شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۶۱۵۲۵
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰:۵۲

شوشان - دکتر محمدجعفر محمدزاده

از داستان های مشهور مثنوی معنوی در دفتر اول ، داستان «طوطی و بازرگان »است که اغلب کمابیش شنیده ایم. داستانی تمثیلی که مولوی در بیان ضرورت و تلاش انسان برای رهایی از قفس تن بیان می کند و اشاره ای صریح به مفهوم حدیث مشهور ، مُوتُوا قَبلَ اَنْ تَموُتُوا (بمیرید قبل از آنکه مرده شوید)دارد.

اما یک نکته مهم  دیگر در این داستان رمزی نهفته است که شاید کمتر به آن توجه شده است و آن اشاره ای به «پیام » به عنوان مهمترین  رکن از  ارکان  فرایند شکل گیری«ارتباط» است .

ماجرا از آنجا شروع می شود که بازرگانی قصد سفر به خطهٔ هندوستان دارد ، پیش از سفر در ضمن خداحافظی با اهل و عیال از هرکدام می پرسد که در  باز گشت از  سفر چه تحفه ای برای آنها سوغات  بیاورد. تا به طوطیکی که در قفس در کنج خانه اش به شیرین زبانی مشغول بود  رسید:

گفت طوطی را چه خواهی ارمغان

کارمت از خطهٔ هندوستان

گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان

چون ببینی کن زحال من بیان

کان فلان طوطی که مشتاق شماست

از قضای آسمان در حبس ماست

بر شما کرد او سلام و داد خواست

وزشما چاره و ره ارشاد خواست

 

طوطی چیزی از بازرگان نخواست جز رساندن پیام او به گوش خویشانش.پیامی که اگر به درستی منتقل شود می تواند ره آوردی به مراتب بیشتر و بهتر از سوغات و ارمغان بازرگان برای  او  داشته باشد.

بازرگان پذیرفت که به تعبیر مولوی :کاو رساند سوی جنس او سلام ، و به همین جهت در پایان سفر و پس از تهیه سوغات سفر برای همگان ، برای اجرای سفارش طوطی ،گشت و پرس و جو نمود تا مسکن و مأوای طوطیان را یافت و:

مرکب استانید و پس آواز داد

آن سلام و آن امانت باز داد

 

«پیام »طوطی خود را با نماینده ای  از انبوه طوطیان در میان گذاشت ،بعد از آنکه پیام طوطی را آنگونه که سفارش کرده  بود رساند  ناباورانه دیدکه:

 

طوطیی زان طوطیان لرزید بس

اوفتاد و و مُرد و بگسستش نفس

 

و بازرگان همین که این صحنه را دید، پشیمان شد و نادم از گفته خویش ،در حالی که بر حال آن بیچاره تأسف می خورد راه بازگشت در پیش گرفت .چون به شهر و دیار خود رسید ارمغان هرکسی را به نوبت داد تا رسید به طوطیک.

 

گفت طوطی ارمغان بنده کو

آنچه دیدی و آنچه گفتی باز گو

 

  پیداست که او منتظر پیامی دقیق و ظریف است. بازرگان پس از قدری تأمل گفت: پیغام تو را رساندم اما کاش نمی رساندم  زیرا :

 

آن یکی طوطی ز دَردَت بوی برد

زهره اش بدرید و لرزید و بمرد

 

همین که این سخن از زبان بازرگان بیرون شد طوطیک او نیز فی الفور  افتاد و مرد!

 

چون شنید آن مرغ آن طوطی چه کرد

پس بلرزید، افتاد و گشت سرد

 

واین چنین بود که طوطیِ بازرگان به همان دردی مبتلا شد که طوطیِ خطهٔ هندوستان دچار آن شده بود.

بازرگان ،پشیمان تر از قبل  که چرا کارِ خسارت باری را تکرار کرده است با حسرت و پشیمانی جسم بی روح طوطی را از قفس بیرون آورد و درگوشه ای نهاد.

دیری نگذشت که طوطیک از جای جست و بر بام نشست:

طوطیِ مرده چنان پرواز کرد

کافتاب از چرخ ترکی تاز کرد

 

وبیچاره مَرد بازرگان ،انگشت حسرت گزان گفت : این ماجرا بر من شرح کن.

 

گفت طوطی کاو به فعلم پند داد

که رها کن لطف و آواز و وداد

 

طوطی گفت آن طوطی با عملش پندی ارزشمند برای من فرستاد که دریافتم و به کار بستم.

از این رو ، گذشته از مقصود مولوی در این تمثیل ؛

«پیام »می تواند به انواع و ابزار مختلف از فرستنده به گیرنده منتقل شود و همیشه نیاز نیست برای انتقال «پیام» به سخن و یا نوشته ای متوسل شد چه  آنگونه که طوطیک از طوطی خطهٔ هندوستان به فعل او آموخته بود ، «پیام» را می توان  دریافت و بکار بست. این شیوه به ویژه برای آنها که در کار تربیت و پرورشند می تواند کارآمد باشد ، آنگونه که در کلام امام جعفر صادق (ع) نیز آمده است :

کُونوُا دُعاهَ النّاس بِغَیرِ اَلْسِنَتِکُم (مردم را دعوت کنید با غیر زبان هایتان) 

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار