در پانزدهم مهر۱۳۰۷ درکاشانزاده شد. دوران دبستان ودبیرستان را درزادگاهش گذراند وپس ازطی دوره دانشسرای مقدماتی دراداره فرهنگ کاشان استخدام شد.
سالها بعد در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ثبت نام کرد وهمزمان به استخدام شرکت نفت درآمد اما خیلی زود استعفاداد. نخستین دفترشعرش «مرگ زندگی» درسال ۱۳۳۰ منتشرشد. سهراب، به نقاشی هم روآورد که حاصل آن تابلوهای رنگ روغن بود که درچندنمایشگاه درتهران، به نمایش درآمدندومورداستقبال قرارگرفتند.
بر این اساس، در اداره کل هنرهای زیبا مشغول به کارشد و تدریس در هنرستانها را آغاز کرد. مجموعه کارهای هنریاش (شعر و نقاشی) روحیهای عرفانی را در سهراب پدید آورده بود و یا شاید بهتر است گفته شود که داشتنِ روحیه عرفانی، او را به سوی شعر و نقاشی کشاند.
این روحیه حتی پای او را به سفرهای هندوستان و چین وژاپن بازکرد. به طوری که چندسالی را درآنجاها زندگی کرد و کوشید تا بخشی از شعرهای ژاپنی و چینی را به فارسی ترجمه کند. در آنجا بود که با فلسفه های شرق دور آشنا شد و این آشنایی بعدها در مضامین شعرها و نقاشیهایش دخالت داده شدند.
در سال ۱۳۳۶ به اروپا رفت و برای تامین هزینههای زندگیاش ناگزیر شد در شرکتهای خدماتی پاریس کار کند.
او بارها به عنوان شیشه شوی، ازآسمان خراشها آویزان شد. سهراب سپهری، درآغازبرای شعرنویسی، سبک وزبانِ نیمایی رابرگزیداما پس ازچندتجربه، پایش رامحکم کردوبه زبان ویژهی خودش دست یافت.
شعرهایش، به خاطردارابودنِ تصویرهای نوو ایماژها وزبانی نرم ولطیف وپاکیزه، صمیمیتی خاص دارند. بعضی ازشعرهایش به خوبی دریادها ماندهاند و میمانند. «صدای پای آب» و «نشانی» که به «خانهی دوست کجاست؟» نیزمعروف است ازپُرخوانندهترین شعرهای او هستند. هنوزفرصت داشت که به پختگی بیشتری برسد که خرچنگِ بدخیمِ بیماری امانش نداد و در اردیبهشت ۱۳۵۹ اورا ازجهانِ خاکی ربود و جهان خاکی راازهنرهای اوبی نصیب کرد.
اهلِ کاشانم
روزگارم بدنیست
خُرده نانی دارم
سرِ سوزن ذوقی
مادری دارم بهترازبرگ درخت
دوستانی بهترازآب روان
وخدایی که دراین نزدیکی ست:
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه...