجی آن هم حضور داشتم به دلیل اینکه بقیه بازیکنان از من بزرگتر بودند برای مسابقات ازبکستان حذف شدم ضمن اینکه ابتلا به آبله مرغان هم مزید بر علت شد، در تیم ملی امید هم بعد از اردوی ترکیه بدشناسی آوردم و مصدوم شدم و نزدیک به سه ماه فیزیوتراپی میکردم و وقتی این آسیبدیدگی از بین رفت اسکلت تیم ملی امید شکل گرفته بود؛ هرچند باید از آقایان خاکپور و مایلیکهن که به بازیکنانی مثل من و علی عبدالهزاده با وجود اینکه در لیگ یک بازی میکردیم فرصت دادند تشکر کنم، خاکپور نشان داد فقط به کیفیت بازیکن توجه میکند.
تیمی که البته در نهایت باز هم حسرت حضور فوتبال ایران در المپیک را طولانیتر کرد.
تیم ملی مقابل ژاپن بازی بسیار خوبی انجام داد ولی توپها وارد دروازه نمیشدند و به خاطر فشار بیامان در ۹۰ دقیقه، تیم به لحاظ بدنی در وقت اضافه کم آورد.
به مسیر حرکتیات در باشگاهها برمیگردیم، بعد از پیکان به پرسپولیس ملحق شدی؟
بله. دو سال برای جوانان پرسپولیس با هدایت آقای عبدالهنژاد بازی کردم تا اینکه ضیا برای ادامه فوتبالش به صنعت نفت آبادان ملحق شد.
و زبیر هم به تبع برادر بزرگتر لباس زرد صنعت نفت را پوشید.
خانوادهام به خاطر بیماری پدربزرگم به سنندج برگشتند، من هم در تهران تنها شدم و این تنهایی برای خانواده رضایتبخش نبود، به همین خاطر به آبادان آمدم در تست تیم فوتبال صنعت نفت نوین شرکت کردم. در همان جلسه اول تستگیری، آلفردو کاسیمیرو، مربی وقت پرتغالی تیم بزرگسالان صنعت نفت هم حضور داشت، تمرینم را دید و ضیا را صدا کرد و گفت که برادرت را به تیم بزرگسالان بیاور و در ۱۷سالگی در حالیکه همزمان برای تیمهای جوانان و امید صنعت نفت بازی میکردم در فهرست بزرگسالان این مجموعه هم بودم.
ولی با وجود اینکه در فهرست بزرگسالان صنعت نفت بودی برای این تیم به میدان نرفتی؟
بعد از اضافه شدن غلامحسین پیروانی به تیم، این مربی اعتقادی به چند بازیکن جوان از جمله من، بهنام برزای و هادی محمدی نداشت و ما را از تیم بزرگسالان خط زد و بازی کردن برای صنعت نفت یکسال به تعویق افتاد.
تا اینکه بعد از رفتن پیروانی و سرمربی شدن کاستا، باز هم یک پرتغالی به تو اعتماد کرد.
بله. اولین بار بازی با مس کرمان در آبادان به عنوان مدافع راست برای صنعت نفت وارد زمین شدم.
در تیمی که با وجود پرمهره بودن در نهایت به دسته پایینتر سقوط کرد.
تغییرات بیش از حد، دلیل اصلی سقوط تیم در آن سال بود. ما در یک فصل، چهار سرمربی و سه مدیرعامل عوض کردیم و همه به این باور رسیده بودند که صنعت نفت در لیگ برتر نمیماند.
با وجود این سقوط اما بازهم در لیگ یک ماندی، در آن برهه از زمان پیشنهاد لیگ برتری نداشتی؟
اتفاقا به خاطر اینکه سهمیه امید محسوب میشدم گزینه خوبی برای نقل و انتقالات بودم. به تمرینهای ذوبآهن رفتم و فرهاد کاظمی خواست که با این تیم قرارداد ببندم. در حالیکه همه چیز تمام شده بود کاظمی از ذوبآهن رفت و از این تصمیم منصرف شدم.
چرا دوست داشتی کنار کاظمی باشی؟
شنیده بودم به پیشرفت بازیکنان توجه خاصی دارد.
یعنی در در آن سال دلیل لیگ برتری نشدنت فقط عدم توافق ذوبآهن با کاظمی بود؟
به شکل واقعی یکی از دلایل این بود ضمن اینکه تیمهای لیگ برتری برای بازیکن امیدی مثل من هزینه زیادی نمیکردند و همان ایام باشگاه صنعت نفت قرارداد مالی سه ساله خوبی با من بست و با توجه به این موضوع که باید کمک حال خانواده هم باشم، مسائل مالی برایم اهمیت داشت.
در صنعت نفت ماندی ولی این تیم بلافاصله به لیگ برتر برنگشت.
قسمت نشد، با اینکه مهرههای خوبی داشتیم ولی این اتفاق با تاخیر شکل گرفت و بالاخره امسال محقق شد.
در لیگ یک گذشته شاید تا چند هفته آخر کمتر علاقمند به فوتبالی شانسی برای لیگ برتری شدن صنعت نفت قائل بود، چه اتفاقی افتاد که آبادانیهای ناامید در نهایت صعود کردند؟
تا قبل از آمدن آقای دستنشان روحیه جنگندگی و کسب پیروزی را نداشتیم، خوب فوتبال بازی میکردیم و تیمها در مشتمان بودند ولی فکر میکردیم همین خوب بازی کردن کافی است، با آمدن دستنشان حس رقابت به مراتب بالا رفت و شور و هیجان در مجموعه به وجود آمد و دیگر تیمی نبودیم که ببازیم. همین جا باید از آقای دستنشان، آقای عیسیزاده و مجموعه مدیریتی باشگاه، حسن هوری به عنوان کاپیتان تیم و به ویژه هواداران نهایت تشکر را داشته باشم.
لیگ یک گذشته به پایان رسید و گفته میشد از چند تیمی لیگ برتری از جمله استقلال تهران پیشنهاد داری، چه شد که در برابر پیشنهاد وسوسهبرانگیز آبیهای پایتخت مقاومت کردی و در آبادان ماندی؟
در مورد وسوسهبرانگیز بودن پیشنهاد استقلال باید بگویم که به صورت واقعی به غیر از صنعت نفت که لباسش را بر تن میکنم و تیم ملی کشورم، هوادار هیچ تیمی در دنیا نیستم، حتی هواداری تیمهای بزرگ ملی هم برایم تعریفی ندارد و به عنوان مثال در هر تورنمنت هوادار یک تیم هستم. تمام پیشنهادها را بررسی کردم و قبل از هر تصمیمی مزایا و معایب بودن در صنعت نفت را روی کاغذ آوردم و در نهایت دیدم که ماندن در آبادان هیچ عیبی ندارد و به صورت کامل حُسن است.
کدام محاسن آبادان باعث ماندگاری دوبارهات شد؟
با مردم اینجا ارتباط خیلی خوبی دارم، مربی و هیئت مدیره مرا میخواستند و باور کنید آنقدر که دوری از آبادان مرا اذیت میکند، دور شدن از سنندج اذیتم نمیکند. همیشه و همه جا گفتهام من حالا دیگر یک کرد آبادانیام.
این علاقه به آبادان باعث شده که این روزها خانوادهات هم ساکن این شهر باشند.
قبل از آمدنشان به آبادان تصور گرما و کمبود امکانات این نقل مکان را برایشان سخت کرده بود ولی حالا دیگر از این شهر دل نمیکنند. دو برادر کوچکترم-مصطفی و محمد- در تیمهای جوانان و امید صنعت بازی میکنند و سالهای قبل یک بار دیگر این اتفاق افتاده بود که من و دیگر برادرهایم در تیمهای بزرگسالان تا نوجوانان پرسپولیس بازی میکردیم و در آن سال پرسپولیس آخرین قهرمانی لیگ برترش را تجربه کرد و تیمهای پایهای آن هم نتایج خیلی خوبی گرفتند.
یعنی معتقدی که این شباهت تکراریِ پرسپولیس ۹ سال پیش تا صنعت نفت امسال و حضور برادران نیکنفس در تیمهای آبادانی، هواداران صنعت نفت را امیدوار کند؟
در مسابقهای مثل دیدار به استقلال تهران نشان دادیم که دیگر این اسمها نیستند که فوتبال بازی میکنند و کیفیت است که نتیجه را تعیین میکند. این روزها کسی بازیکنان ما را نمیشناسد ولی شاید اگر اتفاقات بد فوتبالی مثل مصدومیت نبود خیلی از بازیکنان صنعت نفت امروز ملیپوش بودند و امسال میخواهیم که با انگیزه و تلاش خواستههایمان را عملی کنیم و بارها مثل بازی با استقلال مردم را برای شادی به خیابان بیاوریم.
در این بین در حالی که فاصله زمانی زیادی به جام جهانی بعدی نداریم، چقدر به حضور در بزرگترین گردهمایی فوتبالی دنیا فکر میکنی؟
۱۰۰ درصد به حضور در روسیه فکر میکنم، خاطره خوبی از مربیان پرتغالی دارم و کیروش هم پرتغالی است.
این روزها ساعتهای غیرفوتبالیات را چطور میگذرانی؟
در حالی که دانشجوی کامپیوتر بودم و ۴۰ واحد را هم در این رشته قبول شدم اما به دلیل نداشتن وقت کافی برای حضور در کلاسها انصراف دادم و این روزها در دانشگاه آبادان تربیتبدنی میخوانم ضمن اینکه تمام تفریح و دلخوشی من خانوادهام هستند. تنها زندگی کردن از ۱۷ سالگی مرا پخته کرده است و اعتمادی که به اعضای خانوادهام دارم بسیار باارزش است و مطمئنم که هیچوقت پشتم را خالی نمیکنند.
خانوادهای که گفته میشود علاوه بر فوتبال، موسیقی هم در آن موروثی است.
بله. تقریبا میشود گفت که همه سازها از جمله کیبورد، پیانو، تار، سنتور، تنبک و نی را در خانه داریم، ضیا سنتور را به صورت حرفهای مینوازد و همین چند وقت پیش بود که یکی از ویدئوهای آواز سنتی زکریا در یکی از فضاهای مجازیِ پخش کلیپ، بیشترین بازدید را داشت ولی خود من فقط علاقمند به موسیقی هستم و استعداد خاصی برای خواندن یا نواختن ندارم.