محمد مالی
برای نخستین بار و به صورت جدی، عرصه سیاسی جامعه ایرانی در سپهر عمومی، نام پدیده ای به نام «محمود احمدی نژاد» را در کنار سازۀ تازه تاسیسی با عنوان «دور برگردان» شنید و حالا چهار سال پس از آن هشت سال، موسسِ دوربرگردان با شگفت آورترین «نهیِ» تاریخ جمهوری اسلامی، به همان نقطۀ آغازین خود از طریق دور برگردان! رهنمون شده است تا شاید اما عبرت های تلخِ دوره او برای همیشه به ویترین موزه تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی سپرده شود.
فرآیند پیچیده «گزار دموکراسی» در ایران گرچه کُند و گاه به شتاب! اما در سه دهه گذشته بی وقفه ادامه داشت تا این که به گذرگاه احمدی نژاد رسید و متوقف شد.
انهدام طبقه متوسط جدید، تقویت جناح فرودستان و چابک سازی لشگر ناراضیان از نتایج محصول این دوره بود و طنز تاریخی این که؛ هر چه در این مسیر، پیش رانده می شد، با «شعار انقلابی» از «اهداف انقلاب» فاصله می گرفتیم.
احمدی نژاد اما یک تجربه ناگزیرانه بود برای جامعه ای که باید عاقبت تن به جرّاحی داده و در برخی مناسبات اجتماعی خود تجدید نظر کرده و راه تازه ای کاویده و بیابد.
تجربه ای که با همه هزینه های مترتب بر آن، برای یک بُرش تاریخی هم لازم است و هم کافی.
دست آخر این که خردِ مدبّرِ حاکم بر ساخت سیاسی نظام با «دور اندیشی و شجاعت» حرف آخر را زد و از بروز فاجعه ای دیگر بار جلوگیری کرد، حتی اگر پرداخت هزینه علنی ساختن «ارشاد خصوصی» در فضای عمومی از طریق سامانه «بلندگویی» صورت گیرد. چه باک اما از این «هزینه» که ساحت جمهوری اسلامی را از تبدیل یک «پدیده» به «گفتمان» و در نهایت «فرقه» منزه ساخت و این اما خود یک «جهاد کبیر» بود.
با این همه، ساده لوحانه است اگر عدم حضور احمدی نژاد در انتخابات 96 به تعطیلی فعالیت سیاسی احمدی نژادی ها تفسیر شود.
این نقطه پایان، آغازی است تا او با دست بازتری راه گذشته را پیماید و حالا جایگاه خود را از «بازیگری» به «بازیگردانی» سوق دهد. شاید اما او خود را برنده این بازی می داندکه نهایتاً فشار مضاعفِ اهلِ حلقه را از دوش او برداشته و نگرانی شکست از اردوگاه حاصل اجماع اعتدالیونِ راست و چپ را زدوده و در قامت ذخیره ای برای آینده نچندان دود ـ شاید 1400ـ نمایانده است.
پس؛ نهی شنیده، لبخند زیرکانه ای در سایه سار قدرت بر لب دارد.
با این همه، «تاخیرهای احمدی نژادی» از یازده روز خانه نشینی تا سکوت روزهای پس از نهی، او را از یک کنشگر قابل پیش بینی به پدیده ای محاسبه گر ارتقاء داده است.
اصرار او و یارانش بر استفاده از تعابیری چون «قیام» و «سونامی»، درز هدایت شده خبر یک جلسه مهم که در ظاهر باب میل او نیز نبوده است، طرفه رفتن از توقف سفرهای تبلیغاتی و در نهایت کتابت نامه ای رسمی و تاریخ دار کردن نهی بر محور انتخابات 96 و در نتیجه تصویر سازی تخیّلی از ادامه حیات سیاسی برای تحلیلگرانی که با جریان تیر ماه 84 آشنایی دارند یک معنا دارد و آن هم کِش دادن یک کابوس است برای جامعه ای که از تنش و تلاطم گریزان است. جامعه ای که تابِ دو قطبی های سیاسی را ندارد و زیر بار دو دستگی های خیابانی دوام نمی آورد. جامعه ای که بیش از رفاه، امنیت می جوید و می خواهد. امنیتی که بهای آن گاهی سُرب داغی است بر سینه جوان دلاوری که «مدافع حرم» نام گرفته است؛ آن قدر داغ و جوشان که ضدّ انقلابی ترین ها را هم وادار ساخته به حرمت خون مدافعان حرم سر فرو آورند. امنیتی که با طنین انداز شدن نفیر ضد گلوله روزهای اخیر در تهران احساس شد...
اشتباه نکنید؛ این نوشتار در ردّ رسمِ احمدی نژاد نیست، شکافت این سازه در مجالی دیگر می گنجد. این وجیزه در مقام دفاع از اوست.
مردی که نهی شد از آمدن تا در پیشگاه تاریخ عامل گسست اجتماعی و ستیزه سیاسی در 96 نام نگیرد. او از «آمدن» نهی شد نه از ادامه «شدن». ...تا تمایز نظام سیاسی ایران و امریکا بیش از پیش آشکار شود، چه؟
قطب هژمون با تن دادن به «ترامپ» شاید اما دچار دگردیسی نشود ولی از هم گسسته و چسب اتحاد ملّی در ساخت سیاسی آن دچار ضعف و سستی خواهد شد، کافی است کمی صبوری کنید تا اضمحلال رویای امریکایی را زیرِ پای «لمپنیسم» به نظاره بنشینید. امری که نهی تاریخی در گستره جامعه ایرانی در برابر وقوع آن ایستاد.. وقوعِ «پوپلیسم».
این نوشتار در دفاع از محمود بود؛ شک نکنید.