همدلی | سینا بهاریزاد - بهزاد فراهانی متولد اول بهمن سال 1323 در روستای درمنک از توابع شهرستان فراهان است.بهزاد فراهانی فعالیت خود را در تئاتر آغاز کرد و این فعالیت را تا به امروز ادامه داده است.وی دورههای تئاتر را در استراسبوگر فرانسه گذراند و در کارگردانی، بازیگری و نویسندگی فارغالتحصیل شد.بازی در نقش«معاویه بن اابوسفیان»در سریال امامعلی(ع) ساخته داوودمیرباقری بدون شک یکی از ماندگارترین نقشهایی است که در تلویزیون ایفا کرده است.همچنین بهزاد فراهانی پیش از انقلاب اسلامی نقره داغ، گرگ بیزار، میعادگاه خشم و... بازی کرد و پس از انقلاب اسلامی در فیلمهایی نظیر سگکُشی، ابراهیم خلیل ا...، هفت پرده و... حضور داشت.
شاید خیلیها دوست داشته باشند بدانند که بهزاد فراهانی در چه شرایطی کودکی خود را گذراند و چه مسیری را طی کرد تا به این نقطه رسید؟
شرایط سخت! اما از شوخی گذشته دوران کودکی ما انسانها مملو از خاطراتی است که جنس و نوع و بویشان با خاطرات امروز تفاوت دارد.این اتفاق نه تنها در مورد بنده بلکه در مورد اغلب انسانها صدق میکند.هر زمان که به کودکیام فکر میکنم ابتدا هفتسالگیام را به چشم میبینم.دورانی که در محضر یک روحانی شریف به مکتبخانه میرفتم. در مکتب همین بزرگوار گاهی به ضرب چوب و گاهی به زبان مهربانی را وادار کرد که بخش عمده ای از «گلستان» را حفظ کنیم.
یادگیری این کتابها برای یک کودک سخت نیست؟
برای یک آدم بالغ هم سخت است، چه برسد به یک کودک، در واقع کتاب هایی که در کنارمان میگذاشت و ما میخواندیم، برای بچه های هفت ساله نبود چون در آن دوران سیستم آموزشی مانند امروز نبود و منابع درسی به شدت محدود بودند. به عنوان نمونه کتاب فرهنگ لغت فارسی به عربی ابونصر فراهی و خواندن اشعار «همی گوید ابونصر فراهی/ کتاب من بخوان گر علم خواهی» برای یک بچه کار دشواری بود.زمانی که هشت ساله شدم و دیگر اواخر دوره مکتبخانه بود کتاب«کیمیای سعادت» محمد غزالی را به ما دادند که ما فکر کردیم سختترین کتابی است که میخواهیم بخوانیم اما پس از آن نوبت به کتاب سنگین و عمیق و پراصطلاح«جوامع الحکایات» رسید که خواندن و حفظ کردن آن از محالات بود.
شرایط تحصیلی در آن دوران سخت نبود؟ خصوصا در شهرهای کوچکتر!
در آن زمان روستاها دبستان نداشتند، خاطرم است ارباب فهیم و صاحب اندیشه فراهان، مدرس ما بود. اکثرا این گونه بودند و حافظ شناس بودند و قرآن میخواندند. مردمان خوبی بودند. این را نمی گویم به خاطر این که مادرم از آن سو بود. واقعا مردمان آگاهی بودند. پسرشان را میفرستادند قم و درس میخواندند و خیلیهایشان را برای ادامه تحصیل به شهرها و حتی کشورهای دیگر میرفتند، آنها نمیخواستند بچههایشان بیسواد بمانند به همین دلیل مکتبخانه را برای یادگیری اصول اولیه علوم حفظ کرده بودند.به همین دلیل چندی بعد یک میرزایی را آوردند که معلم مکتبخانه بشود، حتی به پسران رعیتها هم اجازه حضور در مکتبخانه و نشستن کنار پسران بزرگان روستا و منطقه را دادند. به هرحال روند تحصیلی ما اینگونه آغاز شد.
چقدر از کودکی به شعر و ادبیات علاقه داشتید؟
در همان دوران بود که با شعر و ادبیات آشنا شدم و آنقدر این زمینه پیشرفت کردیم که اشعار تعزیهها را درست میخواندم.یادم میآید که حدود هفت سال داشتم که نقش«پسر حر بن ریاحی» را بدون حتی یک اشتباه خواندم.بعدا نقش«طفلان مسلم» را خواندم.جالب است بدانید که این متون سخت بودند و خواندن آنها نیاز به سواد و آگاهی داشت.پس از آن دوران به تهران و نزد داییآم آمدم که یک فعال سیاسی بود.در خانهای زندگی میکردم که کتابخانه بزرگی داشت و تمام شاهکارهای ادبی مدرن و کهن در آن پیدا میشد.حتی یک بار به خاطر خواندن کتابی از صادق هدایت کتک خوردم.
در آن زمان به درآمد از هنر فکر میکردید؟
از همان دوران نیز نگاهی به درآمدزایی از هنر داشتم.به همین دلیل بود که در کودکی تصنیف فروختم، قیمت هر تصنیف هم دو زار بود.اگر دوزار تصنیف میفروختیم، یک قِرانش برای خودمان بود. برای فروش تصنیف باید آنها را میخواندیم تا مردم بخرند. ما 50 تصنیف که میفروختیم، 25 زار برایمان میماند و خیلی خوب بود و کیف می کردیم.
از آن دوران چقدر توانستید برای آینده خود توشه ذخیره کنید؟
این لذتهایی است که در دوران کودکی انسان آنها را تجربه میکند و شاید هرگز در دوران بزرگسالی دیگر آنها را تجربه نکند.هرچند انسان در هر دورهای از زندگیاش از یک چیزی لذت میبرد اما لذتهای دوران کودکی، حتی سختیها و تنبیههایش هم لذت دیگری داشت و درسهایی که بعدا از آنها استفاده کردیم، البته درسهای اخلاقی!