عبور از چهار دوره شورای شهر و روستا و ورود به فضای رقابتی جدید به ما میگوید که زمان آن فرارسیده است تا نگاه ما به شهر و نهادهای تصمیم گیرشهری، تغییر کند.
در انتخابات پیش روی شوراها، نامزدها بیش از هر تبلیغ دیگری باید موضع خود را نسبت به مدیریت شهری روشن کنند. باید مشخص شود که نامزدهای شوراها اساسا چه رویکردی نسبت به مدیریت شهری دارند و در این تعریف، شورا و شهرداری چه جایگاهی دارند.
درست است که شهرهای کشور به فعالیتهای عمرانی نیاز دارند و بخش زیادی از این عمران و توسعه از مجرای شوراها و شهرداریها صورت میپذیرد، اما باید دقت کرد که تحقق چنین هدفی با رویکردهای کلانتری محقق میشود که در آن شهرداری نه صرفا یک سازمان خدماتی بلکه یک نهاد اجتماعی است.
با همه تاکیدی که بر فعالیتهای عمرانی شوراها و شهرداریها وجود دارد، سادهانگارانه است اگر همه فعالیت آنان رادرحوزه ای محدود خلاصه کنیم.
وقتی از شهر سخن میگوییم، باید توجه کنیم که شهر به نوبه خود یک فضای اجتماعی است، محیطی انسانی که در آن افراد به تعامل و کنش با یکدیگر میپردازند و همه فعل و انفعالات در آن از مجرای همین روابط انسانی رقم میخورد. حتی توسعه و عمران نیز نوعی فعالیت اجتماعی است زیرا در آن برای رفاه گروهی از شهروندان تصمیمگیری میشود که این تصمیم ممکن است با منافع آنان در تعارض باشد یا منافع آنان را در شهر تحکیم بخشد.
حال که پذیرفتیم شهر یک محیط اجتماعی است، نمیتوان تصور کرد که این فضای اجتماعی را بتوان بدون اتخاذ یک رویکرد اجتماعی مدیریت و آن را در مسیر توسعه و تعالی هدایت کرد.
به عبارت دیگر آنچه اکنون شهرها به آن نیاز دارند، نه شهرداری به عنوان یک سازمان تصمیمگیر عمرانی یا کارگاه خدماتی، که یک نهاد اجتماعی است. زیرا شهر یک موجود زنده است و برای هدایت و تدبیر این موجود زنده به سیاستها و تدابیر زنده که همان سیاستها و تدابیر اجتماعی است، نیاز داریم.
برای اینکه رویکرد اجتماعی نهاد شهرداری و مدیریت شهری را روشن کنیم، باید توجه داشت که در هر طرح خدماتی و عمرانی، به بررسیهای فرهنگی و اجتماعی نیاز داریم، بررسیهایی که طرحها را براساس نیاز فرهنگی و اجتماعی شهروندان تنظیم کند.
به عبارت دقیق تر نامزدهای شوراها بیش از آنکه به عمران شهری توجه کرده و همت خود را در شوراها به فعالیتهای عمرانی معطوف کنند، باید مشخص کنند که تعریف آنان از شهر چیست؟
آیا شهر در نگاه آنان همان کالبدی فیزیکی است که فقط باید در آن ساختوساز کرد ،خیابان آسفالت کرد وگل آب داد یا محیطی زنده و پویاست که الزامات زیست اجتماعی ماوشماست؟
نگاهی کوچک به تغییرات درشهرهای زیبای کشور و مقایسه آن با دو شهر آبادان و خرمشهر نشان دهنده تفاوت نگرش مسولان شهری آنان رابا گماردگان شهری ما به حوزه شهری براحتی نمایان می کند . آنان پیشتر پذیرفته اند که مدیریت شهر، فقط مدیریت ساخت افزاری شهر نیست بلکه جسم بدون روح فرهنگی واجتماعی عملا محکوم به شکست است.امری که ماسالهاست محکوم به آنیم .