امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
در جمعی گرم صحبت بودیم که به مانند همه بحث های دیگر ما اهوازی ها به چرایی عدم توسعه درخور اهواز نسبت به کلانشهرهایی دیگر چون اصفهان - قیاس همیشگی ما خوزستانی هاست- و... رسیدیم و از میان به این نتیجه رسیدیم - این هم از اتفاقات نادر در مباحث جمعی است- که ما اهوازی ها فاقد یک هویت شهری هستیم و نتیجتاً از سطح پایینی از همبستگی اجتماعی بهره می بریم. از همین نقطه است که می توانیم شاهد باشیم که این عدم تعلق خاطر به اجتماع محلی و شهرمان منجر به عدم مطالبه حقوق حقه مان می شود و شاید حتی اگر بتوانیم سنگی را در راستای توسعه شهرمان برداریم، بی خیال از کنارش بگذریم که این را جامعه شناسان فقدان مشارکت اجتماعی (شهروندی) می خوانند.
در عوض همیشه طلبکاریم (بحق) و حتی از همفکری با تصمیم گیران و مدیران شهری و... نیز دریغ می کنیم و به اصطلاح عامیانه آن فقط «غُر» می زنیم. ژست روشنفکری مان شده است که به مسایل کلان و ملی بپردازیم و در نهایت در نوشته هایمان از مسئولین بابت عدم توجه به اهواز و خوزستان گلایه کنیم و کمتر به مسئولیت و نقش خودمان به عنوان شهروندان یک شهر بپردازیم. بگذارید یک مثال ملموس بزنم؛ چندبار با این صحنه مواجه شده ایم که شهروند عزیزمان زباله هایش را از شیشه ماشین به بیرون بیاندازد؟ اصلاً این هم پیشکش، چند بار وقتی مشکلی عمومی را دیده ایم با نهاد مرجعش، تماس گرفته ایم. چند بار به جای مطالبه وام، شغل و دیگر مسایل شخصی مان از نمایندگان این شهر، فرماندار و دیگر مسئولین توضیح خواسته ایم. اصلا این به عهده مسئولین خودشان وظیفه دارند کشف مشکل و پیگیری کنند، چند درصدمان این شهر را می شناسیم و می دانیم قدمت تاریخی اش به چه زمانی بر می گردد.
این وظیفه شهروندی بخش مغفولی است که باید فکری اساسی به حال آن کرد اما همین جا یک سئوال مطرح می شود که آیا ما اصلا خودمان را اهوازی (شهروند اهواز) می دانیم؟ آیا هنگامی که خارج از محدوده قلمرویی این شهر خودمان را معرفی می کنیم، اهوازی بودنمان را اول به رخ می کشیم یا زبان/گویش/ لهجه/ زادگاه آبا و اجدادی مان را ؟ پیشتر برویم چه چیزی باعث می شود این احساس عدم تعلق خاطر و هویت شهری در ما اینقدر پررنگ باشد بافت جمعیتی متکثرمان؟ حجم بالای مهاجر پذیری و مهاجر فرستی مان؟ آیا به قول بزرگی اهواز تنها به محل کاری مبدل شده که موقتی و گذری است؟
از چند سال پیش این چراها همراه من بوده و هست اما این مسئله باید از ذهن من فراتر رفته به دغدغه ای برای متولیان امر، روشنفکران و اندیشمندان مبدل گردد- هرچند نشانه هایی از آن را می توان دید- اما تا تبدیل شدن آن به یک مسئله اصلی در این شهر راه بسیاری داریم. اما بگذارید با پاسخ به یک سوال که همه سوال های بالا را در بر می گیرد ادامه دهیم: چرا باید هویت شهری و رویکرد فرهنگی شهر به یک مسئله اصلی در شهر اهواز مبدل گردد؟
آنچه بالا گفته شد را اجازه دهید به صورتی علمی تر نیز باز کنیم با طرح این مسائل به این نقطه برسیم که ما در مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی مان در اهواز اشکال داریم و ناخود آگاه به آن اذعان می کنیم اما بیشتر به معلول ها می پردازیم و در علت یابی (تبیین عوامل اصطلاح صحیح تری است) راه به جایی نبرده ایم. به عنوان نمونه میلیون ها تومان صرف آموزش شهروندی و... می کنیم اما مسایلی را مطرح می کنیم که بیشتر آموزش شهرنشینی است و در آن به ریشه مسایل نمی پردازیم.
مهندسی و برنامه ریزی فرهنگی شهر یک عمل نیت مند و آگاهانه است که هدفش توسعه فرهنگی شهر با ترسیم اهداف، وضع مطلوب و چگونگی گام برداشتن در آن مسیر است و پیش شرط موفقیت آن نیز شناخت صحیح وضع موجود می باشد. شهر در سه سطح با هویت فرهنگی شهروندان در ارتباط است: 1. ایجاد حس تعلق به شهر و ایجاد هویت شهری 2. ایجاد هویت شهروندی و زیستن به شیوه شهرنشینی3. ایجاد حس تعلق به فرهنگ ملی؛
در زمینه هویت شهری باید گفت که این مقوله یکی از مباحث مشترک بین رشته های علمی متعددی است که گشودن ابعاد آن شاید ما را از رسیدن به مراد دور نماید اما برای نشان دادن اهمیت قرار گرفتن رویکردی فرهنگی در همه جنبه های توسعه ، مدیریت و برنامه ریزی شهری- نه فقط توجه صرف به برگزاری و اجرای برنامه های فرهنگی و آموزش های شهرنشینی- ارکان اساسی آن را مرور کنیم:
الف) هويت كالبدي: نوع انتظام عوامل كالبدي و چگونگي سلسله مراتب در شبكه ها.
ب) هويت بصري و نمادی: شامل ارزش های زيبا شناختي، كيفيت احساس فضايي و امكانات ادراك موقعيت در فضاهاي شهري.
ج) هويت شناختي: به كيفيت و كميت آگاهي و اطلاع از فضاهاي شهري و زندگي همشهريان و نمادها و نشانه هاي شهري و ارزش هاي تاريخي و فرهنگي و غيره بستگي دارد. (دکتر نعمت ا... فاضلی؛ سمینار شهر فرهنگی و فرهنگ شهری، 1387، اهواز)
که هر کدام از این سه بخش خود حدیثی مفصل دارد و در یک نگاه به ما می گوید برای شهرمان باید فکری اساسی همه جانبه کرد و کلانشهر ما -که به طعنه بارها کلان روستا خواندیمش- کارکرد هویت بخشی خود را از دست داده در نتیجه شهروندان نمی توانند با آن ارتباط عاطفي و شناختي پايدار برقرار ساخته و از اين رو به احساس بی هويتی یا عدم تعلق و نيز احساس ناشناختگي دچار مي شوند و این هویت بخشی ایجاد نخواهد شد مگر رویکرد فرهنگی و هویت شهری به دغدغه ای اصلی مبدل گردد.