25 فروردینماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف قرن هفنم هجری نام گرفته است. با توجه به اهمیت اندیشه های عرفانی عطار در شکلدهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد و همچنین گمنامی نسبی او در مقایسه با قله های دیگر شعر ایرانی و عرفان اسلامی نکاتی در باب این چهره ماندگار، اعجاببرانگیز و تأثیرگذار در تاریخ تفکر ایرانی – اسلامی اشاره میشوند.
25 فروردینماه روز بزرگداشت عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف قرن هفنم هجری نام گرفته است. با توجه به اهمیت اندیشه های عرفانی عطار در شکلدهی به عرفان اسلامی و مقام والایی که وی در غزل و شعر پارسی دارد و همچنین گمنامی نسبی او در مقایسه با قله های دیگر شعر ایرانی و عرفان اسلامی نکاتی در باب این چهره ماندگار، اعجاببرانگیز و تأثیرگذار در تاریخ تفکر ایرانی – اسلامی اشاره میشوند.
نیوتن میگوید بر شاخ غولان اندیشه ایستاده است و اگر این غولان نبودند وی مجالی برای رسیدن به دستاوردهای علمی خویش نداشت.
این نکته در باب بزرگان اندیشه ایرانی – اسلامی چون مولوی، سعدی، حافظ، ملاصدرا و خواجه نصیرالدین توسی هم صدق می کند. افرادی چون فارابی، غزالی، رودکی، فردوسی و ابن سینا بودند که باعث شدند چنین بزرگانی در تمدن ما برویند و معارفی را از اندیشه های خود متأثر کنند.
به صورت خاص در حوزه عرفان ایرانی – اسلامی اگر افرادی چون سنایی و بخصوص عطار نبودند امکان آنکه بزرگی چون مولوی فرصت بروز و نمود پیدا کند اندک بود.
ما بسی از مولوی یاد میکنیم، اشعار او را میخوانیم و شاهدیم که اندیشه و اشعار وی حتی در مغرب زمین مورد توجه قرار گرفتهاند، اما هم برای فهم اندیشههای ژرف و غنی مولوی و هم برای پی بردن به سیر تکامل این اندیشهها، احاطه به افکار افرادی چون عطار ضروی است، چرا که رگههای بسیاری از این افکار در اندیشهها و اشعار فردی مانند عطار موجودند.
اگر معارف فرهنگ ایرانی – اسلامی سه ضلع داشته باشند یکی فقه، دیگری فلسفه و در آخر عرفان است. طرفه و عجب آنکه این سه ضلع در طول تاریخ علاوه بر نسبتهایی که با یکدیگر برقرار می کردند در پارهای مواقع تعارض هم داشتند.
چه عارفان و چه فلاسفه اختلاف نظرهایی را با فقها داشتهاند و چه خود عارفان و فلاسفه همیشه رویکرد و منظر واحدی را اتخاذ نمی کردهاند و یکدیگر را بر نمیتافتند.
در این میان اگر حتی افرادی چون مولوی با وجود مخالفتهایی که با فلسفه داشتهاند خود فلسفهورزی نمودهاند، عطار نماد و نمود کاملی از جریان عرفانی در تمدن و فرهنگ ایرانی – اسلامی است.
شناخت یکی از سه ضلع فرهنگ ایرانی یعنی عرفان بدون تضلع و تسلط به اندیشه های عطار ممکن نیست. از سوی دیگر او چهرهای است که عرفان چند سده اول جهان اسلام و جهان ایرانی را از عرفان چند سده متأخر آن جدا میکند و از این لحاظ پل میان این دو قسم عرفان به حساب می آید. این نکته نیز اهمیت وی را در عنوان چهره برجسته عرفان اسلامی بیش از پیش نشان میدهد.
زبان پارسی اگر زبان دوم علمی جهان اسلام است زبان اول عرفان اسلامی است. این نکتهای است که حتی مورد تأیید عربزبانان نیز واقع شده است.
ارتباط میان این دو چنان نزدیک است که پارهای از زبانشناسان را بدان سمت سوق داده است که تصریح کنند زبان پارسی در اساس خود مستعد ترویج شعر و بخصوص شعر عرفانی است.
در این میان نقش عطار نه تنها به عنوان ترویج دهنده عرفان اسلامی و آشنایی دادن مخاطبان با قله های این جریان چون حلاج، ابراهیم ادهم و ابوسعید ابوالخیر برجسته است که در ترویج زبان غنی و ژرف پارسی نیز نقشی مهم بازی میکند.
پارهای از زبانشناسان بهدرستی تصریح کردهاند که راهی برای غنی کردن زبان جز وجود نخبگانی که در عرصههای گوناگون به تفکر و تأمل میپردازند وجود ندارد و به جهت نسبت نزدیک فکر و زبان هر تحولی در عرصه فکر تأثیر خود را بهوفور بر زبان می گذارد. نقش عطار در پیشبرد تفکر عرفانی از این جنبه نیز قابل توجیه است .
او نه تنها تفکری را به یکی از مراحل مهم خود رسانده که امکانات زبانی جدیدی نیز برای انتقال مفاهیم عرفانی ارائه کرده است.
و چون حسین بن منصور حلاج را به زیر طاقش بردند، به باب الطّاق، پای بر نردبان نهاد.
گفتند: "حال چیست؟"
گفت: معراج مردان، سر دار است"...
پس دستش جدا کردند، خندهای بزد.
گفتند: خنده چیست؟
گفت: دست از آدمی بسته، جدا کردن آسان است. مرد آن است که دست صفات که کلاه همت از تارک عرش در میکشد قطع کند".
پس پایهایش ببریدند.
تبسمی کرد و گفت:
"بدین پای، سفر خاک میکردم؛ قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند؛ اگر توانید، آن قدم ببُرید".
پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد.
گفتند: "چرا کردی؟"
گفت: "خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد. شما پندارید که زردی من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما، سُرخروی باشم که گلگونه مردان، خون ایشان است".
گفتند: "اگر روی را به خون، سرخ کردی، ساعد را باری چرا آلودی؟"
گفت:"وضو می سازم".
گفتند:"چه وضو؟"
گفت: "رکعتان فی العشق، لا یصحُّ وضوئهما الّا بالدّم.
(در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید؛ الّا به خون)".
تذکرةالاولیا
عطارنیشابوری
ذکرحسین بن منصور حلاج