شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۹۰۰۹
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۸

شوشان - پیام اسمعیل پور

وضعیت فعلی جریانات سیاسی گویای دو واقعیت است :

یکی انسجام و وحدت پیوسته و رو به صعود در اردوگاه اصلاحات

دیگری پراکندگی و عدم وحدت و انسجام در اردوگاه اصولگرایی

علت مورد  اول برای این است که دوره ی رکود خود را طی کرده و در حال حاضر در شرایط مناسبی نسبت به دوره ی قبل خود قرار دارد و علاوه بر آن ، از رقیب خود زودتر وارد عرصه ی حزب گرایی و مدیریتی کلان کشور شده است لکن همین امر سبب برتری آن نسبت به دیگری میشود اما ناگفته نماند توان تئوریکیه این جریان را نمیتوان به زودتر وارد شدنش به عرصه ی کلان و خروجش از رکود ربط داد بلکه این امر باعث تفاوت بنیادین اش با رقیب خود می شود ، چرا که رسیدن به درک اهمیت آسیب شناسی در درون بدون تعارف و در نظر نگرفتن سبقه افراد و آنچه فرد درباره ی خود تصور میکند که با توسل به آن ، توان ایستادن در مقابل اهداف و راهبرد های تشکیلات را پیدا نمی کند. با این منش سیاسی اتاق فکر این جریان متوجه نقاط ضعف خود و واقعیتهای درون اجتماع شده و بدنبال ارتباط گیری و برنامه ریزی برای رفع مشکل و بهتر شدن اوضاع می کند که تا به این لحظه شاهدیم اقبال عمومی را توانسته به سوی خود متمایل کند. و این اقبال جدای از توان این جریان در برطرف کردن نیازهای مردم گفته می شود چرا که تمامی دولتهای بعد از جنگ در پاسخگویی به نیازهای مردم ناتوان بوده اند.

اما علت دومی برای این است که در وهله ی اول در دوران زمامداری اش در دولت و مجلس متوجه ی فاصله گرفتنش از بطن اجتماع و بالطبع آن متوجه ی رکود و اشتباهاتی که توسط عوامل و دست نشانده های این جریان صورت گرفت نشد و از همه بدتر زمانی که با نقد منتقدین روبرو شد در جهت اصلاح آن بر نیامد و برعکس آن ، در جهت لاپوشونی با عنوان های مصلحت اندیشی و ترس از دست دادن حیثیت سیاسی خود در بین عموم ، به دفاع نابجا و بیخردانه از بدرفتاری ها و بدفکری های درون خود دست زد که علت همه ی اینها  ورود به عرصه بزرگ ، قبل از رسیدن به بلوغ لازم برای آن عرصه بود ، چرا که بی برنامگی آنها در برخورد با واقعیت و عدم شناخت واقعیتهای اجتماعی باعث دور افتادن انها از اصل انقلاب و همچنین شعارهایی که خودشان در بدو ورود به این عرصه دادند ، شد و فضا را برای سیاه نمایی منفعت طلبان و بیکباره مسلمان شده ها باز کرد و تا حدی این افراد پیش رفتند که فضا را برای انجام اعمال عادی مذهبی قشر مذهبی بستند و باعث زده شدن برچسب های نامربوط به پاکان و دلسوزان و دلسوختگان این جریان شدند.

 روی سخن این مطلب راجع به آسیب شناسی نیست اما آنجایی که لازم باشد کلی میگوییم و از آن میگزریم و فرض را بر این میگزاریم که خواننده ی این مقاله از خواص می باشد و خود میداند چه کردیم...

 موضوع این مقاله در رابطه با راهکار های برون رفت از بحران های بوجود آمده است و بدنبال دمیدن نفسی دوباره برای احیای اهداف اولیه و باید هاییست که این جریان برای آنها خلق گردید.

جریان اصول گرایی که بعنوان بازوی اجرایی رسیدن به آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی بهمن 57 بنا شده بود خود در حال حاضر بعنوان پاشنه ی آشیل انقلاب در آمده و به علت بسیاری از خطراتی تبدیل شده است که اصل نظام و ایدیولوژی انقلابی آن را تهدید می کند ، این امر نیز نشات گرفته از افرادی است که در درون این جریان قرار گرفته اند که مشتمل بر فعالین عرصه ی فیزیکیه سیاست اند نه نخبگان فکری که بتوانند تخصصی و جامع و کامل راجب مسائل نظر بدهند ، برای اثبات این مدعا کافی ست که روزمه ی افراد شاخص و رده اولی آن را بررسی کنیم و ببینیم که جمیع آنان افرادی هستند که صرفا تجربه دارند نه دانش علم سیاست و سواد ناچیز سیاسی خود را هم مدیون خطاها و اشتباهاتی هستند که در دوران حیات سیاسی خود انجام داده اند و چندان با مبانی علم سیاست و فلسفه ی سیاست آشنایی ندارند و اوج فاجعه آنجاست که میبینیم دچار توهمی از دانستن هم هستند که همین مقدار را هم بخاطر کتب خاصیست که بی پشتوانه ی علمی و عقلی در دسته آنها گذاشته شد. پیشاپیش در جواب آنانی که ادعای خلاف این صحبت را دارند این نکته را گوشزد میکنم که ما آنچه را میدانیم ، انجام می دهیم و وقتی با سلسلسه بی خردی ها و بی برنامگی هاو عملکردهای اشتباه روبرو می شویم  که بازتاب تمامی آنها در بطن اجتماع و تغییرات نامطلوب معیشتی مردم میبینیم خود گواهی به حق برای این ادعاست. بهتر بگویم اگر پندار و گفتاره ما نیک بود نباید وضع ما و اجتماع اینگونه می بود.  البته ناگفته نماند که نگارنده تمام تقصیر را متوجه این ها نمیداند بلکه بنیاد آن را در انحرافی میداند که خواجه نظام الملک در دوران صدارت خود و حذف قسمت تئوریکی(فلسفه) سیاست و بها دادن به قسمت اجرایی سیاست میبیند واضح بگویم ما با موریانه ای یا دیوی روبرو هستیم که جیزی قریب به ---هشتصد سال است که --- زمامداران ما با ان دست به گریبانند بی انکه بدانند آن چیست و چه باید کرد!!!!

برای همین است سیاست هایی را تدوین میکنند و اجرا میکنند که نتیجه ای ندارد و اگر میبینم اجرا میشدند بخاطر صحیح بودن این سیاستها نبود بلکه یکی بخاطر صندلی بود که عاملان اجرا کننده ی این سیاستها بر آن نشسته بودند و دیگری بخاطر خلا قدرتی و تیوریکیه جریان رقیب بود ؛ که هردو آنها در واقع فرصتهایی بودند که مردم  بخاطر اعتماد به این جریان نصیبمان کردند.

لذا این بدنه که به تعبیر نگارنده بدنه ی سنتی جریان اصولگرایی محسوب می شود با در پیش گرفتن این روند ، به حذف کامل خود در عرصه ی سیاست کمک می کند مگر راهی دگر در پیش گیرد. لازم به ذکر است واژه ی سنتی به معنای متحجر نیست بلکه به معنای :

بدنه ی تصمیم ساز و تصمیم گیرنده ی این جریان از نسل اول است که نتوانسته اختلاف نسلی را برطرف کند و با خردی لازم زمان کنونی به تصمیم گیری بپردازد

 

حال سوال اصلی را مطرح می کنیم آن راه دگر چیست؟

راهه دگر به تعبیر نگارنده عبور از بی خردی ساختاری و عبور از بی خردان درون ساختار است حتی اگر خودمان هم جز آنها باشیم.

باید یکبار برای همیشه تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم یا برای اسلام و نظام اسلامی و مردم در عرصه حاضر شدیم یا برای هوای نفس و دنیای زیبای خودمان و کمک به اطرافیانمان..

 باید بدانیم، شتر سواری دولا دولا نمیشود.

که اگر میشد در دولتهای بعد از جنگ گفتارهای خوب ولی عملهای ناصواب نمیدیم. بله، یادمان بیاید از دیگران چه نقدهایی میکردیم و علت تمام نقدهایمان با محوریت چه عنوانهایی بود.

جریان اصولگرایی باید از دل خود جریانی بیرون دهد که از لحاظ مبانی و اصول ، وابستگی مطلق به خود داشته باشد اما تصویری جدید و در خور وضعیت کنونی کشور و جهان پیرامون باشد و مشخصه ی بارز آن نقد عملکرد گذشته ی خود و بازتعریف گفتمان اصول گرایی و ادامه دهنده ی  آرمان و اصول اصلی انقلاب اسلامی باشد اما با لازمه ها و لعاب دهه ی حاضر و دهه های پیش رو .

این بدنه که به نوعی نقش اپوزیسیون را بازی میکند با چه نامی معرفی می شود؟

نواصولگرایی.

نو اصول گرایی نه برای عبور از اصول بلکه برای بازگشت به اصول انقلابی مبتنی بر اسلام ناب محمدی و همچنین بازگرداندن مکمل جدایی ناپذیره آن که به اشتباه از خود جدا کرد خلق می گردد.

لازم میبینم قبل از بیان باقی مطلب این توضیح مختصر را از انقلاب و انقلاب مبتنی بر اسلام ناب محمدی بیان کنم.

انقلاب زمانی رخ می دهد که حاکمیت یا نمیخواهد یا نمیتواند با فساد درون خود مبارزه کند و آن را اصلاح کند و همچنین به نخبگان مصلحه سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فضایی برای ورود به این عرصه ها و برخورد خردمندانه و لازم در جهت تغییر شرایط موجود نمیدهد و در مقابل این وضعیت ، جبهه ای توسط همان نخبگان مصلح تدارک دیده می شود که به سازماندهی نیروهای خود و مردم دست میزنند.

و این به مثابه ی همان حرکتیست که از حضرت محمد (ص) شروع شد بعبارتی حرکت در جهت شکستن ساختارهای حاکم بر جامعه ی شبه جزیره که در نوع خود نماینده ی ساختارهای فاسد مستقر در تمامی ممالک پیرامون بود ، رخ داد.

پیامبر اسلام آمد تا انقلابی بر علیه ساختار فاسد کند و کرد و پیروز شد اما آنچه که به این حرکت مایه ی فلسفی می دهد  محتوای درونی آن است . این انقلاب دارای دو هویت بود که هریک بی دیگری معنا نمیدهد و ماهیت فلسفی سیاسی هرکدام از بین می رود و النهایت خوده انقلاب ماهیت عقلی اش را از دست میدهد. این دو هویت شامل:

اولی ،اصلاح وضع موجود که میتوان از آن بعنوان تغییر هم نام برد( بسته به حده فساد دارد)

دیگری ایجاد اصولی برای اداره ی مملکت و جامعه در تمامی سطوح و شئون آن است.

این دو مقوله تشکیل دهنده ماهیت کلی یک انقلاب بحساب می آید که از قضا بن مایه ی آن از اسلام استخراج شده است و نمونه ی معاصر آن را در انقلاب سال 57 مردم ایران مشاهده می کنیم. که به حق می توان گفت شعار بازگشت به سلف را در حد اعلا و عقلانی آن انجام دادند.

در نتیجه همانطور که بالاتر گفته شد انقلاب سال 57 یک انقلاب دو وجهی بود، اصلاح و اصول.

این دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند جدا کردن آنها همانطور که قبل هم اشاره شد به قیمت بی هویتی هرکدام و گرفتن ابتکار عمل و مثمر ثمر نبودن آنها محسوب می شود.

یکی را بی اصول می کند که برای برطرف کرد خلا بوجود آمده دست به ساختن اصولی مجدد می زند و دیگری را فاقد درک اصلاح و تشخیص اشتباه در انتخاب مصلحت می کند.

در تعریف اصول بهترین مثال جهانیست که در آن حضور داریم ؛ به وضوح می بینیم نظام آفرینش مبتنی بر یکسری اصولی است که باعث نظم دهی به نظام خلقت می شود، در نتیجه برای ایجاد نظم نیاز به پیروی از یکسری اصول داریم که بالطبع نوع انقلاب ایران اصولی برای ما مد نظر است که استخراج شده از اسلام تشیع باشد.

اما اصلاح همواره جز لاینفک رفتار بشر محسوب می شود چرا که انسان بنا به طبعش در دنیای صنعتی همواره بدنبال مخالفت و ساختار شکنیست و همچنین تمایل آن به نادرست نهایتا منجر به دنبال کردن کار نادرست میشود و در اینجاست که هویت دوم معنا پیدا میکند و آن اصلاح است. اصلاحی در جهت بازگشت به اصول خالق (اصول اسلامی)

اما این اصلاح و اصول نباید رنگ تحجر بخود بگیرد و امور در دست افرادی گذاشته شود که نه تنها درکی از اصول ندارند بلکه آنچه خود دوست دارند اصول میپندارند و بر آن قسمتش تاکید دارند که در راستای منافع خود  و اطرافیانشان باشد و هر عمل اشتباه خود را در راستای اجرای اصول توجیه کنند. در صورتی که رویکرد اصلاح در زمان پیامبر منجر به انقلابی می شود که تاریخ جهان را تغییر میدهد و در مرحله ی بعد پایبندی به اصول و نگاه اصلاح نسبت به معایب که هر زمان با توجه به مقتضیات همان دوره تغییر میکند و باید با آن وفق پیدا کرد موجب ترقی فرهنگی و سیاسی و اجتماعی می شود و مهمتر از همه اینها یکی پیشرفت فرهنگی جامعه ی شبه جزیرست و دیگری توانمندی این انقلاب برای ارایه یک هویت جدید به جوامع این منطقه که باعث سلسله موفقیتها و پیشرفتهایی  در حوزه های علمی ، سیاسی و فرهنگی برای ممالک اسلامی در طی قرنها میشود. بعبارتی ساده تر این اصول باید با خود پیشرفت به همراه بیاورد وگرنه باطنا اصول نیست و صرفا نامی از آن میماند که مخالفین آن از وی بعنوان تحجر یاد میکنند.

تا اینجا برای درک پیام اصلی رویکرد نواصولگرایی این توضیحات را کافی می دانیم و به ادامه مطلب می پردازیم.

نواصولگرایی رسالته برگرداندن اصلاح برای وضع موجود در جهت رسیدن به اصول تعیین شده را دارد ، چرا که بشر کاری را صد در صد درست انجام نمی دهد و اگر هم درست انجام دهد برای آن تاریخ انقضایی باید در نظر گرفت چرا که کاره درست در زمان کنونی ممکن است کاری نادرست در زمان آینده محسوب می شود و این به معنای ایراد در اصول نیست بلکه به نگاهی کلان تر به نحوه اجرای اصول در هر زمان بر میگردد که لازمه ی این انعطاف در مقوله اصلاح است که در درون اصول نهفتست و با ذات و فطرت آن عجین است.

نو اصولگرایی وظایفی دارد که تیتر وار به ذکر آن می پردازیم:

1- بازگرداندن مکمل اصول یعنی اصلاح به جریان

2- مقابله و اعلام برائت از تندروی های حاضر در اقلیت با نفوذ این جریان

3- مقابله با بیخردی و تاکید بر خرد جمعی

4- تشکیل یک اتاق فکر ثابت از نخبگان فکری نه سیاسی و اجرایی و گرفتن تصمیمات کلان در این اتقاق فکر ، فارغ از منیتهای موجود در جریان سابق

5- نفی هرگونه شخصیت محوری و تاکید تام بر تشکیلات و تصمیمات آن

6-استفاده از تمامی ظرفیت های موجود در کشور فارغ از معیارهای نادرست جریان سابق

7- نفی بی تقوایی در جریان سابق(که نمود آنرا در سال 92 مشاهده کردیم) و تاکید بر مبتنی بودن تقوا بر تخصص برای اداره ی امور. نه اینکه تخصص را عقاید فرد انتخاب کننده و انتخاب شونده تعیین کند.

8- جلوگیری از هدر رفتن ظرفیت فعالین در عرصه های مختلف کشور که به واسطه ی بی خردی جریان سنتی و بی تدبیری و سومدیریت و عدم مسئولیت پذیری آنان ، این ظرفیت به جریان رقیب سوق داده شد که پس از آن به سوی اپوزیسیون برانداز درون کشور و بعد از آن به اپوزیسیون برانداز خارج از کشور هدایت شدند و می شوند.

9- باز تعریف گفتمان انقلاب اسلامی در سطح نخبگان فکری و نخبگان نسبتا سیاسی و نسبتا اجرایی و فضاهای اکادمیک و دستگاههای مدیریتی کشور و نشان دادن درست بودن این گفتمان برای عموم نه مثل جریان سنتی در عرصه های انتخاباتی بلکه در عمل و تاثیر آن بر زندگی مردم

10- نفی و نقد و برائت از رویکردهای فرهنگی جریان سنتی نه به معنای حذف اصل فرهنگ و هویت اسلامی ، بلکه به معنای نحوه ی مهندسی و اجرای این فرهنگ و هویت ، با استفاده از تمامی ظرفیتهایی که از گذشته بوده و همینطور به برکت دشمنی دشمنان در زمان حاضر بوجود آمده و ما فقط باید آنرا درک کنیم.

11- اعتقاد راسخ به تهیه ی یک نقشه ی جامع (البته نه به معنای چشم انداز بیست ساله که فقط نامی از آن باقی مانده و حتی نخبه اجرایی برای اجرای آن هم نداشتیم و نداریم) با استفاده از ظرفیت نخبگان فکریه به انزوا برده شده و همچنین نخبگان فکری حاضر در محیط آکادمیک ، فارغ از عقاید آنها و دستگاههای تشخیص ایمان ، بلکه به مدد میزان ارادت به هویت ملی و اسلامی و درک اهمیت در کنار هم بودن این دو در کنار هم نه جدا از هم.

12- تغییر کادر اجرایی کلان و متوسط و کوچک برای اجرای راهبردهای عقلانی نه به معنای آنچه در گذشته داشتیم که نتوانستیم حتی در عرصه ی اجرایی هم درست عمل کنیم و مدیرانمان نتوانستند تصمیمات درست بگیرند. بلکه کادری که بتواند اجرای درست را انجام بدهد و همیشه بدنبال راهبردهایی که اجرایی باشد نباشیم. بلکه کافیست اندکی از دشمن خود یاد بگیریم که راهبردهای کلان مدیریتیه خود را از اتاق فکرهایی تحت عنوان اندیشکده و یک اتاق فکر در راس وزارت دفاع و دستگاه امنیتی خود دارد که تصمیم سازی و تصمیم گیری می کنند و یک دستگاه اجرایی کلان دارد و هر آنچه اجرا می شود که خردمندان با پشتوانه بر سابقه مطالعاتی و فکری و عقلی بیرون می دهند. نه مثل ما که اگر اتاق فکر هم داشته باشیم صرفا کسانی در آن حضور پیدا می کنند که مسئولین کلان اجرایی بودند در سابق یا حال حاضر هستند که همانطور گفته شد اجرایی کامل هم نیستند صرفا در محیط اجرایی بودند. البته این توضیحات و مصداقها به معنای در نظر نگرفتن ظرفیتهای موجود ما و دیگری نیست ، بلکه به معنای تقسیم وظایف درست و صحیح و مسئولانه است و دیگر اینکه شاید ظرفیتهایی بعضا بهتر از دیگری در کشور موجود است منتها نوع انتخاب ، انتخاب کنندگان ماست که مشکلی بیش از همه چیز برای ما ایجاد کرده است.

 واقع امر این است که نو اصولگرایی راهه برون رفت از بحران موجود در جریان اصولگرایی محسوب میشود که آنرا از این پس با عنوان اصولگرایی سنتی میشناسیم و با ایجاد این چهره ی جدید باعث ایجاد هرج و مرج در راس جریان رقیب و شکاف در بدنه ی متمایل به آن می شویم و با معرفی چهره ی جدید و تشخیص نیازهای آنها و برنامه ریزی برای چگونگی بیرون آوردن آنها از این مشکلات می توانیم مجددا بدنه ی اجتماعی از نسل جدید مهیا کنیم که با این امر باعث بازگرداندن آنها به درون نظام اسلامی می شویم. و لازم است این نکته را در اینجا بگویم که اگر ما هوشیار شویم می توانیم یک قدم از رقیب خود جلو بیوفتیم به این دلیل که رقیبمان نشان داده او هم در فاز عمل بی برنامه است و صرفا بنای خود را بر سنگواره های بنای قبلی استوار میکند و ما با بازگشت به فاز تئوریکی می توانیم برنامه ها و شعارهای خود را به واقعیت قابل لمس برای مردم تبدیل کنیم و یک قدم جلوتر بیوفتیم و دیگر اینکه آنها انتظار انسجام در بین ما و حرکت عقلانی را تا مدتی ندارند و موج سواری خود را بر ناتوانی ها و هرج و مرج های درون جریان سنتی استوار کرده اند. که ماهم در مقابل نشان دادیم حتی با در دست داشتن مجلس و دولت نتوانستیم به این سطح از رشد سیاسی برسیم که در فعالیت در هر عرصه ای انسجام حرف اول را میزندو شاید برای مخاطب این نکته بوجود بیاید که اگر انسجامی نبود پس چطور 12 سال مجلس و 8 سال دولت را در دست داشتیم ؟ در جواب باید گفت که انسجام ما یکی در مقابل افول رقیب و دیگری نبود رقیب و دیگری اینکه بخاطر فهمیدنه اینکه الان زمان مناسب برای صید است توانستیم منسجم شویم و متاسفانه این انسجام مبتنی بر خرد بنیادین تشکیلاتی نبود. و همچنین لازم است ازبدنه ی جوان جریان سنتی نیروهای آن جمع آوری شوند و عده ی محدودی از بدنه ی اصولگرایی سنتی که این اندیشه را درک می کنند باید در جای خود بمانند تا جلوی حذف و خورده شدن کودک توسط مادر را بگیرند تا به آرامی و بصورت طبیعی این جریان نو از کودک به جوان بالغ تبدیل شود و در نهایت پوست اندازی به صورت کامل انجام شود و نکته ی قابل ذکر آن است که به طبیعت احترام بگزاریم و اجازه دهیم آرام و طبیعی زایمان صورت گیرد . منتها خطر اصلی درد زایمان است و بعد از آن نیزبا کسانی روبرو هستیم که این بچه ی تازه متولد شده را نمی خواهند.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار