علی اکبر قلمی
به شهر اهواز پیش از سال 1349 فکر کنید. در آن زمان دو قسمت شهر اهواز در دو سوی رودخانه کارون، فقط با دو پل به هم متصل میشدند: پل سیاه و پل سفید. محدودیتهایی نیز وجود داشت. مثلاً عبور وانت و خودروهای سنگین از روی پل سفید ممنوع بود. (البته اتوبوس شهری و کامیونهای ارتش مستثنا بودند) در چنین شرایطی فکر میکنید مردم برای حمل بار از این سوی رودخانه به آن سو باید چه کار میکردند؟
یک راه حل خلاف وجود داشت به این صورت که در ساعاتی که پلیس در محل وجود نداشت، رانندگان با ترس و لرز از روی آن عبور میکردند. راه حلی مجاز نیز وجود داشت و آن اینکه کامیونها و وانتها بایستی تحت شرایطی از روی پل سیاه عبور میکردند. البته همه میدانیم که پل سیاه مخصوص عبور قطار بوده و هست ولی چاره ای برای این کار اندیشیده بودند. در اطراف ریلهای قطار الوارهای چوبی نصب کرده بودند به گونه ای که چرخهای خودروها بتوانند روی آن حرکت کنند. در دو سوی پل نیز دو راه ماشینرو بود که به پل منتهی میشدند و خودروهایی که میخواستند از پل عبور کنند در آن راهها صف میبستند. در هر سوی پل نیز یک چراغ راهنمایی نصب شده بود. اولویت با قطار بود و هرگاه قطاری میخواست از روی پل عبور کند چراغهای راهنمایی در هر دو سوی پل سرخ میشدند.
در ساعاتی که قطاری عبور نمیکرد، آن دو چراغ در دوسوی پل به تناوب سبز و سرخ میشدند. در زمانی که چراغ یک سمت سبز بود چراغ سمت دیگر تا زمانی که آخرین خودرو طول 1050 متری پل را طی نکرده بود سرخ باقی میماند زیرا عرض پل کم بود و دو خودرو از دو جهت مخالف نمیتوانستند از روی آن عبور کنند. من در آن سالها عبور از روی پل سیاه را در یک وانت تجربه کرده ام. روزگار سختی بود.
ممکن بود به خاطر عبور از روی پل، خودروها بیش از یک ساعت معطل شوند و شاهد چند بار سبز و سرخشدن چراغ راهنما باشند. در آن شرایط به خاطر این سختیها رانندگان برای حمل بار از این سوی شهر به آن سو کرایه زیادی طلب میکردند. این وضع ادامه داشت تا اینکه در سال 1349 پل سوم برای عبور خودروهای سنگین ساخته شد.
در آن زمان محل ساخت پل سوم خارج از شهر به حساب میآمد و در واقع جادهای که از روی آن میگذشت جاده کمربندی اهواز بود. این خاطره را از انبوه خاطرات آن زمان نوشتم تا نسل جوان اندکی به حال و هوای اهواز قدیم آشنا شوند. از مردم اهواز کمتر کسی این موارد را به یاد دارد و آنان که به یاد دارند چیزی نمیگویند و نمینویسند و اگر امثال من ننویسیم این خاطرات را با خود به گور خواهیم برد و برای همیشه پنهان خواهند ماند.