شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۶۳۱۵۹
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۳
بعد از سپری شدن نزدیک به 4 دهه از پیروزی انقلاب سیاسیون هر دو گروه به نوعی جای خالی احزاب فراگیر و مؤثر را حس کرده اند و در اظهارنظرها و گفتگو هایی که در رسانه ها مطرح می کنند از لزوم تشکیل احزاب فراگیر و مؤثر سخن می گویند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج هیجان و شور انقلابی مردمی که پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی شعارهای اصلی خود، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را پی می گرفتند علاوه بر دو قطبی انقلابی و ضد انقلاب، متاثر از فضای حاکم بر اندیشه و سیاست آن روز جهان سوسیالیست و لیبرال دو قطبی دیگری را در جهان سیاست تشکیل داده بودند. اما طرفداران نظام نوپای اسلامی پس از تصویب قانون اساسی حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند که بیشتر چهره های انقلابی  در آن حضور داشتند و در شهرهای مختلف ایران اقدام به یارگیری کرده بود. حزبی فراگیر که به اعتقاد برخی کارشناسان سیاسی متاثر از فضای انقلابی آن دوران بود. دیری نپایید که دو جناح درون حزب دچار اختلافات عدیده شدند و خود برای انحلال آن از امام نظر خواستند. امام موافقت کرد و اولین حزب بزرگ بعد از انقلاب به کار خود پایان داد.

 به گزارش «تابناک»، نیروی های سیاسی بعد از آن که در دیدگاه های اقتصادی اختلاف داشتند شامل دو گروه معتقد به اقتصاد بازار آزاد و معتقد به اقتصاد دولتی جناح های راست و چپ جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. این جناح بندی موقعی حالت جدی تر به خود گرفت که طیف چپ جامعه روحانیت مبارز از آن منشق شد و مجمع روحانیت مبارز را تشکیل داد. این انشقاق با نظر مثبت امام صورت گرفت و بعد از رهبری آیت الله خامنه ای نیز با نظر مثبت ایشان به صورت مستقل ادامه فعالیت داد.

در این اثنا احزاب و گروه های ریز و درشت دیگری اعلام حضور کردند و در به شکلی فصلی در آستانه انتخابات مختلف پرچم و آرم خود را آفتابی کردند و بعد از انتخابات باز از دیده ها پنهان شدند. احزاب و جبهه ها به هر حال زیر چتر و لوای دو گروه راست و چپ قرار می گرفتند و جز سمپات های این دو گروه صدایی دیگر شنیده نمی شد. بعد از انتخابات دوم خرداد 76 آرام آرام  عناوین چپ و راست به خاطر تعدیل و تغییر دیدگاه های اقتصادی دو گروه مفهوم خود را از دست داد و دو واژه اصلاح طلب و اصولگرا جایگزین چپ و راست شد. اصلاح طلبان این دوگانه را در عقیده و عملکرد وفاداری به دموکراسی تعریف می کنند و اصول گرایان نقطه افتراق را وفاداری به اصول اصلی انقلاب اسلامی. اما این جناح بندی ها اگر چه توان ایجاد اشتیاق و شور وشورق انتخاباتی در دوره های مختلف را فراهم کردند اما بنا به نداشتن ساختارهای محکم و استوار حزبی نتوانستند کارکرد حزب به معنای واقعی آن را ایفا کنند.

حال بعد از سپری شدن نزدیک به 4 دهه از پیروزی انقلاب سیاسیون هر دو گروه به نوعی جای خالی احزاب فراگیر و مؤثر را حس کرده اند و در اظهارنظرها و گفتگو هایی که در رسانه ها مطرح می کنند از لزوم تشکیل احزاب فراگیر و مؤثر سخن می گویند.
کارشناسان سیاسی معتقدند یکی از دلایل غیرقابل پیش بینی بودن نتایج انتخابات در ایران همین عدم تحزب و وجود حزب های ریشه دار و فراگیر است. انتخاباتی که ممکن است در آن با ظهور چهره های جدید  و ناشناخته کشور را به وضعیت ناشناخته ای سوق دهد بدون آنکه توان پرسش و مطالبه گری از وضعیت پیش آمده ممکن باشد. در سال های گذشته مواردی بوده است که کاندیدایی با آرم یکی از گروه های سیاسی  بر مسند قدرت نشسته و بعد از گذشت چند سال خود از آن گروه اعلام تبری کرده است . بر عکس همین مورد هم صادق بوده و گروهی که از نامزدی حمایت کرده بودند به خاطر تغییر مواضع  و چرخش در سیاست ها یا ناکارامدی فرد مورد حمایت خود بی اینکه خود را در افکار عمومی پاسخگو بدانند او را از حلقه حمایتی خود خارج ساخته و اعلام برائت کرده اند.

عدم اعتقاد به تحزب در سیاسیون

محمد رضا باهنر که یکی از چهره های سنتی اصولگرایان است در مورد عدم اعتقاد به تحزب در بین سیاسیون چنین می گوید: این مساله در رییس‌جمهورهای ما هم متاسفانه وجود داشته است. آقای خاتمی یک زمانی زیر فشار اصلاح‌طلبان قرار داشت به من می‌گفت من به اصلاح‌طلبان می‌گویم مگر شما چقدر رای دارید؟ دو میلیون یا سه میلیون؟ رأی‌هایتان را‌ بردارید بگذارید من با همین 17 میلیونم به کارها رسیدگی کنم. ببینید حتی تیپی مانند آقای خاتمی هم فکر می‌کرد نباید به جناح سیاسی خود وابستگی داشته باشد. آقای احمدی‌نژاد هم خیلی از پیروزی‌اش نگذشته بود که اعلام کرد من وابسته به هیچ جریانی نیستم و اصلا اصولگراها را قبول ندارم. آقای روحانی هم همینطور است، اگر بگوییم روحانی اصلاح‌طلب است عصبانی می‌شود اگر هم بگوییم اصولگراست باز هم عصبانی می‌شود. یکی از دلایلی که احزاب جان نمی‌گیرد همین است. بک جریانی برای یک شخص هزینه می‌کند او را رییس‌جمهور یا نماینده مجلس می‌کند اما آن فرد بعد از پیروزی تعهدی به جریان یا حزبی که از آن بالا آمده ندارد. به عقیده من ما در این زمینه نیازمند قانون هستیم.
با وجود اینکه دو جریان اصلی سیاسی در کشور وجود دارد ولی در دو دوره اخیر رؤسای جمهور به نحوی خود را متعلق به هیچ کدام از این جریان ها نمی دانسته اند. خطر این وضعیت این است که در صورت ناکارآمدی دولت ها مردم و افکار عمومی نخواهند دانست که در انتخابات بعدی از کدام گروه وجریان مطالبه حقوق کند و با نقد وضعیت، آن جریان را مورد پرسش قرار دهد. شرایطی که در همه کشورهای حزب محور مکانیزم آن مشخص است و در صورت عدم رضایت از حزب و پارلمان و دولت روی کارآمده از آن در انتخابات بعدی پاسخ آن به روشنی داده می شود.

بدون تحزب به بن بست می رسیم

 باهنر معتقد است مدل مردمسالاری دینی که حاصل انقلاب اسلامی است بدون تحزب نخواهد توانست جریان داشته باشد و می گوید:  سیستم مردم‌سالاری دینی که در کشور ما حاکم است بدون تحزب به بن بست خواهد رسید. نظام ما امروز این گونه تعریف شده است که تمام مسوولان کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم انتخاب می‌شوند. در چنین سیستمی ما چاره‌ای نداریم جز اینکه به سمت تحزب برویم.

گرو بودن آبروی افراد یا آبروی احزاب

سعید حجاریان که تئوریسین جریان اصلاح طلب محسوب می شود نیز نظر متفاوتی در رابطه با تحزب ندارد و می گوید در سیستم حزبی فرد اهمیت خاصی ندارد و برنامه است که تعیین کننده است . او می گوید:در این سیستم اصلا فرد مهم نیست. برنامه است كه حرف اول را می زند. در واقع یك ائتلاف یا یك حزب برنامه های خود را به گوش مردم می رساند. مهم نیست كه این برنامه ها با كدام چهره ها محقق شود، مهم این است كه محقق شود. وقتی برنامه ها محور تبلیغات شود نه افراد، كم كم مردم به این سمت می روند كه احزاب و گروه ها را پاسخگو كنند و بعد از چهار سال به آنها بگویند برنامه هایی كه وعده داده بودید چه شد؟ ممكن است مردم تصمیم بگیرند دیگر به آنها رای ندهند. ببینید ما نمونه كوچك همه این مسائل را در انتخابات اسفندماه دیده ایم. مثلا چهار سال دیگر مردم تهران اگر از عملكرد مجلس راضی نباشند به آقای خاتمی كه گفت تكرار می كنم به تمامی افراد هر دو فهرست رای بدهید، نخواهند گفت كه این گروه و لیست را شما تایید كردید و حالا چرا این گونه عمل كرده اند. در این انتخابات آبرو و اعتبار یك فرد گرو قرار گرفته است اما در این سیستم پیشنهادی من، آبرو و اعتبار یك حزب گرو خواهد بود.

تحزب به نفع همه است

 حجاریان معتقد است که روی آوردن به تحزب به نفع همه گروه ها است پیش بینی می کند اصولگرایان هم تمایل به تشکیل احزاب فراگیر دارند و می گوید: بخش مهمی از اصولگرایان اتفاقا خودشان به دنبال تحزب هستند و چنین سیستمی می تواند مورد اقبال آنها باشد. حالا ممكن است بخشی از اصولگراها پای این كار نیایند اما با عقلای اصولگرا می توان در این مورد وارد بحث شد. در این چند سال گذشته چهره هایی همچون محمدرضا باهنر بارها در مورد بحث احزاب صحبت كرده اند. امروز حتی لاریجانی هم به این نتیجه رسیده است كه باید روی احزاب كار كنیم. وقتی حزب نباشد هر فرد بی بوته ای می آید در مسند می نشیند. اگر حزب باشد افراد در حزب ورز می آیند و پرورش پیدا می كنند.
یكی از كارهای حزب كادر سازی است. نبود احزاب قوی سبب شده ما امروز در كشورمان نیروی كادری نداشته باشیم و به قولی قحط الرجال شود. حتی اصولگرایان امروز نمی دانند برای دور بعد چه كسی را كاندیدا كنند چون نیروی كادری تربیت نكرده اند.

حتی فراتر از آن. در کشورهایی که احزاب قوی وجود دارد فسادهای مالی، سیاسی و غیره نه تنها در مورد دولت که حتی درمورد خود احزاب و جناح‌های سیاسی توسط احزاب کنترل می‌شود. در واقع در کشورهای دموکراتیک به جای اینکه حاکمیت انرژی و نیرو صرف رصد این گونه مسائل کند این احزاب هستند که بدون ایجاد هیچ گونه هزینه‌ای برای دولت این وظیفه را انجام می‌دهند و باری از دوش دولت برمی‌دارند. در واقع احزاب بر کار یکدیگر نظارت دارند و به محض اینکه یک حزب تخطی کند و پول یا قدرت کثیفی را وارد خود کند حزب رقیب به جنگش می‌رود و اصلا ضرورتی هم ندارد که حاکمیت وارد ماجرا شود. در کشور ما اما به دلیل نبود احزاب همه این کارها را حاکمیت باید انجام دهد. در واقع بار همه این کارها بر دوش نظام است و طبیعی است که نظام نمی‌تواند از عهده این همه کار بربیاید. این گونه است که یک شورای نگهبان 12 نفره باید بنشیند و صلاحیت 12 هزار نفر را تایید کند. طبیعی است که کار به مشکل می‌خورد و ما می‌بینیم برخی از افراد واقعا دارای صلاحیت هستند اما رد صلاحیت می‌شوند و البته عکس این ماجرا هم وجود دارد. یعنی گاه افرادی هم تایید می‌شوند که صلاحیت ندارند و مقصود من اینجا از صلاحیت این است که در حد و شأن نمایندگی مجلس نیستند. بنابراین افراد دست‌چندم وارد مجلس می‌شوند و طبیعی است که در این شرایط سطح مجلس نزول می‌کند و به قول آقای حجاریان مجلس دیگر نمی‌تواند در راس امور باشد.
دو حزب کافی نیست.

 باهنر ضمن حمایت از تشکیل احزاب فراگیر می گوید: اگر بخواهیم سناریوهای مختلف را نگاه کنیم یک شکل دو حزبی داریم. یعنی دو حزب فراگیر اصلاح‌طلب و اصولگرا. خود اصولگرایی هم طیف وسیعی از غلظت‌های بالا تا غلظت‌های نرم و اعتدالی را دربرمی‌گیرند. در میان اصلاح‌طلبان هم به این شکل است. من همیشه در مورد اصلاح‌طلبان این را گفته‌ام که درست است که خاستگاه فتنه 88 در میان اصلاح‌طلبان بوده است اما زدن همه اصلاح‌طلبان با چوب فتنه ظلم عظیمی است. من در میان اصلاح‌طلبان می‌توانم افراد بسیار زیادی را نام ببرم که بسیار معتقد به نظام و انقلاب و با علقه‌های ملی هستند. حال ممکن است محمدرضا باهنر را هم قبول نداشته باشند که هیچ ایرادی ندارد و البته بالعکس. تصور من این است که دو حزب فراگیر می‌تواند کمی کار را سخت کند. اگر سه حزبی تعریف شود کار کمی ساخته‌تر می‌شود، یعنی اصولگرا، اصلاح‌طلب و اعتدالی. چهار حزب در کشور فکر می‌کنم بهترین شکل خود باشد. یعنی اصولگرایان به دو بخش و اصلاح‌طلبان هم به دو بخش تقسیم شوند زیرا ما در میان اصلاح‌طلبان هنوز هم افراد هنجارشکن داریم اما امروز از روی ناعلاجی به سمت وحدت رفته‌اند و اگر موقعیتی پیدا کنند دوباره به سمت همان برنامه‌ها می‌روند البته این را هم بگویم که تعدادشان بسیار اندک است. اما تیپ‌هایی مثل آقای حجاریان که جزو تئوریسین‌های اساسی کشور و اصلاح‌طلبان هستند امروز آنقدر تغییر کرده است و چنین قدم‌های رو به جلویی برداشته است که بسیار خوشحال‌کننده است و باید از آن استقبال کرد.

لزوم تشكيل جبهه فراگير اصلاح‌طلبان و اصولگرايان به جای حزب

محسن ميردامادي فعال سیاسی اصلاح طلب با سابقه حزبی  با اشاره به اينكه امروز به يك تشكيلات فراگير سياسي نياز داريم كه بتواند اكثريت قريب به اتفاق اصلاح‌طلبان را در برگيرد و اصلاحات را مديريت كند،معتقد است: به دليل واقعيت‌هايي كه امروز در جامعه ما وجود دارد ممكن است اين تشكيلات گسترده نتواند يك حزب باشد، اما مي‌تواند يك جبهه فراگير باشد. جبهه‌اي كه در بر‌گيرنده احزاب و شخصيت‌هاي مختلف اصلاح‌طلب بوده و در صورت موفقيت به سمت يك حزب فراگير حركت كند. در شرایط فعلی تشکیل دو جبهه فراگیر اصلاح طلب و اصول گرا شدنی تر از حزب فراگیر است.

حزب بی رقیب بازنده است

 میردامادی  معتقد است : حزب در صورتي كه يك رقيب قدرتمند نداشته باشد رشد نمي‌كند. احزاب در رقابت با هم رشد مي‌كنند. اگر ما در خانواده اصلاح‌طلبان بخواهيم رشد تشكيلاتي پيدا كنيم بايد رقيب ما و جناح اصولگرا نيز تشكيلات قوي داشته باشند. آنها هم مشابه مشكلات ما را دارند. اتفاقي كه در انتخابات رياست‌جمهوري ٩٢ براي آنها رخ داد همان اتفاقي بود كه در سال ٨٤ براي اصلاح‌طلبان رخ داد. 

 به نظر می رسد تشکیل جبهه مردمی نیروهای انقلاب  خود تلاشی برای تشکیل چنین جبهه ای فراگیر در اردوگاه اصولگرایان باشد. جبهه ای که با اعلام موجودیت خود سایر گروه های را برای پیوستن به آن دعوت کرد. از سوی دیگر اصلاح طلبان هم در تلاشند برای جلوگیری از تشتت و ناهماهنگی در جبهه ای برای انتخابات آینده متحد شوند. اگرچه تشکیل چنین جبهه هایی در آستانه انتخابات مختلف و تغییر کارکرد آن بعد از انتخابات عملا کمکی بر تقویت ساختارهای حزبی با گستره فراگیر ملی نخواهد کرد، ولی می تواند تمرینی باشد برای حرکت به سوی کار سیاسی همراه با برنامه  و فراهم کردن انتخاب برنامه محور به جای انتخاب فرد محور برای مردم.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار