مواجه با اخبار حزن آلود در این سه روز اخیر ، چنان سخت و گران بود ، که تمرکز ذهن مرا نسبت به تقویم ، و یادآوری صفحه بیست و پنجم اسفند ؛ سالروز شهادت یکی از مردان بزرگ این سرزمین دور کرد . ( رضایم به رضای حق و امید به رحمت و شاکر اوییم )
مهندس شهید مهدی باکری اسوه اخلاق ، تعهد توام با تخصص ، عشق به مردم و میهن بارنگ و بوی خدایی شدن ...بطورکلی مرور زندگی خانواده باکری و حکایت ورد سه فرزند این خانواده ( علی ، مهدی و حمید ) به عرصه فعالیتهای اجتماعی ، سیاسی ، مبارزاتی ، حماسی ،خواندنی و عبرت آموز است و شور و شعوری تازه در ذهن و وجود ما می آفریند . حتی نحوه شهادت این سه برادر .
تامل در زندگی مهدی باکری به ما می آموزد که "عناوین اداری و نظامی " و "مدرک تحصیلی " تنها و تنها وسیله هستند و نه هدف و دستمایه ای برای ابراز فخر کاذب و خود را تافته جدا بافته از مردم دانستن.
مهدی باکری در برهه ای از زمان شهردار بود و در برهه ایی دیگر فرمانده لشکر ، آنهم با مدرک مهندسی ، اما قبل از هر چیز انسانی بود زاییده و پرورده احسان که مقصد را خوب میشناخت ... ایکاش از باکری بیاموزیم که قبل از رسیدن به عناوین چشم نواز ، ظرفیت انسانی و اخلاقی خودمان را بالاببریم و ایمان خود را به عناوین و مدارک نبازیم ! کتاب " خدا حافظ سردار " را سال هفتادوهشت تهیه کردم ، بی تردید شناخت جامع ابعاد ارزشمند شخصیتی مهدی باکری با مطالعه یک کتاب حاصل نمی شود ، اما حداقل تلنگر و جرقه ای به افکار ما وارد خواهد کرد ، بخصوص مشاهده دعای موجز او ؛ خدایا مرا پاکیزه بپذیر... چه آرمانی والاتر از این ؟
یادش تا ابد سبز...