مرغ هايي كه قرباني آخر زمان شدند!

دار و ندار پيرزن نفت سفيدي سي قطعه مرغي بود كه با فروش تخم هايشان امورات روزانه اش را مي گذراند و هنگامي كه شايعه ي آخرزماني دهن به دهن چرخيد و رسانه ها آن را در بوق و كرنا كرده و جار زدند پيرزن بيچاره هم مثل خيلي ها باور كرد .

يك عده پولها گزافي دادند تا شب موعد در زير زمين اتمي استالين در امان باشند و عده ديگري روستايي در تركيه را مقصد خود قرار دادند و پيرزن ساده دل نفت سفيدي هم كه ظاهرا كاري با دنيا نداشت و فقط دغدغه اش مرغ هايش بود آنها را سربريد و بين فاميلش تقسيم كرد تا ديگر دلبستگي به دنيا نداشته باشد و چشم به لحظه‌‌ي آخر زماني ببندد. شب يلدا و بيست و يكم دسامبر و شب هاي ديگر آمد و از آخرزمان خبري نشد. عده اي ميليون ها دلار از سرمايه ي چند صد ميليوني خود را از دست دادند اما پيرزن قصه ي ما همه ي داراييش را.

راستي چرا ساده دلي و زود باوري سن و سال، ثروت، سواد و سطح فرهنگ نمي شناسد ؟

شايعه بي اساس " پايان جهان " كه هيچ دانشمندي آن را تاييد نكرد در كوتاه مدتي به خبر اول رسانه هاي جهان تبديل شد و عده اي سرگرم قصه ي آخر زماني شدند و ظاهرا  غربي هاي بي دغدغه آنرا را بهتر و بيشتر باور كردند اما ما شرقي هاي گرفتار معيشت روز  كه مدت هاست چشم و گوش بسته مقلد مو زردها شده ايم هم باورمان شد كه پيشگويي ماياها و نوستراداموس در بيست و يكم دسامبر به حقيقت خواهد پيوست و دنيا به آخر خواهد رسيد ولي نرسيد تا چرخ اين جهان همچنان بچرخد و منتظر شايعات جديد و بحث هاي پيرامون آن باشيم تا در اين دنيا كه هيچ دغدغه اي نداريم تمام هم و غم مان بررسي و باور  شايعات باشد ...