مرد میانسال وقتی برای خرید حلقه نامزدی دخترش با مشکل مالی روبهرو شد از دوستش کمک خواست. اما در کمال ناباوری با پیشنهاد عجیبی روبهرو شد و بعد هم به پیشنهاد دوستش، خود را زیر خودرو پورشهای انداخت.
به گزارش روزنامه «ایران»، جمشید که در یکی از خیابانهای شمال شهر منتظر فرصت طلایی بود، با دیدن پورشه به دوستش حجت که آن طرف خیابان ایستاده بود اشاره کرد، اما انگار زانوهای مرد میانسال به زمین قفل شده وتوان حرکت نداشتند. به همین خاطر بدون هیچ حرکتی فقط نظارهگر خودرو گرانقیمت شد. چند باری این اتفاق افتاد و حجت همانطور از سر جایش تکان نخورد. جمشید که از رفتارهای دوستش بهشدت عصبانی شده بود، با خشم به طرفش رفت و گفت: «مرد حسابی مگر پول نمیخواهی؟ فردا که دخترت برای خرید عروسی میرود، پول حلقه نامزدی و سایر مخارج را چه کسی باید بدهد؟» و...
حجت که از شنیدن حرفهای مسعود به خودش آمده بود قول داد که با دیدن نخستین خودرو مدل بالا نقشه را اجرا کند. چند لحظه بعد خودرو پورشهای به آنها نزدیک شد و حجت با حرکت دست مسعود خودش را جلوی ماشین انداخت. چند باری این کار را به صورت تمرینی انجام داده بودند، برای همین میدانست چطور خودش را جلوی ماشین بیندازد که آسیب جدی نبیند.
لحظاتی بعد حجت که مقابل خودرو پورشه افتاده بود آه و ناله راه انداخت. راننده جوان بلافاصله از ماشین پیاده شد و خودش را به حجت رساند. نگرانی و اضطراب در چهرهاش موج میزد. همان موقع مسعود با سروصدا و شیون وارد معرکه شد و در حالی که فریاد میزد: «دوستم را کشتی»، «بدبخت شدیم» و ... از راننده خواست خیلی سریع کمک کند تا مرد مجروح را به بیمارستان برسانند.
همهچیز طبق نقشه پیش میرفت تا اینکه نوبت به اجرای بخش پایانی سناریو رسید. همان موقع مسعود رو به راننده جوان پورشه گفت: «این رفیق ما که وضعش وخیمه. اگر بخواهی من خودم میبرمش به بیمارستان. تو هم بیخود درگیر ماجرا نشو و...»
راننده جوان که با شنیدن حرفهای مسعود خوشحال شده بود باعجله به طرف داشبورد رفت و 700 هزار تومان پول نقد برداشت و برگشت.
همان موقع حجت که تا آن لحظه ناله میکرد با شنیدن اسم آمبولانس و اورژانس ترسید و از روی زمین بلند شد. راننده پورشه که تازه متوجه ماجرا شده بود، دست حجت را گرفت تا از فرارش جلوگیری کند. بعد هم از چند نفری که اطرافشان ایستاده بودند خواست تا دیگر همدست مصدوم ساختگی را بگیرند اما او قبل از اینکه حقیقت تصادف ساختگی برملا شود گریخت.
بدین ترتیب با حضور مأموران در محل حادثه، حجت دستگیر شد و برای تحقیقات به شعبه 4 دادیاری دادسرای جنایی تهران منتقل شد. مرد نگونبخت زمانی که مقابل دادیار «سیدامین میروکیلی» ایستاد، گفت: «دخترم بهتازگی نامزد کرده و قرار است با نامزدش برای خرید حلقه بروند، اما من توانایی پرداخت این پول را نداشتم و از چند نفر نیز درخواست پول کردم ولی بیفایده بود. من نقاش ساختمان هستم. یکی از روزها که مشغول کار بودم موضوع را به مسعود که در همان ساختمان کار میکرد، گفتم. او هم موضوع تصادف ساختگی را پیشنهاد کرد. بعد هم به من یاد داد که چطور خودم را جلوی ماشین بیندازم و وانمود کنم که صدمه دیدهام و اینطوری از راننده پول بگیرم. من نقشه را اجرا کردم ولی او پول را برداشت و فرار کرد.»
باتوجه به اظهارات مرد نقاش، دادیار شعبه 4 دادسرای ویژه جرایم سرقت، دستور بازداشت همدست وی و تحقیقات بیشتر در اینباره را صادر کرد.