شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۶۸۳۷۵
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۲:۱۰
یادداشتی از حمیدرضا چهره نگار
...وقتی صبح زود طلوع زیبای آفتاب رو از شط بهمنشیر نگاه میکردم و مرغهای ماهی خوار با غه غه صدایشان سکوت دلپذیر شط رو میشکستن.

وقتی یادم میاد به پنیر نخل ، رطب و چمری ، خارک و دیری غذای میون وعده مون بود ، وقتی گلوله بازی ، گل شدده ، اشتی تی تی ، سکسک ، تنگ تنگو و آزاد بازی و گل کوچک بازی های اول زندگیمون بود.

وقتی با بلیط سه قرونی سینما بهمنشیر اسپارتاکوس و ده فرمان ودوازده مرد خبیث رو میدیدی.

وقتی تو کفیشه زنبیل مادر مون و با همه ضعیفی جثه مون حمل میکردیم.

وقتی با شهری گدا میرفتیم مدرسه ، وقتی دمپختک ، خورشت بامیه و دال عدس و قلیه ماهی و صبور غذای مورد علاقه مون بود.

وقتی یواشکی از روزنه های طارمه رفت و اومد دختر محصلها رو دید میزدیم ، وقتی تو بازی وسطی بل میگرفتیم تا نفر سوخته رو بیارم تو بازی ، وقتی زیر تیل برق ادای درس خونها رو در می اوردیم ، وقتی رفوزه می شدیم ، وقتی یه ضرب قبول می شدیم ، وقتی بزرگ شدیم ، وقتی کتک خوردیم وتو خودمون شکستیم ، وقتی عاشق شدیم و عشقمون بله رو به دیگری گفت ؛ رفتیم لب شط به شط بدو بیرا گفتیم .

وقتی برای دیدن دوستانمون چشممون سیاهی رفت واونا را دیگه ندیدیم .

وقتی تنها شدیم ،وقتی گم شدیم تو هیاهوی تلخ زندگی  ......................اما تو کجا بودی ؟  

من الان اینجا هستم ، تو شهرم ، اما دوستای اون موقع را نمی بینم ، نه در صف اتوبوس و نه از سوراخ طارمه خونه مون نه تو لین پشتی خونه مون ، نه در میون مجتمع مسکونی وجهنم وار...

اینجا آشنایی مثل تو رو پیدا نمیکنم ، با همسایه هام فقط صبح بخیر و روز و شب خوش و خسته نباشی رد وبدل میکنم .

در آپارتمانی که از واحد سرایدار مدرسه قدیمی سعدی تو زمان تحصیلم هم  کوچک تره دارم  نفس میکشم.....زندگی میکنم.

آره من اینجا هستم . غریبه ای به ظاهر آشنا که هم من و هم او همدیگه رو گم کردیم ....

کی همدیگه رو پیدا میکنیم ؟ نمی دانم فقط بگم من اینجا هستم  شاید تو نمیخوای بدونم  کجایی  همشهری خوب ابادانیم ...

...راستی کجایی ... هر جا هستی سلامت باشی .........

حمید رضا چهره نگار .....آبادان 
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار