عبدالرحیم سوارنژاد
پدیده گرد و غبار که بدلایل مختلف از جمله خشك شدن تالابها و از بين بردن نيزارها و پوششهاي گياهي تالاب در دوره جنگ ، فعاليت ميادين نفتي مستقر در تالاب، وقوع دوره خشكسالي همراه با كاهش رطوبت نسبي محيط و كاهش قابل توجه بارندگي طي سالهاي اخيربوقوع پیوسته است.
با سو مدیریت و بی تدبیری و گاه با بی تفاوتی مدیران در مقابله با این پدیده از جمله در كندي روند توسعه بيابان زدايي، كاهش محسوس سطح آب تالابهاي استان به دليل فعاليتهاي سد سازی و حفر تونل دربالادست بدون توجه به ميزان حق آبه تالاب ها ، تخريب گسترده تالابها ،اولویت بخشی به فعالیت اقتصادی در بی توجهی به محیط زیست این معضل را گسترده تر و محیط زیست انسانی را بیش از پیش تهدید می کند و رهآورش عارضه تنگی نفس برای ساکنان مظلوم بوده است.
بی تفاوتی و اظهارنظرهای فرافکنانه مدیران در مورد فعالیتهای اجرایی بدون اینکه میزان رضایت جامعه مورد ارزیابی قرار گیرد درد مردم گرفتاردر تنگنای نفس را افزون می سازند، باادامه چنین روندی در فردای این دیار سربلند نه عطر شکوفه ای به مشام می رسد و نه چهچهه بلبل شنیده می شود !
دردها در پستوی خانه های قدیمی پنهان می شوند! و هرکس فارغ از هر عنصر لذتبخش فقط برای نمردن می جنگد و فرصتها را به جستجوی یافتن نفس می گذارد.
در این نبرد دشوار بی نفسی و در بی همنفسی فیلم" می خواهم زنده بمانم "به کارگردانی رابرت وایز با بازیگری به یادماندنی سوزان هیوارد در نقش "باربارا گراهام" را به یاد می آورم که هنوز پس از سالها بازی درخشان خانم هیوارد در خاطرم مانده است و گاهی برایش بغض می کنم که انگار زبان حال امروز مردم دیار من است که برای تنفس هم حرفشان شنیده نمی شود.
آن روزها که روی صندلی سینما فیلم را تماشا کردم نه نفس کم داشتم نه از سیاست چیزی می دانستم ! کسی یارای حبس اکسیژن را نداشت ! از زیر درختان بلوارهای شهرسه پستان و کنار می چیدیم و تابستان برگها را درگونی می گذاشتیم و می فروختیم. کانی کارپوس نمی شناختیم.
اصلا" در نگاه جنوبیها جایی نداشت، نوجوانی پر امید بودم! همراه با تماشا گران دیگر به ادامه حیات باربارا می اندیشیدم و در دیالوگهای فیلم عمیق می شدم! درک لازم را برای شنیدن پیامهای درون فیلم نداشتیم فقط می دیدیم تا با بازگو کردن دیالوگهای آرتیست دیده شویم ، اما برای آرتیست این فیلم خانم بارابارا گراهام بدون توجه به صفاتش محزون بودیم و همذات پنداری می کردیم برای اینکه جنوبی بودیم و می فهمیدیم - مرگ در اتاق گاز خیلی سخت و رنج آور است!
بیش از چهل سال بعد ایرج قادری نیز فیلمی با همین نام و تم با بازی فاطمه گودرزی در نقش فرنگیس ساخت که به جرم نا مادری محکوم به مرگ شد علیرغم فاصله بسیار زیاد تکنیکی نقطه مشترک هر دو فیلم پرده برداری از تبانی برای خلع زندگی ازانسان بود همان نعمتی که خدا ارزانی داشته است و هنرمندانه زشتیهای مرگ طلبی قدرتمداران جامعه را افشا می کرد و در کنارش شوق به زندگی را به نمایش می گذاشت.
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
باربارا سعی دارد مرگ را باور نکند و میكوشد به زندگی فکر کند. حتی دادگاه تجدید نظر نیز توجه او را جلب نکرده است. آهنگ گوش میدهد، کتاب میخواند اما بهتدریج سایهی نیستی را در بالای سرش احساس و از آن مهمتر باور میکند. حکایت می خواهم زنده بمانم ، حق حیات انسانهاست نه قضاوت رفتار آنها، داستان غمناک انسان، شرح درک درست بود که می گفت باید همدیگر را بفهمیم ، سالها از روزی که به تماشا در سینما نشستم گذشت و امروز می فهمم فیلم می خواهم زنده بمانم سناریوی امروز دیار من و فریاد ساکنان آن است که در تبانی دستهای بی عاطفه نفسهایشان گم شده اند و در فضایی پر از ریزگرد علیرغم میل به زندگی محکوم و محبوس شدند و آزمندانه نفس راکه موهبت الهی است از آنان دریغ می دارند.
فریاد" می خواهم زنده بمانم" در میان هیاهوهای بی شماری که در پی یافتن رگه های معدن سر می دهند گم می شود!! حتی از خشکی مزرعه پدری ام هم غمگین نمی شوند ، در این هیاهوی تلخ هر لحظه بعید نیست دفترچه های خاطرات به آتش کشیده شوند و در شهر بی خاطره همه غریبه اند ! باید کاری کرد:
زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست
هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوسته بجاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد