امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
گزینههای مختلفی از سوی اصولگرایان برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ مطرح است، چنانکه از آقای ضرغامی و قالیباف تا جلیلی و باهنر و بذرپاش برای کاندیداتوری در این انتخابات نام برده میشود. علت این تعدد گزینه را درچه میدانید؟
تنها نامزد جدی و واقعی اصولگرایان که میتواند در برابر آقای روحانی از یک شانس جدی برخوردار باشد فقط و فقط آقای احمدینژاد است.
یعنی شما معتقد به آن هستید که اگر آقای احمدینژاد به انتخابات ورود پیدا میکرد، میتوانست بر آقای روحانی غلبه کند؟
به هیچ وجه. مقصود من این نیست که آقای احمدی نژاد پیروز میشد و میتوانست بر آقای روحانی غلبه کند. اصلا چنین موضوعی مطرح و عملی نیست، بلکه موضوعی را که مطرح میکنم در این راستاست که اگر آقای احمدی نژاد تنها نامزد انتخابات بود، میتوانست انتخابات را خیلی جدی و فضای رقابتی بهصورت واقعی ایجاد کند. معنی این حرف این نیست که آقای احمدینژاد بر آقای روحانی پیروز میشد. اتفاقا معتقدم که ایشان از آقای روحانی شکست میخورد و نمیتوانست اصولگرایان را به پاستور برساند ولی با حضور احمدی نژاد، رقابت و انتخابات جدیتر میشد.
یعنی منظورتان این است که الان رقابت جدی نیست؟
دقیقا؛ مقصودم این است که الان دیگر رقابتی به معنای انتخاباتهای گذشته وجود ندارد و اصولگرایان برای معرفی یک گزینه جدی و موثر به بن بست رسیدهاند. من بعد از اینکه نامزدی آقای احمدی نژاد منتفی شد، رسما اعلام کردم که بعد از نیامدن احمدی نژاد ماشین انتخاباتی اصولگرایان پنچر شد.
مقصودتان از این سخن چه بود؟
مقصودم این است که با آمدن آقای احمدی نژاد رقابت جدی میشد و اصولگرایان در صورت برنامهریزی حتی میتوانستند به پیروزی هم فکر کنند اما با نیامدن آقای احمدی نژاد شاید بتوان اذعان داشت که اصولگرایان دیگر از هیچ شانسی برخوردار نیستند.
پس چرا دراین شرایط که شانسی برای پیروزی اصولگرایان وجود ندارد، این جریان هر روز یک نام را برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری مطرح میکند؟
اتفاقا به قول معروف آفتاب آمد دلیل آفتاب. همین که اصولگرایان از یک سو صحبت از آقای قالیباف میکنند و از سوی دیگر و در فردای آن روز، صحبت از آقای سعید جلیلی برای کاندیداتوری در انتخابات میکنند و پس فردایش صحبت از آقای باهنر میشود و در روزهای بعدی نوبت مطرح کردن آقایان ضرغامی و فتاح میشود، گویای حال آنهاست. در این چرخه بار دیگر نوبت به دیگران میرسد و صحبت از سردار قاسم سلیمانی و آقای بذرپاش و آقای باهنر در انتخابات میکنند. همه این موارد نشان میدهد که کشتی اصولگرایان بعد از آقای احمدی نژاد به گل نشسته است و آنها نمیتوانند روی یک نامزد به توافق برسند و به همین دلیل است که صحبت از نامزدهای متعدد میشود. از منتهی علیه جناح راست مانند آقایان جلیلی و بذرپاش گرفته تا جریانات میانهرو مانند آقایان باهنر و ضرغامی و قالیباف. این وضعیتی که اصولگرایان به آن دچار شدند نشان میدهد که آنها دچار یک سردرگمی در معرفی گزینهای هستند که بتواند در مقابل آقای روحانی از شانس پیروزی بهرهمند باشد.
چرا همه شانس اصولگرایان مستلزم بودن و حضور فردی مانند آقای احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری است؟
پاسخ این سوال یک مقدار دشوار است. واقعیت این است که اصولگرایان با یک بحران عمیق فقدان محبوبیت و مقبولیت از سوی مردم، بالاخص اقشار تحصیلکرده، و همینطور نسلهای اول و دوم بعد از انقلاب، یعنی دهه شصتیها و دهه هفتادیها روبه رو هستند. آنها با عدم محبوبیت و مقبولیت در میان این اقشار مواجهند. انتخابات مجلس دهم نشان داد هر کجا که اصلاحطلبان بتوانند یک شانس حداقلی برای رقابت داشته باشند هیچ امید و شانسی برای اصولگرایان باقی نمیماند. بهنظر من انتخابات مجلس دهم عمق عدم محبوبیت و مقبولیت اصولگرایان در میان اقشار مختلف را نشان داد اما هنوز هم اصولگرایان این را نمیپذیرند و همچنان امیدوار هستند با نامزدهای مختلفی که معرفی میکنند در انتخابات حضور داشته باشند. معتقدم پس از اینکه آمدن آقای احمدی نژاد در انتخابات منتفی شد، اصولگرایان بسیار آشفتهتر از دورههای قبل شدهاند.
پس شما هیچ شانسی برای اصولگرایان در انتخابات سال۹۶ قائل نیستید؟
نه، من واقعا هیچ شانسی برای اصولگرایان قائل نیستم. برای اینکه انتخابات اسفندماه۹۴ نشان داد که اصولگرایان از محبوبیت گستردهای در زمینه رای آوری و اقبال عمومی برخوردار نیستند. آنان البته خود به این موضوع باور ندارند و همچنان بر محبوبیت داشتن و مقبولیت خود در میان اقشار مختلف تاکید دارند. با وجودی که من هیچ شانسی برای اصولگرایان قائل نیستم چطور شما از من انتظار دارید که بگویم اگر آقای قالیباف که در دور قبل نیز رقیب انتخاباتی رئیسجمهور بود نامزد شود میتواند آقای روحانی را شکست دهد؟ چطور انتظار دارید که بگویم آقایان جلیلی و باهنر و بذرپاش که پایگاه رای کوچکی دارند میتوانند در صورت نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده، یک تهدید و خطر جدی برای آقای روحانی باشند؟ من معتقدم آقای روحانی حتی با دست بسته هم میتواند همه این افراد را در انتخابات آتی شکست دهد.
در چنین شرایطی تاکتیک دیگر اصولگرایان در انتخابات چه باید باشد یا آنها چه راهکاری را در پیش خواهند گرفت؟
بعد از انتخابات اسفند ۹۴ همه امید و شانس اصولگرایان متوجه احمدی نژاد بود. همانطور که میدانید پس از آنکه آمدن او بهواسطه نهیای که صورت گرفت، منتفی شد، این جریان سیاسی تبدیل به یک کشتی به گل نشسته یا یک اتومبیل پنچر شده شدند. تاکتیک دیگری را هم که جریان اصولگرا به سمت آن رفته، حمله بیامان و همه جانبه به دولت آقای روحانی است. این روزها میبینیم که جریان اصولگرا با حمله به روحانی، هر اقدام رئیسجمهور را مورد سرزنش و انتقاد قرار میدهد. در چنین شرایطی باید اذعان داشت که بعد از شکست سنگین آنها در انتخابات اسفندماه سال ۹۴، تاکتیکی که اصولگرایان به سمت آن رفتند، این است که سعی کنند دولت آقای روحانی را تخریب کنند و با این کار، پایگاه رای روحانی را نشانه بروند و مردم را از دولت فعلی مایوس کنند، به همین دلیل است که اگر دقت کنید مشاهده خواهید کرد اصولگرایان مدتهاست که حملات سنگینی را متوجه دولت آقای روحانی کردهاند. باید اذعان داشت در شرایط فعلی، خط مقدم حملاتشان هم برجام است. آنها هر چه دارند بر سر برجام میریزند که دلیلش هم واضح است چون میخواهند ثابت کنند برجام شکست خورده است و به تبع آن عامل شکست برجام را نیز آمریکا معرفی میکنند که زیر تعهداتش زده است. معتقدم که این تاکتیک نیز نتوانسته موثر واقع شود. بنابراین ما از یک سو با هرج و مرج نامزدها در میان اصولگرایان روبه رو هستیم و از سوی دیگر هم شاهد حملات منظم و پیگیر به دولت آقای روحانی هستیم. همانطور که گفتم اصولگرایان با این کارها واقدامات سعی میکنند نسبت به محبوبیت دکتر روحانی و میزان رای آوری ایشان در میان مردم به نحوی تردید افکنی کنند.
تصور میکنید که اصولگرایان تا چه اندازه بتوانند در سست کردن حمایتها از آقای روحانی موفق باشند؟
اصولگرایان تا به الان خیلی موفق نبوده و نتوانستهاند یخی را بشکنند یا آبی را گرم کنند. آنها نتوانستند مردم را نسبت به آقای روحانی ناامید کنند، البته معنی حرف من این نیست که آقای روحانی یکپارچه موفق بوده و توانسته است تمامی انتظارات را محقق کند. معتقدم آقای روحانی در این راه با مخالفتها وعدم موفقیتهایی روبهرو بوده است.
یعنی میخواهید بگویید که ایشان به اندازه ۲۴ خرداد سال ۹۲ رای نخواهد آورد؟
بله، کم و بیش میخواهم همین موضوع را بیان کنم. درست است که تهدید و خطر جدیای از ناحیه اصولگرایان در انتخابات سال ۹۶ برای آقای روحانی وجود ندارد ولی نباید این مهم را فراموش کنیم که مقداری از محبوبیت آقای روحانی نسبت به سال ۹۲ کاسته شده است که دلیل آن هم بهخاطر عدم تحقق برخی از وعدههای ایشان در انتخابات ریاست جمهوری بود و دلیل این عدم تحقق هم مخالفتهایی است که با روحانی و برنامههایش شده است.
تصور میکنید چه میزان از این محبوبیت کاسته شده است؟
تا آنجا که میدانم هیچ کار میدانی و نظرسنجی دقیقی در این زمینه صورت نگرفته است که بتوان با قطعیت در رابطه با آن سخن گفت، اما مسلم است که ایشان دیگر از آن محبوبیتی برخوردار نیست که در ۲۴ خرداد سال ۹۲ برخوردار بود.
یعنی میخواهید بگویید ایشان آن ۱۹ میلیون رایی را که در انتخابات سال ۹۲ آوردند را نخواهد آورد؟
من امیدوارم که بار دیگر حائز این میزان رای بشود، ولی واقعیت چنین است که نسبت به اینکه رای ایشان به بالای ۱۵ میلیون برسد، تردیدهای جدی وجود دارد، حتی اگر دکتر روحانی ۱۵ میلیون هم رای کسب کند، یعنی چهار میلیون هم از دور قبل کمتر رای بیاورد، باید ابراز خرسندی و خوشبختی کند که با ۱۵ میلیون رای در انتخابات وارد پاستور شده است.
چرا فکر میکنید که در این سالها از محبوبیت آقای روحانی کاسته شده است؟
بخشی از این کاهش محبوبیت مربوط به حوزه اقتصاد است. درست است که آقای روحانی همیشه آمار موفقیت آمیزی در خصوص اقتصاد میدهد و من هم هیچ تردیدی ندارم که در زمینه تورم و رشد ناخالص ملی، دولت ایشان موفقیتهایی داشته است و این موفقیتها قابل انکار نیستند ولی هنوز مشکلات جدی اقتصادی وجود دارد. متاسفانه امروز ما حدود۶ الی ۷ میلیون بیکار در جامعه داریم و رکود کمر اقتصاد ایران را شکسته است. این موارد، واقعیاتی است که نمیشود کتمان کرد. متاسفانه باید اذعان داشت درب هر خانهای را که بزنید حداقل یک یا ۲ جوان بیکار با تحصیلات لیسانس در آن حضور دارد و هنوز آقای روحانی نتوانسته است مشکل بیکاری و رکود را در کشور و مشکل سرمایهگذاری خارجی را حل کند. هربار که رئیسجمهور درصدد سرمایهگذاری خارجی بود، تندروها در این مسیر سنگ اندازی کرده و مانع ایجاد کردند.
اشاره کردید که هر بار قرار بوده سرمایهگذاری انجام شود، تندروها در این مسیر سنگ اندازی کردند. در چنین شرایطی انتظار بود که آقای روحانی چه کند؟
قبول دارم که آقای روحانی از پس تندروها برنمیآید، ولی رئیسجمهور وقتی میخواهد سخنرانی کند یا در تلویزیون ظاهر شود و یا از یک تریبون استفاده میکند، باید مسائل جدی اقتصادی را با مردم در میان بگذارد، چرا که طرح این مسائل میتواند به پایگاه حمایتی و افزایش جایگاه او در میان مردم کمک کند. نه اینکه تنها حرفهای قشنگی بزند و هدفش این باشد که به اصولگرایان بر نخورد. با این روندی که تاکنون از سوی رئیسجمهور طی شده، تصور نمیکنم موفقیتی حاصل شده باشد. زیرا ایشان نه تنها نتوانسته رضایت اصولگرایان را بدست بیاورد بلکه برخی از حامیان بالقوه خودش را هم از دست داده است. بنابراین تصور میکنم راه برون رفت از این وضعیت چنین است که ایشان مشکلات و مسائل کلان اقتصادی مملکت را با مردم در میان بگذارد و از تریبونها و سخنرانیهای خود برای درمیان گذاشتن مشکلات و مسائل با مردم استفاده کند.