برنامه ٩٠ كه دوشنبهشب حمایت از تیم ملی را در دستور کار خود قرار داده بود، با حضور کارلوس کیروش همه را دعوت کرد تا پنجشنبه به ورزشگاه آزادی بروند و حتی قبل از بازی هم با برافراشتن پرچم ایران در منازل و خودروهایشان وفاق ملی را به نمایش بگذراند. تا اینجای کار، صحبتها و پیشنهادهای خیلی پسندیده بود، اما این تمام ماجرا نبود. برنامه محبوب دوشنبهشبها تا جایی هم که توانست قطر را تخریب کرد.
مهدی زعیمزاده در روزنامه «شرق» در ادامه نوشته است: در این برنامه آیتمی پخش شد که نشان میداد تیم ملی قطر هویت قطری ندارد و تیمی است با بازیکنان غیربومی. آیتمی روی آنتن رفت که ثابت میکرد قطریها میخواهند با پول نفت و گازشان در فوتبال پیشرفت کنند و با همین پولها، میزبانی جام جهانی را هم خریدند.
گویا قرار بود با مطرحشدن چنین مباحثی خون ما ایرانیها به جوش بیاید که برای شکستدادن این تیم بیهویت و سرمایهدار بسیج شویم. با بررسی دقیقتر مباحث مطرحشده میشود برای این آیتمهای نود یک نمره منفی در نظر گرفت؛ نگاهی کاملا احساسی.
آیا اینکه قطریها به لطف پول گاز و نفتشان مدرنترین آکادمی فوتبال خاورمیانه را تأسیس کردهاند، کار بدی است یا خوب؟ این کار باید تحسین شود یا تقبیح؟
مگر در فوتبال ما از پول نفت و گاز بهره برده نمیشود؟ مگر در فوتبال ما کم پول خرج میشود؟ چرا در کشور ما یک آکادمی فوتبال با پنج درصد امکانات آکادمی «اسپایر» قطر وجود ندارد؟
اینکه قطریها در کنار خرید بازیکنان و مربیان گرانقیمت به فکر توسعه زیرساختهای فوتبالشان بودند باید برای ما یک درس باشد. در باشگاههای ایران هیچ باشگاهی ١٠ درصد پولی را که برای خرید بازیکنان میلیاردی صرف میکند برای انجام کارهای زیربنایی خرج نمیکند.
ما باید از این هنر مدیریتی قطریها الگوبرداری کنیم نه اینکه در باکیفیتترین برنامه ورزشیمان آن را نقد كنيم. احتمالاً اگر همان پولی که صرف ساخت اسپایر در قطر شد در ایران بود الان باعث شده بود قیمت بازیکنان به ١٠، ١٥ میلیارد تومان برسد و یک مدرسه فوتبال ابتدایی هم ساخته نمیشد. ثمره این دوراندیشی قطریها هم قهرمانی تیم جوانانش در آسیا بوده است.
موضوع دوم، انگشتگذاشتن روی چندملیتیبودن تیم قطر است. در برنامه ٩٠ از قطر یک تیم منتخب جهان ساخته شد و از همه دعوت شد برای شکستدادن این تیم منفور، بیهویت و چندملیتی به پا خیزند.
خوشبختانه قوانین فدراسیون بینالمللی فوتبال درباره تغییر ملیت بازیکنان کاملاً سختگیرانه است. برخلاف فدراسیونهای جهانی دیگر که به ورزشکاران اجازه میدهد شب بخوابند و صبح بیدار شوند و پیراهن یک کشور دیگر را بر تن کنند، در فوتبال از این خبرها نیست.
یک بازیکن فوتبال زمانی میتواند تغییر ملیت دهد که در دیداری رسمی پیراهن تیم بزرگسالان کشوری را بر تن نکرده باشد. از طرفی برای عضویت در کشور دوم باید یا رگ و ریشه آن کشور را داشته باشد یا اینکه چند سالی مقیم آنجا شده باشد. پس اینطور نیست که قطر رفته باشد و با دلارهای بادآورده نفتیاش مسی و رونالدو خریده باشد. این بازیکنان غیربومی بعضاً بازیکنان آفریقاییتباریاند که هیچ شانسی برای حضور در تیم ملی کشورشان نداشتند و چند سالی است که مقیم قطر هستند.
بازیکنان آمریکای جنوبی اشارهشده در ٩٠ هم عمدتاً بازیکنان درجه سوم و چهارمند. قوانین فیفا اصلاً به قطر اجازه نمیدهد یک بازیکن حتی درجه دوم بینالمللی را قطری کند. آنها حدود یک دهه پیش به آب و آتش زدند بازیکنی مثل «آیلتون» را به تیم ملی کشورشان بیاورند اما موفق نشدند.
قوانین تغییر ملیت بازیکنان اتفاقاً به سود کشوری مثل ایران است و ایران موفق شد با بهرهگیری از این قوانین بهراحتی مجوز بازی فریدون زندی، اشکان دژاگه، رضا قوچاننژاد، دانیل داوری و... را کسب کند.
درست است که این قوانین سختگیرانه هم بازیکن جذبکردن قطر را به صورت صددرصد متوقف نکرده و سرمایه قطر برخی بازیکنان را پس از چند سال حضور در لیگ این کشور قانع میکند که قطری شوند اما اگر تیم فوتبال قطر را با هندبال این کشور مقایسه کنیم اصلاً نمیتوان نام منتخب جهان را برای آن برگزید. بیهویتخواندن قطر هم امتیازی برای فوتبال ایران به ارمغان نمیآرود.
فراموش نشود که در عصر کنونی حتی تیمهای ملی فرانسه و هلند هم چندان هویت کشورشان را حفظ نکردهاند که ما حالا به دنبال توبیخ و تحقیر قطر افتادهایم.
بهتر است برای شکستدادن حریفی که دوستش نداریم بهجای خوار و خفیف كردن آن، خودمان را بهتر کنیم.