شوشان/ پدرام طاهری: شيوا و روان سخن مي گويد ؛ ساده و بي آلايش اما پر محتوا. با مخاطبان خود، خوب "ارتباط مي گيرد" ؛ سال هاست که خيلي ها در خوزستان مي شناسندش و خيلي آدم ها را مي شناسد. نکته سنج و دقيق است، با وسواس نظريه هاي ارتباطي را بالا و پايين مي کند و با حرارت آن چه بايد بگويد را مي گويد. حرف دم دستي هم نمي زند، جاندار ارتباط برقرار مي کند؛ طوري که مخاطب را متقاعد مي کند پاي حرفش بنشيند.
سال 1376با «راديو» شروع کرد و هميشه در خاطراتش مي گويد که با گزارش گري راديو، خوزستان را بارها و بارها دوره کرده است. سپس پشت ميکروفن راديو نشسته و سال 1379 به « تلويزيون» رسيده و تقريبا همه برنامه هاي شبکه خوزستان را يک دوره اجرا کرده است. با حضورش در تلويزيون، مخاطبان شاهد نوعي «تفاوت» بودند؛ تفاوت در سبک خاص اجرا و حرف هايي که مي زد. به نظر مي رسيد « درد» جامعه ي خود را دارد و فقط نمي خواهد «خوب حرف» بزند، بلکه تلاش دارد « حرف خوب» هم بزند. انگار که براي خود «مسووليت اجتماعي» قابل شده بود و گاه با صراحت و گاهي درلفافه، «نقد اجتماعي» مي کرد. براي مدتي حضور رسانه اش کمرنگ شد و از کار «رسانه» فاصله گرفت و به جاي آن، درس «رسانه» خواند و «تجربه» را با «علم» در آميخت.
کيوان لطفي؛ حالا مجري تلويزيون، دانشجوي دکتري علوم ارتباطات اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي و مدرس دانشکده خبر اهواز است و در همه اين سال ها، مجري فعال همايش تخصصي و نيز فرهنگي و اجتماعي است.
به عنوان يک روزنامه نگاري که چند سال در سرويس فرهنگ و هنر... مطبوعات فعاليت دارم مشاهده کرده ام بسياري از فعالان عرصه هنري ، فرهنگي، پژوهش و انديشه در توليد و انتشار آثار و ديگر فعاليت هايشان با مشکل مواجه هستند؛ به نظر شما که يک کارشناس و تحليل گر فرهنگي و رسانه اي هستيد آيا مساله اي که فعالان اين عرصه از آن رنج مي برند به دليل نبود ذهنيت فرهنگي در جامعه است يا اينکه مقوله فرهنگ در کشوري که پيشينه هويت و استقلال خواهي اش بر اساس مبارزات فرهنگ بوده به حال خود رها شده است. کما اينکه مشاهده مي شود تحرک هاي فرهنگي خود جوشش و جرقه اي است؟
فکر مي کنم نخست بايد يک تعريف عام براي فرهنگ قائل شويم و يک تعريف اخص. در تعريف عام سال هاست که با «فرهنگ»، حشر و نشر داريم و توليد مي کنيم و البته در بستر تاريخي خود مسئله نداشته ايم؛ يعني هنگامي که درگير گذار تاريخي نشده بوديم، فرهنگ نيز مثل بقيه ي عرصه ها تعريف شده و چالش ها و فرصت هاي آن مشخص بود، کارگزاران آن مشخص بود، ابزار آن مشخص بود، «فرهنگ»، هنگامي مسئله شد که به تعبيري وارد «گذار» سنت به مدرنيته شديم، و متاثر از فرهنگ هاي پيش روي جامعه مدرن، تلاش کرديم «مخاطب» را «تبديل» به مشتري کنيم، مخاطب دگرانگيخته در بستر سنت در حال گذار، بايد به يک مشتري در فضاي جديد تبديل مي شد که «نيازهاي ايجاد شده» را پاسخ دهد. در اين گذار دچار مشکل شديم يعني وقتي سعي کرديم فرهنگ را صنعتي کنيم. در واقع، بازشناسي مولفه هاي فرهنگي در بستر جديد و با ابزارهاي نو ضروري است. البته تا حدي نقد کرديم و توفيقاتي حاصل شد اما مسئله اينجاست که با چالش هاي جديد در فضاي جديد مواجه شديم که پيش تر براي ما مسئله نبود. به نظر مي رسد بايد «مسائل» را در عرصه جديد فرهنگ باز تعريف کنيم. قدري الزامات آن را به پذيريم، قدري بومي اش کنيم و البته چالش هاي تبديل مخاطب به مشتري را کم کنيم. نتيجه اش رفع تمام دغدغه ها نيست اما بي ترديد سطح مسائل جديدي که با آن برخورد مي کنيم، متفاوت است و به تعبيري پيشرفت محسوب خواهد شد.
شما در سطح کلي تري اين مساله را تحليل کرده ايد و در واقع يک آسيب شناسي دروني را ضرورت مي دانيد؟
بايد «نگاه دولتي» به مسئله فرهنگ را تغيير داد. بايد نهادهاي مدني که درگير ساختار بور کراتيک حاکميت نيستند و در عين حال مثل عامه مردم هم دچار زندگيِ روزمره نيستند، ميدان دار شوند. وقتي فضاي مدني تقويت شود و به تعبيري حوزه عموميِ پويا شکل بگيرد، پاسخ به مسائل در جاي خودش و با «نگاه کارشناسي» شکل مي گيرد. و در چنين اتمسفري، هر کس خودش در هر جايي که هست يک کارگزار فرهنگي خواهد بود.
فرهنگ يک عرصه ي گسترده و پيچيده است اما به نظر مي رسد در جامعه ما برخي هنوز اين مفهوم را به صورت علمي و همچنين پيچيدگي شاخصه ها و ساختارها و شيوه جريان سازي فرهنگ را درک نکرده اند؛ خيلي ساده موضوع فرهنگ را مي انگارند و مشاهده مي شود که عرصه ي فرهنگ جولانگاه افراد بعضا غير کارشناس مي شود. شما به عنوان يک کارشناس و تحليل گر فرهنگ اين مساله را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
اين موضوع ريشه در نگرش به علوم انساني و اجتماعي در قياس با علوم طبيعي و فني دارد. همه پذيرفته ايم در حوزه فني نياز به آزمايشگاه و متخصص است، همه اين را پذيرفته ايم وقتي حرف فني بزنيم؛ بايد آدم فني وارد بحث شود اما مسئله اين است که هر جا آزمايشگاه نداريم، متخصص به معناي فني نداريم، چهار تا صندلي مي گذاريم يک وايت بُرد و يک کلاس انساني تشکيل مي دهيم، فکر مي کنيم در اين حوزه که خيلي نزديک به زندگي ما، به نيازهاي ما و به چالش هاي ماست در واقع متعلق به تک تک ماست، فکر مي کنيم همه کارشناس هستيم، انگار کار سختي نيست هنگامي که درباره انسان صحبت مي کنيم همه ما خود را ذي حق مي دانيم اما مادامي که آن حوزه عمومي شکل نگيرد يا درگير ساختار بروکراتيک حاکميتي شويم و تلاش کنيم حوزه فرهنگ را دولتي تر کنيم، يا اينکه آميخته با دغدغه ي روزمره فضاي پرخاش و روز مرگي را حاکم بر مسائل فرهنگي کنيم؛ در هر دو صورت خودمان را فعال فرهنگي مي دانيم اما در عمل با رفتار ضد توسعه اي، راه را بر عرصه فرهنگ و حوزه عمومي که بايد در آن فرهنگ به بالندگي برسد مي بنديم.
در بحث ارتباط فرهنگ و رسانه در چارت تشکيلاتي يک رسانه؛ سرويس فرهنگ و هنر را داريم ولي البته چند سالي ست که شاخه هاي آکادميک علوم ارتباطات و فرهنگ و هنر در دانشگاه ها شکل گرفته است. اين تحول را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
در همه حوزه ها رشته هاي بين رشته اي تعريف مي شود به تعبيري ما الان فقط رشته مستقل فيزيک يا شيمي نداريم، بلکه «شيميِ فيزيک» و «فيزيکِ شيمي» هم داريم به هر حال با هر عنوان و نام، مي شود «سبک زندگي» را محل تلاقي فرهنگ و رسانه دانست يعني اينکه رسانه ها تلاش مي کنند با الگو سازي و چرخش هاي ظريف، بر فرايند جامعه پذيري افرادِ جامعه ي هدف اثر بگذارند. که البته يک بخش عامدانه است و رو به منافع صاحبان رسانه دارد يک بخش هم غير قابل اجتناب است. به هر حال «محتواي جديد» و «نگاه جديد»ِ رسانه ها، زندگي متناسب و مطلوب خود را خلق مي کند.
در مطبوعات خوزستان که تعداد زیادی روزنامه، هفته نامه، ماهنامه و پايگاه خبري را شامل مي شود، بخش فرهنگ جايگاه مظلومي در صفحات نشريات دارد. به چند صفحه ي پراکنده فرهنگي و ادبي به صورت غير مستمر در برخي نشريات محدود مي شود؛ به نظر مي رسد که حوزه فرهنگ فاقد ارزش هاي خبري و تحليلي در رسانه هاي خوزستان هستند؟
رسانه هاي خوزستان مسائل را خوب تعريف نکرده اند يعني ما «دغدغه هاي جامعه» را حس مي کنيم اما در «صورت بندي مسئله» مشکل داريم. نمونه بارز اين موضوع، در گرد و غبارها خود را نشان داد. همه از فضاي به وجود آمده به تنگ آمده بوديم، اما متاسفانه «مسئله» و «راهکارها» مبهم بود. جاي پاسخ به دو پرسش در رسانه هاي خوزستان خالي بود. نخست اينکه بايد مردم «چه بخواهند»؟ و اينکه مردم «چگونه بخواهند»؟ به اين دليل که مسائل را در رسانه هايمان درست تعريف نکرده ايم. و به عنوان متوليان رسانه اي، اسناد بالا دستي توسعه استان را بازشناسي نکرديم. بايد صادقانه گفت که گاهي در عين حال که دغدغه داريم، گل به خودي مي زنيم، نه تنها دغدغه ها را کم نمي کنيم، نه تنها ظرفيت هاي مادي و معنوي جامعه را بالا نمي بريم، نه تنها توان بخشي افراد جامعه را رقم نمي زنيم بلکه سد راه توسعه استان هم مي شويم. بي ترديد در چنين فضايي مثل همه جاي دنيا کانون هاي قدرت و ثروت مي توانند سکاندار پنهان رسانه شوند.
برخي معتقدند رسالت يک رسانه ايجاد شور و نشاط اجتماعي است و زدن تيترهاي تلخ وظيفه يک رسانه نيست. شما درباره اين مبحث چه نظري داريد؟
بي ترديد رسانه نبايد در دام سياه نمايي بيفتد، و البته نبايد دامن به جو خوشبيني کاذب بزند. ماموريت يک رسانه ي کارآمد و توسعه گرا واقع بيني است. اگر فرض کنيم بناست رسانه نقش تسهيل کننده و درمان گر را بازي کند بايد با خود و جامعه خود صادق باشد. گاهي به پزشک مراجعه مي کنيم، گاهي از يک تب شکايت مي کنيم اما چه بسا نشان از سرطان پيش رفته داشته باشد. به هر حال بايد پذيرفت که «ِان قلت» هايي که رسانه ها به روند تصميم گيري ها وارد مي کنند شايد مثل يک شربت تلخ باشد که پزشک تجويز مي کند اما بي ترديد نتيجه شيريني خواهد داشت. قطعا جامعه توسعه يافته به معناي«دولت»، «کارگزاران فرهنگ» و «عموم مردم» در مرحله اول، ابزار با خبري از تب را محدود نمي کنند؛ و در مرحله بعد، حتما تن به نوشيدن آن شربت تلخ مي دهند و مولود اين واقع بيني، مدارا و صبوري، «توسعه» است.
متاسفانه رسانه هاي خوزستان اگر چه بيش تر به عنوان بخش خصوصي تعريف شده اند ولي در بسترهاي اقتصادي متزلزل و مبهم فعاليت مي کنند که اين مساله هم يکي از چالش هاي پيش روي رسانه هاي خوزستان است؟
بخش خصوصي که افکار عمومي جامعه را نمايندگي نکند، حتي بخشي از افکار عمومي و نه الزاما همه افکار عمومي؛ اين بخش هنگامي که بسترها، پيشينه، الزامات و دورنماي جامعه خودش را به درستي ترسيم نکرده باشد و متناسب با اين هدف گذاري ها نيروي انساني کار آمد خود را به خدمت نگيرد قطعا آن چيزي نخواهد شد که بايد باشد. حالا اسم آن «دولتي شدن» است، اسم آن «تجاري شدن» است، اسم آن «روزي نامه» شدن است، اسمش هر چه که هست قطعا رسانه نيست! در سپهر رسانه اي، رسانه ها ملزم هستند با ارتقاء جايگاه کيفي شان، اعتبار خود را به عنوان «منبع ارتباطي» بالا ببرند و به عنوان يک بنگاه اقتصادي سود آور وارد تعاملات اقتصادي شوند. اينکه درگير بازي «کپي، پيست» شويم، منجر به بهبود جايگاه ما نخواهد شد و در فضاي رسانه اي جديد اگر توان جلب «مخاطب گريز پا» را نداشته باشيم، کسي ما را به عنوان يک رسانه ي اثر گذار و بنگاه اقتصادي پر توان جدي نخواهد گرفت.
امروز گفتمان هويت خوزستاني بيشتر از گذشته در باور و انديشه نخبگان خوزستاني جايگاه پيدا کرده است ولي به نظر مي رسد رسانه هاي خوزستان براي اين امر مهم استراتژي مشخص ندارد و اصلا ورود نکرده اند. نقش رسانه هاي خوزستان در ساخت هويت اجتماعي خوزستان چگونه بايد تعريف شود؟
قبل از اينکه درباره ساخت هويت اجتماعي در اين حوزه تعريف کنيم بياييم عبارت محورتري را مبناي صحبت قرار دهيم و آن «منافع مشترک» است. جامعه ي متکثر و متنوع، که حاوي فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي قدرتمند است؛ مملو از ظرايف فرهنگي و قومي است و اگر منافع مشترک تعريف نکند دچار بحران هويت مي شود و نمي تواند نقش خود را به عنوان بستر و عامل توسعه ايفا کند. نمي شود سخن از ساخت هويت اجتماعي کنيم و در عين حال نيازها و آرمان ها را در آن جامعه تعريف نکرده باشيم. نمي شود از هويت جديد صحبت کنيم اما منافع برآمده از خواست اقوام، سلايق و افراد جامعه را تعريف نکرده باشيم. به نظر مي رسد با استفاده از فضاي رسانه اي جديد که در دل خودش شبکه هاي اجتماعي را هم دارد، بايد يک هم انديشي بي فراخوان دهيم، بايد به سمتي برويم که عصاره همه ظرفيت ها، چالش ها آرمان ها و محوريت تبديل به منافع مشترک شود. اگه اين منافعِ همه گير را تعريف کنيم، ساخت هويت اجتماعي خوزستان کار سختي نيست.
در مصاحبه قبلي که با شما درباره ارزيابي عمل کرد مطبوعات خوزستان داشتم به ضرورت ترسيم يک «نقشه راه» براي رسانه هاي استان اشاره کرديد. لطفا درباره اين نقشه راه بيشتر توضيح دهيد؟
نقشه ي راه، يک نقشه انتزاعي نيست، يک نقشه هوشمند است که محصول تعامل افراد يک جامعه توسعه گرا است، فرهيختگان و نخبگان يک جامعه بايد مطالبات و دغدغه هاي کف جامعه را بر مبناي نظريه هاي پيشين صورت بندي کنند، الزامات و اقتضايات فضاي بومي خوزستان را در نظر بگيرند. و با ابزارهاي مختلف خصوصا رسانه، پيچ و خم اين نقشه راه را اولا تعريف کنند، ثانيا با يک عزم مشترک درصدد عملياتي شدن آن برآيند.
شما فکر مي کنيد که جايگاه تحليلگران و کارشناسان رسانه در کنار مطبوعات خوزستاني خالي است به نظر مي رسد هر دو طرف تعامل دو سويه خوبي ندارند؟
رسانه تنها محل حضور تحليل گران رسانه نيست، محل تلاقي همه نخبگان جامعه در حوزه هاي مختلف است. وقتي رسانه اي دغدغه و پرسش هاي دم دستي دارند، وقتي افکار عمومي جامعه را نمايندگي نمي کند، وقتي رسانه ها درگير کپي پيس مي شوند، وقتي رسانه ما تبديل به حزب مي شود، آن رسانه نمي تواند محل تضارب آرا و بستر سازي باشد. آن رسانه بي ترديد نگهبان نيست، نورافکن و ذره بين نيست، آن رسانه تبديل مي شود به فقط يک بنگاه اقتصادي که گاهي براي «خوشامد» و گاهي براي «بد آمد» ديگران قلم مي زند.
شما معتقديد «ساختارهاي فرا رسانه اي» در کيفيت کار يک رسانه تاثير مي گذارد. منظورتان از ساختارهاي فرا رسانه اي چيست و کيفيت مطبوعات خوزستان چقدر تحت تاثير اين ساختارهاي فرا رسانه اي است؟
عجالتا به دلايل گوناگون تاريخي نهاد دولت در کشورهايي مانند ايران، نهاد قدرتمندي است. رسانه هم ناخواسته متاثر از همين قدرت است. بايد پذيرفت که «رسانه جزيره نيست» بلکه تابعي در تعامل با ديگر اجزاي جامعه است. وقتي ديگر اجزاي جامعه در يک ساختار فرا بخشي، تعاملي و هدفمند قرار نگيرد؛ رسانه هم از معناي واقعي خود تهي مي شود. به عبارتي ديگر اگر بقيه ساختارها و افراد جامعه رسانه را نپذيرند نهايتا تبديل به يک مهمان ناخوانده مي شود که اگر «خوب» گفت «صله مي گيريد» و اگر به تعبير آنها «بد» گفت، منزوي مي شود. يعني به جاي اينکه رسانه بقيه ساختارها و روابط را تنظيم کند خود بخشي از يک ساختار معيوب مي شود.
خوزستاني ها کيوان لطفي را به عنوان هنرمند تجربي موفق شبکه تلويزيوني خوزستان مي شناسند و اهالي فرهنگ و هنر و رسانه به ويژه او را به عنوان استاد علوم ارتباطات دانشکده خبر مي شناسند،کيوان لطفي امروز شهروند موفق و معروف خوزستاني است ولي شايد برخي مشتاق باشند او را از زاويه ديگر بيشتر بشناسد؟
اول بابت همه اين تعاريف و لطف شما متشکرم. کيوان لطفي، همان کيوان لطفي لين 36 و اتاق 9 هفتکل است، لطفي همان معلم زاده ايي است که محروميت 1356 تا 1374 هفتکل را حسابي چشيد. محروميتي که واقع بيني در دل خود داشت. تجربه زيسته ام به من آموخت که هر هدفي را با سخت کوشي و مبارزه بدست بياورم. کم نگذارم و هميشه با خود و ديگران صادق باشم. اصراري به ناديده گرفتن رنج ها و محدوديت هاي گذشته ندارم و اگر قرار باشد وسط ميدان باشم به حرمت همان نان پدر معلمي که خورده ام، بصورت غير ارادي جانب مردم را مي گيرم؛ حالا اين مردم يک وقت مخاطب تلويزيون هستند، يک وقتي شرکت کننده يک همايش هستند، گاهي دانش آموزان يک دبيرستان هستند و مواقعي هم دانشجويان يک دانشکده.