بخش مهمی از جامعه بشری امروز دل در گرو موسیقی نهاده است؛ بخشی که غالب جمعیت آن را جوانانی تشکیل می دهند که چه از جهت ایده و چه از جهت عمل، اندوخته های هر جامعه ای هستند که در حال حرکت به سمت آینده است.
بخش مهمی از جامعه بشری امروز دل در گرو موسیقی نهاده است؛ بخشی که غالب جمعیت آن را جوانانی تشکیل می دهند که چه از جهت ایده و چه از جهت عمل، اندوخته های هر جامعه ای هستند که در حال حرکت به سمت آینده است. از این رو در مواجهه با این واقعیت نه می توان از آن چشم پوشی کرد و نه می توان آن را به عنوان یک واقعیت موجود، انکار کرد.
درباره اهمیت موسیقی و ارتباط آن با اقشار مختلف در جامعه بشری، سخن های زیادی گفته شده است. هانا آرنت اعتقاد دارد که موسیقی تاثیر وسیعی روی مخاطبین جوان خود دارد و حتی می تواند تاثیرات مختلفی در زمینه تصمیم سازی و تصمیم گیری آن ها به جا بگذارد؛ به این معنا که موسیقی سبک زندگی مخاطبین آهنگ ها را با کلام و ریتم خود تسخیر و منقلب می کند.
وی درباره آهمیت موسیقی برای جوانان و نوجوانان این گونه می نویسد: «برای آنان صرفا ترجیحی موسیقایی مطرح نیست، بلکه یک سرگرمی جدی است که نگاه آنان به جهان، عادت های [خاص] خرج کردن، احوال، دوستی ها، تصوراتشان از این که چه چیزی و چه کسی قابل پسند است و نیز امیدهایشان را برای آنچه که خواهندشد، شکل می دهد».
کارکردهای گوناگون موسیقی
این درست همان حلقه مفقوده ای است که در موسیقی امروز باید به آن توجه کرد؛ تاثیرگذاری! مفهومی که برای برنامه ریزی درست و هدفمند در حوزه فرهنگ و هنر باید به آن توجه کرد. مبادیان این امر باید بدانند که درصدد هستند چه پیام و چه گزاره ای را از این طریق به مخاطبین خود القا کنند. این مبادیان را نباید لزوما مبادیان دولتی دستگاه ها فرض کرد. بلکه باید هر فرد خواننده و آهنگساز را که در این حیطه مشغول فعالیت است، در این راستا مورد توجه قرار داد.
مبتنی بر این گزاره ها، کارکرد غیرقابل انکار موسیقی در ترویج سبک زندگی مخاطب پسند را نباید از نظر دور داشت. خواننده و نوازنده در جامعه امروز حامل پیامی هستند که پیش از این تنها بر گرده افرادی چون سخنوران و اندیشمندان بوده است! از همین جهت اهمیت کار این قشر در نسل سازی دوچندان نمودار می شود.
رز در این باره می گوید: «میزان توجهی که جوانان صرف موسیقی می کنند هنوز هم در کنار هر نوع فعالیت سازمان یافته دیگری نظیر دین، بی رقیب است». هر چند این نوع برابری در اثرگذاری مفهوم دین و موسیقی، بیشتر در جوامع غبری درست به نظر می رسد اما با توجه به اقبال زیاد مخاطبین جوان در جامعه ایران به موسیقی و ترانه های آهنگین، نمی توان جایگاه کمی برای این پدیده قائل شد.
در جامعه ایران امروز نیز نوجوانان بسیاری هستند که هویتشان را از طریق گزینش ژانرهای مختلف موسیقی شکل می دهند. اگرچه جوانان سبک های موسیقایی دلخواه خودشان را دارند، ولی انتخاب های آنان طبیعتا گذرا و متغیر است و بیانگر آن است که تجارب و ارزش هاست که منشا تصمیم سازی جوانان در آینده در سطوح خرد و کلان خاهدبود.
در این راستا باید اشاره کرد که موسیقی دارای تنوعی از کارکردها برای مخاطبان خود است. روبرت و کریستن سن نشان می دهند که: «موسیقی می تواند تنش ها را کاهش دهد، نسبت به مشکلات راه گریز یا انحراف به وجود آورد، احساس تنهایی را تخفیف دهد، وقتی کار دیگری برای انجام نیست زمان را پر کند، زندگی را از کرختی دربیاورد، انجام کارهای روزمره و پست را آسان تر کند، سکوت آزاردهنده را پر کند، سبب گفت و گو با دیگران شود، مهمانی ها را سرزنده کند، لغات جدیدی به ما یاد دهد، دیدگاه های سیاسی را شکل دهد و استفاده های بسیار دیگری برای شنوندگانش داشته باشد».
اما یکی از مهمترین این کارکردها، شکل دهی به نگرش های سیاسی اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی مخاطبان، توسط موسیقی متبوعشان است. برای توضیح بهتر و دقیق تر در این باره به سراغ ژانر موسیقی مرتبط با این موضوعات می رویم.
انقلاب موزیکال
موسیقی اعتراض، شاید درست ترین و دقیق ترین مفهوم برای سخن گفتن از یک موسیقی دغدغه مند باشد؛ به این معنا که موسیقی اعتراض، موسیقی ای است که در آن سعی شده مسائل و دغدغه های گوناگون اجتماعی و سیاسی به صورتی ترانه وار و آهنگین برای مخاطبین خوانده شود. درواقع استارت ساخت یک قطعه در این جریان، نه یک دارم عاشقانه است و نه یک تراژدی عارفانه! بلکه نقطه آغاز در این ژانر، انتقادات نسبت به یک موضوع است که مردم جامعه نیز در دل با آن همراهی دارند.
مثال وقتی در یک جامعه تبعیض نژادی میان رنگین پوستان و سفیدپوستان روا داشته شود و در حاشیه آن، مسائل مبتلا به اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بیشتر شود، این گروه از مردم دچار رنجش ها ود غدغه هایی در این باره می شوند که مایل هستند آن را با دیگران نیز در میان بگذارند. شاید اگر این عمومی کردن مسئله در جوامع این چنینی از راه نقدهای رسمی و فرمال در رسانه های یا نشریات به انتشارات برسد، چارچوب های سیاسی حاکم مانع از بروز گسترده آن شود و در ابتدای راه با آن برخورد کند.
همچنین اکثریت مردم جامعه نیز مخاطب این رسانه ها نیستند و از شنیدن این پیام غافل می مانند. پس بهترین راه برای انتشار پیام های این چنینی استفاده از ابزاری نظیر موسیقی است که هم مردم نسبت به آن اقبال بیشتری دارند و هم نحوه دست به دست شدن آن اسان تر است. همی موضوع درباره مسائل و گلایه های اجتماعی مردم نیز صدق کرده است و می کند.
ژانر موسیقی اجتماعی و اعتراضی، از تفاوت هایی می خواند که در میان بدنه جامعه به وضوح لمس می شد ومردم در باطن خود از آن گلایه داشتند.
همچنین در بسیاری از جوامع که در آستانه تغییرات سیاسی یا حکومتی و پیدایش انقلاب ها بودند نیز موسیقی به یک ابزار یاریگر برای انقلابیون تبدیل شد و از این راه ارزش ها و خواسته های تازه خود از سیستم سیاسی را در میان مردم مطرح می کردند. حتی در دیگر سوی این میدان ها، نیروهای حکومت ها نیز دست به انتشار قطعات موزیکالی می زدند که سعی داشت احساسات مردم را برانگیزد و آن ها را به حفظ سیستم سیاسی موجود ترغیب کند. به همین جهت بود که مخاطبان این آثار از هر قشر و گروهی روی به این آهنگ ها آوردند و در نتیجه ژانر موسیقی اعتراضی کم کم به رسمیت شناخته شد.
موسیقی مشروطه
جریان پاگرفتن موسیقی اعتراض در ایران، در اغلب پژوهش های مرتبط با این حوزه، به دوران انقلاب اسلامی و تولید و خوانش سرودهای انقلابی بازگردانده می شود. این در حالی است که برخی از پژوهش ها در این زمینه هستند که این سابقه را به فراتر از انقلاب اسلامی برده اند و ریشه اصلی موسیقی اعتراضی را به جریان مشروطیت می کشانند.
محمود خوشنام کارشناس موسیقی و سرپرست برگزاری کنسرت های مختلف در برلین بوده است. او در این باره این گونه می گوید: «مسئله مشروطیت و رابطه اش با موسیقی، مسئله ای است که خیلی خوب شکافته نشده است. من معتقدم که یکی از عواملی که سبب پیروزی نسبی جنبش مشروطیت شد، رابطه تنگاتنگش با موسیقی است. یعنی در واقع موسیقی و مشروطیت با همدیگر یک رابطه همیشگی و رابطه علت و معلولی دارند و به هم یاری رسانده اند.
جنبش مشروطیت با توجه به جنبه تجددطلبانه ای که داشت، راه آینده موسیقی ایران را هموار کرد و تنگناهای سنتی را از پیش پایش برداشت. از طرفی موسیقی هم به جنبش کمک رسانید. شما می دانید که هر جنبشی نیاز به موسیقی ویژه خود دارد. یعنی بدون موسیقی اصلا کار هیچ جنبشی پیش نرفته است. در تاریخ هم که نگاه کنید همین طور است و درواقع موسیقی ایران با سردمدارانی مثل عارف و شیدا توانست که این نیاز جنبش را به موسیقی برآورده کند».
این درست همان نکته ای است که در ابتدای این نوشتار به آن اشاره شد؛ هر چنبش یا حرکت اجتماعی نیاز به موسیقی ویژه ای دارد که بتواند در میان مردم، ارزش و جایگاه این حرکت را جا بیندازد.
موسیقی مشروطیت به درستی آنچه تاریخ درباره آن نوشته است، جایگاه هنر موسیقی را از میان اشراف به میان مردم آورد. به این معنا که «در دوره قاجار فقط در دربارها و محافل اعیان و اشراف بود که موسیقی مورد نظر قرار می گرفت و پرورده می شود و آن هم موسیقی نوع سرگرم کننده بود و نه موسیقی کمی جدی تر. ولی در دوران مشروطیت این موسیقی به میان مردم آورده شد».
این به میان مردم آمدن موسیقی، تاثیر مهمی بر جنبه اعتراضی و انقلابی آن داشت؛ آن هم سیاسی شدن موسیقی به سبب مسائل مقبول در میان مردم بود. موسیقی سیاسی در ایران و به خصوص شاخه اعتراضی- انقلابی آن، در ایران وجود نداشت. تنها ترانه اعتراضی که تا پیش از مشروطه در ایران وجود نداشت. تنها ترانه اعتراضی که تا پیش از مشروطه در ایران می بینیم، ترانه ای در دوران لطفعلی خان زند است.
ترانه ای که از شجاعت های لطفعلی خان تمجید می کند و نفرین می کند به قاجار که این شاهزاده جوان را به شکل شنیعی کشتند. اعتراض به وضع موجود و رنگ دادن به خواسته های مردم، درواقع بزرگ ترین دستاورد جنبش مشروطه بود که همواره باید به تاثیرش در موسیقی ایران توجه داشت.